نان روزانه

کلام امروز: متی ۲۰:‏۱۷‏-۲۸ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمورهای ۴۶و۷۷ارمیا ۳۰:‏۱‏-۱۷

شاگردان هنوز متوجه نشده‌اند! گویی گفتۀ مکرر عیسی را در انتهای فصل ۱۹ و در متنی که دیروز خواندیم: «آخرین‌ها اولین خواهند شد و اولین‌ها آخرین»، نشنیده‌اند. انگار حتی گفتۀ عیسی را دربارۀ آنچه در اورشلیم برایش پیش خواهد آمد، نادیده گرفته‌اند.
وقتی شاگردان دوباره درگیر رقابت، حسادت و امتیازطلبی شدند، شاید عیسی با خود فکر کرده باشد: «باز هم شروع شد!» ده شاگرد دیگر «بر آن دو برادر خشم گرفتند.» در واقع، من احساس همدردی زیادی با یعقوب و یوحنا می‌کنم؛ زندگی با چنین «مادرِ» مشکل‌آفرینی بایستی سخت بوده باشد؛ مخصوصاً با اصرار او به چسبیدن به آنان در آغاز ماجرای‌شان با عیسی.

از این‌رو عیسی صبورانه همه چیز را دوباره توضیح می‌دهد و این‌بار گفتاری زیبا دربارۀ آمدن، نه برای خدمت شدن بلکه برای خدمت کردن، در اختیارمان می‌گذارد که ما را به ریشۀ کلمۀ لاتین «مینیستر» به معنای «خدمت» رهنمون می‌شود، کلمه‌ای که از «مینوس» به معنی «کمتر» گرفته شده است. همۀ ما که خدمت می‌کنیم، انتخاب کرده‌ایم که کمتر باشیم، نه بیشتر، اما خود کلمۀ خدا می‌دانست که آن کلمات به‌تنهایی نمی‌توانند عمل کنند. شاگردان تا هنگامی که آن وقایع رخ ‌داد، تا زمانی که خودشان دیدند که او تسلیم شد، محکوم شد، مصلوب شد و برخاست، واقعاً آن کلمات را درک نکرده بودند. ما اکنون در ایام ظهور هستیم، اما به تعبیری ایام ظهور برای آنان تا پیش از عید پاک آغاز نشده بود.

دعای امروز

ای خدایی که با هدایت کردن ستاره‌ای
پسر یگانه‌ات را بر مردم جهان آشکار ساختی!
با مهربانی عطا کن
ما که اکنون تو را با ایمان می‌شناسیم،
باشد که در پایان جلال تو را رویاروی بنگریم؛
در پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی می‌کند
در اتحاد با روح‌القدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

متی ۲۰:‏۱۷‏-۲۸

هنگامی که عیسی به سوی اورشلیم می‌رفت، در راه، دوازده شاگرد خود را به کناری برد و به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنها او را به مرگ محکوم خواهند نمود و به اقوام بیگانه خواهند سپرد تا استهزا شود و تازیانه خورَد و بر صلیب شود. امّا در روز سوّم بر خواهد خاست.» آنگاه مادرِ پسران زِبِدی با دو پسرش نزد عیسی آمد و در برابر او زانو زد و از وی درخواست کرد که آرزویش را برآورده سازد. عیسی پرسید: «آرزوی تو چیست؟» گفت: «عطا فرما که این دو پسر من در پادشاهی تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینند.» عیسی در پاسخ گفت: «شما نمی‌دانید چه می‌خواهید! آیا می‌توانید از جامی که من به‌زودی می‌نوشم، بنوشید؟» پاسخ دادند: «آری، می‌توانیم.» عیسی گفت: «شکی نیست که از جام من خواهید نوشید، امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آن کسانی است که پدرم برایشان فراهم کرده است.» چون ده شاگردِ دیگر از این امر آگاه شدند، بر آن دو برادر خشم گرفتند. عیسی ایشان را فرا خواند و گفت: «شما می‌دانید که حاکمانِ دیگر قومها بر ایشان سروری می‌کنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان می‌رانند. امّا در میان شما چنین نباشد. هر که می‌خواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود. و هر که می‌خواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام شما گردد. چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد.» '

