نان روزانه

کلام امروز: پیدایش ۲۲:‏۱‏-۱۸ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۶۹یوحنا ۱۹:‏۳۸ تا آخر

ایام روزه

هفتهٔ مقدس
جمعهٔ نیک

این یکی از تکان‌دهنده‌ترین داستان‌های عهد‌عتیق است. اینکه پدری می‌تواند به پیروی از ندای درونش، که باور دارد از خداست، پسرش را بکشد، مخالف ایمان است. در بهترین حالت، این حکایت از تعصب مذهبی دارد و در بدترین حالت، به‌نظر می‌رسد کودک‌آزاری فاحشی است. اما این داستان در کتاب پیدایش آمده است تا نشان دهد که ابراهیم به چه شیوهٔ فوق‌العاده‌ای اطاعت خود را از خدا اثبات کرد، داستانی که تا به حال در کلیساها و کانون‌های شادی بارها روایت شده است.

چطور ممکن است؟ حتی اگر خدا را مقصر ندانیم، چون هرگز قصد نداشت ابراهیم را به قتل وادارد، این مسئله کمکی به ابراهیم نمی‌کند؛ زیرا او از نقشهٔ خدا خبر نداشت و همچنان آماده بود تا به ندای درونش گوش دهد و چاقو را در گلوی پسرش فرو کند. داستان با مهارت بی‌نظیری روایت می‌شود و تنش آن در صحنهٔ پایانی جای داده شده است و ما در انتها شگفت‌زده از تأثیری که بر ما گذاشته، به فکر فرو می‌رویم.

این داستان فوق‌العاده باید ما را به طرح سؤالات گوناگونی برانگیزد. در این روز بسیار مهم، یعنی جمعهٔ صلیب ، ما باید به تفکر عمیق دربارهٔ درک‌مان از خدا، ماهیت اطاعت، چگونگی شناخت ارادهٔ خدا، و چگونگی کارکرد کتاب‌مقدس بپردازیم.

اما مهم‌تر از همه این است: چرا عیسی مانند اسحاق به خانه برنگشت؟

دعای امروز

ای پدر قادر!
با رحمت به خانواده‌ات بنگر،
زیرا خداوند ما عیسای مسیح رضایت داد که خیانت ببیند،
تسلیم دستان گناهکاران شود
و رنج مرگ بر صلیب را بپذیرد؛
او که زنده است و با تو و روح‌القدس جلال یافته است،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

پیدایش ۲۲:‏۱‏-۱۸

و اما ایامی چند پس از این وقایع، خدا ابراهیم را آزموده، بدو فرمود: «ای ابراهیم!» پاسخ داد: «لبیک!» گفت: «پسرت را که یگانه پسر توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را برگیر و به سرزمین موریا برو، و او را در آنجا بر یکی از کوه‌هایی که به تو خواهم گفت، چون قربانی تمام‌سوز تقدیم کن.» پس، صبح زود، ابراهیم برخاسته، الاغ خود را زین کرد و دو تن از نوکران خویش را با پسرش اسحاق برگرفته، هیزم برای قربانی تمام‌سوز شکست و به سوی جایی که خدا به او گفته بود، روانه شد. آنگاه به نوکرانش گفت: «شما همین جا نزد الاغ بمانید تا من با پسر بدان‌جا برویم، و پرستش کرده، نزد شما باز آییم.» روز سوّم، ابراهیم چشمانش را برافراشت و آنجا را از دور دید. ابراهیم هیزم قربانی تمام‌سوز را برگرفته، بر پسر خویش اسحاق نهاد، و آتش و چاقو را به دست خود گرفت، و هر دو با هم می‌رفتند. و اما اسحاق به پدرش ابراهیم گفت: «پدر؟» پاسخ داد: «بله، پسرم؟» گفت: «این از آتش و هیزم، ولی برۀ قربانی تمام‌سوز کجاست؟» ابراهیم پاسخ داد: «پسرم، خدا برۀ قربانی را برای خود فراهم خواهد کرد.» پس هر دو با هم می‌رفتند. چون به جایی که خدا به ابراهیم گفته بود رسیدند، او در آنجا مذبحی بنا کرد و هیزم بر آن چید، و پسرش اسحاق را بسته، او را بر مذبح، روی هیزم گذاشت. آنگاه دست دراز کرد و چاقو را گرفت تا پسر خود را ذبح کند. اما فرشتۀ خداوند از آسمان وی را ندا در داد: «ابراهیم! ابراهیم!» پاسخ داد: «لبیک!» فرشته گفت: «دست بر پسر دراز مکن و کاری با او نداشته باش! اکنون می‌دانم که از خدا می‌ترسی، زیرا پسرت، آری یگانه پسرت را، از من دریغ نداشتی.» ابراهیم سر بلند کرد و پشت سرش قوچی را دید که با شاخهایش در بوته‌ای گرفتار شده بود. ابراهیم رفته، قوچ را گرفت و آن را به جای پسرش، چون قربانی تمام‌سوز تقدیم کرد. پس ابراهیم آن مکان را ’خداوند فراهم خواهد کرد‘ نامید. و تا امروز نیز گفته می‌شود: «بر کوهِ خداوند، فراهم خواهد شد.» فرشتۀ خداوند بارِ دوّم ابراهیم را از آسمان ندا در داد و گفت: «خداوند می‌فرماید: به ذات خودم سوگند، از آنجا که این کار را کردی و پسرت را که یگانه پسر توست دریغ نداشتی، به‌یقین تو را برکت خواهم داد و نسلت را همچون ستارگان آسمان و مانند شنهای کنارۀ دریا کثیر خواهم ساخت. نسل تو دروازه‌های دشمنانشان را تصرف خواهند کرد، و به واسطۀ نسل تو همه قومهای زمین برکت خواهند یافت، زیرا به صدای من گوش گرفتی.»

مزمور ۶۹

خدایا نجاتم ده، زیرا آبها تا به گردنم برآمده است. در لجن‌زارِ ژرف فرو رفته‌ام، جایی که نتوان ایستاد. به آبهای ژرف درآمده‌ام و سیلابها مرا در خود گرفته‌اند. از فریاد خود خسته شده‌ام؛ گلویم خشک شده و چشمانم از انتظار برای خدایم تار گشته است. آنان که بی‌سبب از من نفرت دارند، از شمار موهای سرم افزونترند. بسیارند کسانی که قصد نابودی‌ام دارند، دشمنانم که بر من تهمت ناروا می‌زنند. آنچه را که ندزدیده‌ام آیا باید اکنون بازگردانم؟ خدایا تو حماقت مرا می‌دانی؛ تقصیرات من از تو پنهان نیست. ای خداوندگار، خداوندِ لشکرها، آنان که بر تو امید بسته‌اند به سبب من شرمنده نشوند. ای خدای اسرائیل، جویندگان تو به سبب من رسوا نگردند. زیرا به‌خاطر توست که اهانت را بر خود هموار کرده‌ام و رخسارم از شرم پوشیده شده است. در چشم برادرانم بیگانه گشته‌ام و در نظر پسران مادرم، اجنبی می‌نمایم؛ زیرا غیرت برای خانۀ تو مرا سوزانده است و توهینهای اهانت‌کنندگانِ تو بر من فرو افتاده. آنگاه که اشک ریخته، روزه داشته‌ام، بر من اهانت رفته است. آنگاه که پلاس را جامۀ خویش ساخته‌ام، نزد ایشان ضرب‌المثل شده‌ام. موضوع گفتگوی دروازه‌نشینانم و ترانۀ میگساران گشته‌ام. و اما من، خداوندا، در زمان لطف تو، به درگاهت دعا خواهم کرد؛ در کثرت محبت خویش، خدایا، و در امانت نجاتبخش‌خود، اجابتم فرما. مرا از لجن‌زار خلاصی ده، تا فرو نروم. بگذار از چنگ نفرت‌کنندگانم بِرَهَم و از ژرفابها رهایی یابم. مگذار سیلابها مرا در خود گیرند، یا ژرفناها مرا فرو بلعند، یا گودال دهان بر من فرو بندد! خداوندا، اجابتم فرما، زیرا محبت تو نیکوست؛ بر حسب کثرت رحمت خویش، روی به جانبم بگردان. روی خود از خدمتگزار خویش مپوشان، به‌زودی اجابتم فرما، زیرا در تنگی هستم. به جانم نزدیک آمده، آن را بازخرید کن، به سبب دشمنانم مرا فدیه نما. تو اهانتی را که بر من می‌رود می‌دانی، و شرمساری و رسوایی مرا؛ همۀ خصمانم در نظر تواند. اهانت، دل مرا شکسته است، و درمانده گشته‌ام. انتظار ترحم داشتم، و نیافتم، تسلی‌دهنده‌ای جُستم، و یافت نشد. به جای خوراک، مرا زرداب دادند و چون تشنه بودم، سرکه‌ام نوشانیدند. باشد که سفرۀ ایشان، پیش رویشان، دامی گردد و چون در صلح و صفا به سر می‌برند، تله باشد. چشمانشان تار گردد تا نتوانند ببینند و کمرهایشان همواره لرزان باشد. خشم خود را بر ایشان فرو ریز، آتش غَضَبت به ایشان برسد. منزلگاه ایشان متروک گردد، و در خیمه‌هایشان کسی ساکن نشود. زیرا بر کسی که تو زده‌ای، آزار روا می‌دارند و دردهای مجروحان تو را بازمی‌گویند. تقصیر بر تقصیرشان بیفزا، از تبرئۀ تو بی‌نصیب مانند. از دفتر زندگان محو گردند، در زمرۀ پارسایان نیایند. و اما من، ستمدیده و دردمندم؛ نجات تو، خدایا، مرا محافظت کند. نام خدا را با سرودها خواهم ستود، و با شکرگزاری بزرگش خواهم داشت. این خدا را بیشتر پسند آید، تا گاو و گوساله‌ای که شاخ و سُم دارد. مسکینان چون این را بینند، شادمان خواهند شد؛ باشد که دلهای شما، ای جویندگان خدا، زنده گردد. خداوند نیازمندان را اجابت می‌فرماید، و قوم اسیر خویش را حقیر نمی‌شمارد. آسمان و زمین او را بستایند، دریاها نیز، و هر جنبنده‌ای که در آنهاست. زیرا خدا صَهیون را نجات خواهد داد، و شهرهای یهودا را از نو خواهد ساخت؛ و ایشان در آن ساکن خواهند شد و آن را به تصرف در خواهند آورد. نسل خادمانش آن را به میراث خواهند برد، و دوستداران نام او در آن ساکن خواهند شد.

یوحنا ۱۹:‏۳۸ تا آخر

آنگاه یوسف، اهل رامَه، از پیلاتُس اجازه خواست که جسد عیسی را برگیرد. یوسف از پیروان عیسی بود، امّا در نهان، زیرا از یهودیان بیم داشت. پیلاتُس به او اجازه داد. پس آمده، جسد عیسی را برگرفت. نیقودیموس نیز که پیشتر شبانه نزد عیسی رفته بود، آمد و با خود آمیخته‌ای از مُر و عود به وزن یکصد لیترا آورد. پس آنها جسد عیسی را برگرفته، آن را به رسم تدفین یهود با عطریات در کفن پیچیدند. آنجا که عیسی بر صلیب شد، باغی بود و در آن باغ مقبره‌ای تازه وجود داشت که هنوز مرده‌ای در آن گذاشته نشده بود. پس چون روز ’تهیۀ‘ یهود بود و آن مقبره نیز نزدیک، جسد عیسی را در آن گذاشتند.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.