“این آیات در واقع، بخش پایانی، اصلی و اولیۀ انجیل مرقس هستند. چنین پایانی، ناگهانی به نظر میرسد و چندان رضایتبخش نیست. ما دوست داریم ماجرا با تجمع پراحساس عیسی و یارانش خاتمه یابد، نه با ترس و پریشانی خاطر.
اما نکاتی هست که ممکن است از یاد ببریم. هیچکس شاهد رستاخیز عیسی نبود. البته کسانی بودند که ظهور شگفتانگیز عیسی در هفتههای بعدی را بارها به چشم دیدند. آنها شاهد شادیها، تعالیم، و آماده شدن برای آینده بودند. اما در خصوص خودِ رویدادی که مسیر تاریخ و ابدیت را تغییر داد، هیچچیز نمیدانیم.
مرقس، مانند نویسندۀ داستانی ترسناک، شواهد مربوط به رویدادی را که اتفاق افتاده بود، بیان میکند. اول اینکه آن سنگ به عقب غلتانده شده بود. سپس مرد جوانی که خبری داشت، خبری که باورنکردنی به نظر میرسید. شکی نیست که این همان مقبرهای بود که یوسف و آن زنان پیکر عیسی را در آن نهاده بودند. و آن مقبره اکنون خالی بود. اما برخلاف نویسندۀ داستانی ترسناک، اینها شواهد مربوط به یک مرگ ناگهانی نبودند، بلکه شواهد زندگیای ناگهانی. بخش پایانی انجیل مرقس، ما را با این سؤال رها نمیسازد که «چه کسی چنین کاری کرد؟»، بلکه «این شخص کیست؟».
پس چه نتیجهای میگیریم؟ در تاریکی شبانگاهی، در سکوت قبر، بدون هیچگونه اعلانی، بدون اینکه کسی تماشا کند، و بدون نیاز به کمک کسی، عیسی بهآرامی کاری را انجام داد که فقط خدا میتوانست انجام دهد. او از مردگان برخاسته بود.
“
دعای امروز
ای خدای قادر مطلق و ابدی،
عطای ایمان به خودت را در ما فزونی بخش،
تا با رها ساختن آنچه متعلق به گذشته است،
و حرکت به سوی آنچه در پیش است،
بتوانیم در مسیر احکامت شتابان برویم،
و تاج شادی جاویدان را به دست آوریم؛
بهواسطۀ عیسای مسیح، پسر تو و خداوندگار ما،
که با تو زنده است و سلطنت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
مرقس ۱۶: ۱-۸
چون روز شَبّات گذشت، مریم مَجدَلیّه و سالومه و مریم، مادر یعقوب، حنوط خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند. پس در نخستین روز هفته، سحرگاهان، هنگام طلوع آفتاب، به سوی مقبره روانه شدند. آنها به یکدیگر میگفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از جلوی مقبره خواهد غلتانید؟» امّا چون نگریستند، دیدند آن سنگ که بسیار بزرگ بود، از جلوی مقبره به کناری غلتانیده شده است. چون وارد مقبره شدند، جوانی را دیدند که بر سمت راست نشسته بود و ردایی سفید بر تن داشت. از دیدن او هراسان شدند. جوان به ایشان گفت: «مترسید. شما در جستجوی عیسای ناصری هستید که بر صلیبش کشیدند. او برخاسته است؛ اینجا نیست. جایی که پیکر او را نهاده بودند، بنگرید. حال، بروید و به شاگردان او و به پطرس بگویید که او پیش از شما به جلیل میرود؛ در آنجا او را خواهید دید، چنانکه پیشتر به شما گفته بود.» پس زنان بیرون آمده، از مقبره گریختند، زیرا لرزه بر تنشان افتاده بود و حیران بودند. آنها به هیچکس چیزی نگفتند، چرا که میترسیدند.
مزمورهای ۸۸ و۹۵
"ای یهوه، خدای نجات من، روز و شب نزد تو فریاد برمیآورم! دعایم به حضور تو برسد! گوش خود را به فریادم مایل گردان! زیرا جان من از بلایا آکنده شده است، و حیاتم به هاویه نزدیک گشته. در شمار فرو روندگانِ به هاویه شمرده شدهام؛ همچون مردی هستم که او را توانی نیست. در میان مردگان رها گشتهام، همچون کشتگانی که در گور آرمیدهاند؛ که دیگر به یادشان نمیآوری و از دست تو بریده شدهاند. مرا در عمیقترین حفره نهادهای، در تاریکیها، در ژرفناها! خشم تو بر من سنگین شده است؛ با همۀ امواجت مرا مبتلا ساختهای. سِلاه همدمانِ مرا از من گرفتهای و از من بیزارشان کردهای! محبوس گشتهام و مرا راه گریزی نیست؛ دیدگانم از اندوه تار شده است. خداوندا، هر روزه تو را میخوانم، و دستان خود را به سویت دراز میکنم. آیا شگفتیهای خود را به مردگان مینمایانی؟ آیا رَفتگان برمیخیزند تا تو را بستایند؟ سِلاه آیا از محبتت در گور سخن خواهد رفت، یا از وفاداریت در دیار هلاکت؟ آیا شگفتیهایت در تاریکی شناخته میشود، و کارهای عادلانهات در دیار فراموشی؟ اما من نزد تو ای خداوند، فریاد کمک برمیآورم؛ بامدادان دعای خود را به پیشگاهت تقدیم میکنم. خداوندا، چرا جان مرا ترک میکنی و روی خود را از من میپوشانی؟ از جوانی، مبتلا و نزدیک به مرگ بودهام؛ از تو به هراس افتاده و درماندهام. خشم تو از سر من گذشته، و کارهای خوفناک تو هلاکم کرده است. همۀ روز چون آب مرا احاطه کرده، و از هر سو مرا محاصره نموده است. یاران و دوستانم را از من دور کردهای؛ تنها همدمم تاریکی است.
