سلام

امروز حرف زیاد دارم واسه گفتن، پس بی‌مقدمه…

احتمالاً اینو شنیدین که خدا می‌خواد جایگاه اول رو توی زندگی ما داشته باشه!!

اگه نشنیدین پس از من به شما نصیحت، برای قدم برداشتن توی این راه دعا کنید و با روح القدس کَل نندازین، یا حداقل ماجرا رو تا چند روز کش ندیدن! ولی اگه شنیدین و یا حتی شما هم توی این زمینه تجربه داشتین، پس خوب می‌دونین که روح ‌القدس خوب می‌دونه جایگاه خدا رو برای هر کسی با چی مورد آزمایش قرار بده!

مثلاً یه نمونه کوچیکش که همین امروز اتفاق افتاد:

من به نگهداشتن چیزای کوچیک به‌عنوان یادگاری علاقه خاصی دارم. 

یه کارت پستال دارم که عکس مسیح و بره‌ها روشه و معلم کانون شادیم برام پشتش این آیه رو نوشته:

«آنچه را که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به هیچ اندیشه‌ای نرسیده، خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است». خلاصه که این خیلی برای من باارزش بود.

دو سال پیش وقتی یکی از همکلاسی‌هام اشتیاق خاصی به مسیح داشت، روح القدس منو ملزم کرد تا انجیل خودمو بهش بدم!!

فکر کنم اینو درک کنید که انجیل خودتون همیشه یه چیز دیگه‌اس!! خلاصه که تونسته بودم حالا برای همون عزیز یه انجیل نو گیر بیارم و بهش هدیه بدم (از این بابتم خوشحال بودم… شاید رو وسایلم حساس باشم ولی دیگه بخیل نیستم!! 

 دنبال یه کارت پستال خوشگل بودم که براش همین آیه رو بنویسم که باز روح القدس ملزمم کرد که کارت خودم رو هم بهش بدم.

مسلماً اولش مقاومت کردم، به روی خودم نیاوردم! گفتم الان براش با اون کاغذ کادو خوشگله یه کارت درست می‌کنم و تو همون براش آیه رو می‌نویسم و…

اما… امان از این اماها که همش زیر سر روح القدسه…کاغذی که روز قبلش جلوی چشمم بود رو هرررر چی، هرررررررررررر چی گشتم پیدا نکردم.

احساس کردم روح القدس دست به سینه تکیه داده به چهار چوب در و داره منو نگاه می‌کنه

اینجا بود که کوتاه اومدم!! گفتم خب باشه شاید اون بیشتر به این کارت نیاز داره!! پس گذاشتمش کنار انجیل جدید خوش‌رنگش… و رفتم سراغ کارای خودم.

اعتراف می‌کنم که تا چند دقیقه اول، از اینکه از چیزی که دوستش داشتم، دارم می‌گذرم خیلی خوشحال نبودم!! تو همون دقیقه‌ها داشتم سیر می‌کردم که احساس کردم روح القدس می‌گه: «نترس هر چی رو که به‌خاطر خدا بدی دوباره پیداش می‌کنی، این کارت که دیگه چیزی نیست!!»

خلاصه که بعدش خوشحال شدم.

حالا برعکس شده بود، دیگه تو پوستم نمی‌گنجیدم تا هر چه زودتر انجیل و کارت رو به‌دست دوستم برسونم!!

همین چند دقیقه پیش مامانم از بیرون اومد. اونقدر خوشحال بودم که برای مامانم هم تعریف کردم و گفتم که کارتمو می‌خوام بدم به دوستم. یه دفعه مامانم برگشت گفت: «نه! اون کارتو بردار، یه کارت نو بهت میدم براش تو این بنویس!! اون کارت کهنه‌اس و ارزش کهنگی اون هم برای تو قابل لمسه. برو برش دار برا خودت!!» تقریباً نیشم تا بنا گوشم باز شد، این‌بار روح القدس ملزمم نکرد که نه بزارش سر جاش!!

و حالا شاید گذشتن از چیزایی که خیلی دوستشون دارم، به‌خاطر خدا، برام راحت‌تر باشه!

اون کارت دیگه فقط یه یادگاری نیست بلکه یادآور اول بودن خدا هم هست.

به‌نظرم بهتره گاهی این سؤالو از خودمون بپرسیم… چی توی زندگی من اولویته؟

*آیه این هفته رو نمی‌گم کجاس و جالبه بدونین همین آیه باعث شد که نیمه دوم انجیل رو با اشتیاق بیشتری بخونم تا این آیه رو پیدا کنم.

    فعلا …                          دختری از ایران 

مقالات مرتبط

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.