مزمورهای ۴۶و۷۷

خدا پناه و قوّت ماست، و یاوری که در تنگیها فوراً یافت می‌شود. پس نخواهیم ترسید، اگرچه زمین متحرک شود، و کوهها به قعر دریا فرو افتند؛ اگرچه آبهایش بخروشند و به جوشش درآیند و کوهها از تلاطم آن به لرزه افتند. سِلاه نهری هست که جویبارهایش شهر خدا را فرحناک می‌سازد، مسکن قدوس آن متعال را. خدا در میان آن است، پس جنبش نخواهد خورد؛ در سپیده‌دم، خدا یاری‌اش خواهد کرد. قومها می‌شورند و حکومتها سرنگون می‌شوند؛ او آواز خود را می‌دهد و زمین می‌گدازد! یهوه خدای لشکرها با ماست؛ خدای یعقوب دژ بلند ماست! سِلاه بیایید کارهای خداوند را بنگرید؛ ببینید چه ویرانیها بر زمین پدید آورده است! او جنگها را تا کرانهای زمین پایان می‌بخشد؛ کمان را می‌شکند و نیزه را خُرد می‌کند و ارابه‌ها را به آتش می‌سوزاند! «بازایستید و بدانید که من خدا هستم؛ در میان قومها متعال، و در جهان متعال هستم.» یهوه خدای لشکرها با ماست؛ خدای یعقوب دژ بلند ماست. سِلاه'


'آواز من به سوی خداست، و فریاد برمی‌آورم؛ آواز من به سوی خداست، و او به من گوش فرا خواهد داد! در روز تنگی خویش خداوندگار را می‌جویم؛ شبانگاه دست من دراز شده، بازکشیده نمی‌شود، و جانم از تسلی پذیرفتن ابا می‌کند. خدا را یاد می‌کنم و می‌نالم؛ تأمل می‌کنم و روحم بیهوش می‌شود. سِلاه چشمانم را باز نگاه می‌داری؛ چنان پریشانم که سخن نمی‌توانم گفت. به ایام گذشته می‌اندیشم، به سالهای روزگاران پیشین. شبانگاه سرود خویش را به یاد می‌آورم؛ در دل می‌اندیشم و روح من تفتیش می‌کند: «آیا خداوندگار تا به ابد طرد خواهد نمود؟ و دیگر هرگز نظر لطف نخواهد افکند؟ آیا محبت او برای همیشه پایان پذیرفته، و وعدۀ او برای همۀ نسلها باطل گردیده است؟ آیا خدا فیض خود را از یاد برده، و در خشم خویش، رحمت خود را بازداشته است؟» سِلاه آنگاه گفتم: «این ضعف من است.» زِهی سالهای دست راست آن متعال! کارهای خداوند را یاد خواهم کرد؛ آری، عجایب تو را که از قدیم است، به یاد خواهم آورد. در تمامی کارهای تو تأمل خواهم کرد و به اعمال تو خواهم اندیشید. خدایا، طریق تو در قدوسیت است. کیست خدای بزرگ همچون خدای ما؟ تو خدایی هستی که کارهای عجیب می‌کنی؛ تو قدرت خویش را در میان قومها معروف گردانیده‌ای. به بازوی خود قوم خویش را رهانیدی، فرزندان یعقوب و یوسف را. سِلاه خدایا، آبها تو را دیدند؛ آبها تو را دیدند و به تلاطم درآمدند؛ و ژرفناها به لرزه افتادند. ابرها آب ریختند و آسمانها غرّش کردند؛ و تیرهای تو به هر سو روان شدند! صدای رعدِ تو در گردباد بود، و آذرخشِ تو جهان را روشن ساخت؛ زمین لرزید و به جنبش درآمد. مسیر تو از میان دریا بود، و راهت از میان آبهای عظیم، ولی جای پایت دیده نمی‌شد. تو قوم خویش را چون گله رهبری کردی، به دست موسی و هارون.'

ارمیا ۳۰:‏۱‏-۱۷

کلامی که از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: تمامی سخنانی را که به تو گفته‌ام، در طوماری بنویس. زیرا خداوند می‌فرماید اینک ایامی می‌آید که سعادت را به قوم خود اسرائیل و یهودا باز خواهم گردانید و ایشان را به سرزمینی که به پدرانشان بخشیدم، باز خواهم آورد تا آن را به تصرف آورند؛» این است فرمودۀ خداوند. این است کلامی که خداوند دربارۀ اسرائیل و یهودا فرمود: «خداوند چنین می‌گوید: «فریاد وحشت به گوش می‌رسد؛ هراس است و آرامش نی. حال بپرسید و ببینید: آیا مرد می‌تواند بزاید؟ پس چرا هر مردی که می‌بینم، همچون زنی در حالِ زا، دست بر شکم دارد؟ چرا رنگ از همۀ رخسارها رفته است؟ وای بر ما، زیرا که آن روز، روزِ عظیمی است! روزی که مانند آن نیست. زمان تنگیِ یعقوب؛ اما از آن نجات خواهد یافت. «خداوند لشکرها می‌فرماید: در آن روز یوغِ او را از گردنشان خواهم شکست و بندهایشان را خواهم گسست؛ و بیگانگان دیگر ایشان را بندۀ خود نخواهند ساخت. بلکه ایشان یهوه خدای خود و داوودْ پادشاه خویش را که برای ایشان برمی‌انگیزم، خدمت خواهند کرد. «خداوند می‌فرماید: «پس ای خادم من یعقوب، مترس! و ای اسرائیل، هراسان مباش! زیرا هان تو را از آن مکان دوردست نجات خواهم داد و نسل تو را از سرزمین اسارتشان خواهم رهانید‌. یعقوب باز خواهد گشت و از آرامش و آسایش برخوردار خواهد بود، و دیگر کسی او را ترسان نخواهد ساخت. زیرا من با تو هستم تا تو را نجات بخشم؛ خداوند چنین می‌فرماید؛ قومهایی را که تو را در میانشان پراکنده ساختم، به تمامی نابود خواهم کرد؛ اما تو را به تمامی نابود نخواهم ساخت. تو را بی‌سزا نخواهم گذاشت، اما تأدیب تو به اندازه خواهد بود. «آری، خداوند چنین می‌فرماید: «جراحت تو بی‌علاج است و زخمت مهلک. کسی نیست که به دفاع از حق تو برخیزد؛ زخمهایت را مرهمی نیست، و نه پیکرت را شفایی. همۀ یارانت تو را از یاد برده‌اند، و کسی در اندیشۀ تو نیست؛ زیرا که تو را به ضرب دشمن مبتلا ساختم، و به تأدیبِ خصمِ بی‌رحم سپردم؛ از آن رو که تقصیر تو عظیم است، و گناهانت بی‌شمار. چرا به سبب جراحت خود فریاد سر می‌دهی؟ دردِ تو را علاجی نیست! با تو چنین کردم، از آن رو که تقصیر تو عظیم است، و گناهانت بی‌شمار. «اما آنان که تو را فرو می‌بلعند همگی بلعیده خواهند شد، و دشمنانت جملگی به اسارت خواهند رفت؛ آنان که تو را چپاول می‌کنند چپاول خواهند شد، و تاراج کنندگانت را به تاراج خواهم سپرد. زیرا خداوند می‌فرماید: از آنجا که تو را مطرود خوانده، می‌گویند: ”این است صَهیون، که کسی در اندیشه‌اش نیست،“ من سلامت را بر تو بازگردانده، زخمهایت را شفا خواهم بخشید. '

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.