'بیایید خداوند را شادمانه بسراییم، و برای صخرۀ نجات خویش فریاد بلند سر دهیم! به پیشگاهش با شکرگزاری نزدیک شویم و به فریاد بلند برایش سرود بخوانیم. زیرا یهوه، خدای بزرگ است، پادشاه بزرگ بر همۀ خدایان! نشیبهای زمین در دست اوست، و فرازهای کوهها از آن او. دریا از آنِ اوست، او آن را بساخت، و دستانش خشکی را شکل داد. بیایید تا پرستش و سَجده کنیم، و در پیشگاه آفرینندۀ خویش، خداوند، زانو زنیم. زیرا او خدای ماست، و ما قومِ چراگاه، و گلۀ دست اوییم. امروز، اگر صدای او را میشنوید، دلهای خود را سخت مسازید، چنانکه در مِریبَه کردید، در روز مَسَّه، در بیابان. آنجا پدران شما مرا آزمایش و امتحان کردند، با اینکه کارهای مرا دیده بودند. چهل سال از آن نسل بیزار بودم، و گفتم: «قومِ گمراه دل هستند و راههای مرا نمیشناسند.» پس در خشم خود سوگند خوردم که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.
"
حزقیال ۲۰: ۲۱-۳۸
"«اما فرزندان بر من عِصیان ورزیده، در فرایض من سلوک نکردند و قوانین مرا بهدقّت نگاه نداشتند، فرایض و قوانینی را که هر که بدانها عمل نماید، بدانها زیست خواهد کرد. آنان همچنین شَبّاتهای مرا بیحرمت کردند. «پس گفتم که غضب خود را در بیابان بر ایشان فرو خواهم ریخت و خشم خود را به کمال بر آنان جاری خواهم ساخت. اما دست خویش را بازداشتم و به پاس نام خویش عمل کردم تا نامم در نظر قومهایی که آنان را در نظر ایشان بیرون آورده بودم، بیحرمت نشود. زیرا قوانین مرا به جای نیاوردند و فرایض مرا خوار شمردند و شَبّاتهای مرا بیحرمت ساختند و چشمانشان در پی بتهای پدرانشان بود. همچنین در بیابان با دست افراشته برای آنان سوگند خوردم که ایشان را میان قومها پخش خواهم کرد و در میان ممالک، پراکنده خواهم ساخت. بنابراین من نیز فرایضی بدیشان دادم که نیکو نبود و قوانینی که بدان زیست نتوانستند کرد. و ایشان را به هدایای ایشان همچون قربانی نخستزادگانشان نجس ساختم تا ایشان را به هراس افکنم و دریابند که من یهوه هستم! «بنابراین، ای پسر انسان، خاندان اسرائیل را خطاب کرده، بدیشان بگو، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: در این نیز پدرانتان خیانت کرده، به من کفر ورزیدند. زیرا هنگامی که ایشان را به سرزمینی درآوردم که با دست افراشته سوگند خورده بودم بدیشان بدهم، هر جا تپهای بلند و یا درختی پر برگ میدیدند، همانجا قربانیهایشان را تقدیم میکردند و مرا با هدایایشان به خشم میآوردند و رایحۀ خوشایند خود را میپراکندند و هدایای ریختنیشان را میریختند. پس آنان را گفتم: این مکان بلند چیست که بدانجا میروید؟ پس نام آن تا بدین روز بامَه خوانده میشود. «بنابراین به خاندان اسرائیل بگو، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: آیا با در پیش گرفتن طریق پدرانتان، خویشتن را نجس میسازید و با پیروی از اعمال قبیح آنها فاحشگی میکنید؟ شما تا بدین روز وقتی هدایای خود را تقدیم میکنید و فرزندانتان را از آتش میگذرانید، خود را با همۀ بتهایتان نجس میسازید. ای خاندان اسرائیل، آیا به شما اجازۀ مشورتخواهی از خود بدهم؟ خداوندگارْ یهوه میفرماید، به حیات خودم قسم که اجازه نخواهم داد. آنچه به ذهن شما خطور کرده، هرگز تحقق نخواهد یافت - آنگاه که میگویید: ”همچون قومها و طوایفِ دیگر ممالک گشته، چوب و سنگ را عبادت خواهیم کرد.“ «خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: به حیات خودم قسم که با دست قوی و بازوی دراز و غضبِ فرو ریخته، بر شما سلطنت خواهم کرد. شما را از میان ملتها بیرون خواهم آورد و با دست قوی و بازوی دراز و غضب فرو ریخته، شما را از ممالکی که در آنها پراکنده شدهاید، گرد خواهم آورد. و شما را به بیابانِ ملتها آورده، در آنجا رو در رو بر شما داوری خواهم کرد. خداوندگارْ یهوه میفرماید: همانگونه که در بیابانِ سرزمین مصر بر پدرانتان داوری کردم، بر شما نیز داوری خواهم کرد. و شما را از زیر عصای خود گذرانیده، به پیوندِ عهد خود در خواهم آورد. آنان را که سرکش شده و از من نافرمانی کردهاند، از میانتان خواهم زدود. آنان را از سرزمین غربتشان بیرون خواهم آورد اما به سرزمین اسرائیل در نخواهند آمد. آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم.