نان روزانه

کلام امروز: استر، فصل ۳ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۱۲۰مزمور ۱۲۱دوم قرنتیان، فصل ۵

خشایارشای به مریدانی وفادار نیاز داشت. این فرمانروای مطلق اما نالایق، به‌دنبال توطئهٔ ناموفق برای قتلش، هامان خبیث را به بالاترین مقام در دربار خود منصوب کرد، انتصابی احمقانه. هامان از تبار هَمِداتای اجاجی بود، از اعقاب عمالیقی‌ها که اَبَردشمن دیرینهٔ قوم اسرائیل بودند. صحنه برای تنش‌های زشت نژادپرستانه آراسته شده بود، تنش‌هایی که در اثر رنجش‌های شخصی و حسادت شعله‌ور گردید.
وقتی مُردِخای، احتمالاً بنا بر دلایل مذهبی یا شاید هم تنها به دلیل شأن و منزلت شخصی خود، از خم‌شدن به نشانهٔ اطاعت در برابر هامان، این همکار درباری که به‌تازگی ارتقاء مقام یافته بود، امتناع ورزید، بوی خون به مشام این مرد غضبناک رسید. او این فرصت را مغتنم شمرد تا این اقلیت یهودی را از صفحهٔ روزگار محو سازد.

آنچه در پی می‌آید، تروریسم کنترل‌نشده و تحت حمایت دولت بود. خشایارشا امکانات مالی را فراهم ساخت و انگشتری حاوی مُهر و امضای خود را در اختیار هامان قرار داد، کاری که به‌مثابهٔ تفویض اختیارات کامل به نمایندهٔ آدمکش او بود. منشی‌ها، ساتراپ‌ها و والیان هر یک در پیروی از بوروکراسی کورکورانهٔ سِمَتِ خود، دست‌به‌کار اجرای دستور هولناکی شدند که می‌رفت تا همهٔ یهودیان را قتل عام کند، «از پیر و جوان و زن و کودک، جملگی در یک روز». این روایت، حتی به‌عنوان داستانی مبالغه‌آمیز مذهبی، می‌تواند لرزه بر اندام هر خواننده‌ای بیفکند.

کدامیک بدتر است: تفویض مسئولیت از روی بی‌توجهی و سوءاستفادهٔ کینه‌توزانه از قدرت، یا رعایت و اجرای کورکورانهٔ شرارت در میان مقامات حکومتی در سطوح مختلف؟

دعای امروز

ای خدای قادر مطلق،
ثروت‌های روحت را بر کلیسایت فرو بریز،
و عطایای بی‌شمار فیض‌آمیزت را
در جمیع آنان که انجیل را خدمت می‌کنند، فروزان بفرما؛
به‌واسطهٔ عیسای مسیح، خداوندگار ما.

مطالعهٔ کتاب مقدس

استر، فصل ۳

پس از این امور، خشایارشای پادشاه، هامان پسر هَمِداتای اَجاجی را ارتقا بخشید و به او مقامی والاتر داد و کرسیِ او را از تمامی صاحبمنصبانی که با او بودند، بالاتر گذاشت. همۀ خدمتگزاران شاه که بر دروازۀ پادشاه بودند، به هامان سر فرود می‌آوردند و وی را سَجده می‌کردند، زیرا که پادشاه درباره‌اش چنین فرمان داده بود. اما مُردِخای خم نمی‌شد و سَجده نمی‌کرد. پس خدمتگزارانِ شاه که بر دروازۀ پادشاه بودند، به مُردِخای گفتند: «چرا تو از فرمان پادشاه سر می‌پیچی؟» آنان هر روز این را به مُردِخای می‌گفتند، اما وی بدیشان گوش نمی‌گرفت. پس هامان را از این امر آگاه ساختند تا ببینند آیا کلام مُردِخای استوار می‌ماند یا نه، زیرا ایشان را گفته بود که من یهودی هستم. هامان چون دید که مُردِخای خم نمی‌شود و او را سَجده نمی‌کند، از خشم پر شد. اما تنها بر مُردِخای دست دراز کردن را کسر شأن دانست. پس چون او را از قوم مُردِخای آگاه ساخته بودند، هامان بر آن شد تا همۀ یهودیان یعنی قوم مُردِخای را که در سرتاسر مملکت خشایارشا بودند، از میان بردارد. در ماه اوّل از سال دوازدهمِ سلطنت خشایارشای پادشاه، که ماه نیسان بود، هر روز در حضور هامان ’پور‘ یعنی قرعه می‌افکندند و این کار را هر ماه تا ماه دوازدهم که ماه اَذار باشد، ادامه می‌دادند. پس هامان به خشایارشای پادشاه گفت: «در میان قومهایی که در سرتاسر ولایتهای مملکت تو پراکنده و پخشند، قومی هست که قوانینشان با قوانین همۀ قومهای دیگر تفاوت دارد و قوانین پادشاه را به جا نمی‌آورند؛ با آنان مدارا کردن به سود پادشاه نیست. اگر پادشاه را پسند آید، حکمی نوشته شود که ایشان را نابود کنند. و من ده هزار وزنه نقره به متصدیان امور پادشاه خواهم پرداخت تا آن را به خزانۀ شاهی بریزند.» پس پادشاه انگشتریِ خویش را از دستش به در آورد و آن را به هامان، پسر هَمِداتایِ اَجاجی، دشمن یهودیان داد و به او گفت: «هم نقره و هم قوم را به دستت سپردم تا آنچه در نظرت پسند آید، بدیشان بکنی.» آنگاه کاتبان پادشاه در روز سیزدهم ماه اوّل فرا خوانده شدند و بنا بر تمامی آنچه هامان دستور داده بود، فرمانی به ساتْراپهای شاه و فرماندارانی که بر همۀ ولایتها بودند و به صاحبمنصبان همۀ قومها نوشته شد، به هر ولایت به خطِ آن، و به هر قوم به زبان آن. این فرمان به نام خشایارشای پادشاه نوشته و به انگشتری وی مهر شد. سپس نامه‌ها به دست چاپاران به همۀ ولایتهای شاه فرستاده شد با این دستور که یهودیان را، از پیر و جوان و زن و کودک، جملگی در یک روز، یعنی در روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه اَذار باشد، هلاک کنند و بکشند و نابود سازند، و اموالشان را به تاراج برند. رونوشتی از این فرمان می‌بایست همچون حکمی در تمامی ولایتها انتشار می‌یافت و به همۀ قومها اعلام می‌شد تا برای آن روز آماده باشند. پس چاپاران، به فرمان شاه شتابان رهسپار شدند؛ و این حکم در مقر پادشاهی شوش صادر شد. پادشاه و هامان به نوشیدن نشستند؛ اما شهر شوش به تشویش افتاد.

مزمور ۱۲۰

در تنگی خود خداوند را می‌خوانم، و مرا اجابت می‌فرماید. خداوندا، رهایی‌ام دِه از لبانِ دروغگو و زبانِ حیله‌گر! ای زبانِ حیله‌گر، او با تو چه کند؟ بیش از این تو را چه دهد؟ تیرهای تیزِ مرد دلاور را، با اخگرهای سوزانِ درخت رُتَم! وای بر من که در ماشِک اقامت گزیده‌ام، و در میان خیمه‌های قیدار ساکن شده‌ام! چه به طول انجامید سکونت من با مردمانی که صلح را دشمن می‌دارند! من مردِ صلح‌ام؛ اما چون دهان به سخن می‌گشایم، ایشان سرِ جنگ دارند!

مزمور ۱۲۱

چشمان خود را به سوی کوهها برمی‌افرازم؛ یاریِ من از کجا می‌رسد؟ یاری من از سوی خداوند است که آسمان و زمین را آفرید. او نخواهد گذاشت پای تو بلغزد؛ او که حافظ توست، چشم بر هم نخواهد گذاشت! آری، او که حافظ اسرائیل است چشم بر هم نخواهد گذاشت و به خواب نخواهد رفت! خداوند حافظ توست! خداوند به دست راستت سایۀ توست! آفتاب در روز به تو آزار نخواهد رسانید؛ و نه ماهتاب در شب. خداوند تو را از هر بدی حفظ خواهد کرد؛ او حافظ جان تو خواهد بود! خداوند آمد و شد تو را پاس خواهد داشت، از اکنون و تا به ابد!

دوم قرنتیان، فصل ۵

اینک می‌دانیم هر گاه این خیمۀ زمینی که در آن سکونت داریم فرو ریزد، عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان. و براستی که در این خیمه آه می‌کشیم، زیرا مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را در بر کنیم، زیرا تا زمانی که در این خیمه هستیم با گرانباری آه می‌کشیم، چون نمی‌خواهیم جامه از تن به در کنیم، بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم، تا فانی غرقِ حیات شود. چرا که با در بر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد. و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده و روح را همچون بیعانه به ما داده است. پس همواره دلگرمیم، هرچند می‌دانیم تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم، زیرا با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار. آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح می‌دهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم. پس خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن به سر بریم، این را هدف قرار داده‌ایم که او را خشنود سازیم. زیرا همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم، تا هر کس بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده است، سزا یابد. پس چون معنی ترس خداوند را می‌دانیم، می‌کوشیم مردمان را مُجاب کنیم. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد. نمی‌خواهیم باز شروع به توصیه دربارۀ خود کنیم، بلکه می‌خواهیم دلیلی به شما بدهیم که به ما فخر کنید، تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در قلب است. اگر عقل از کف داده‌ایم، به خاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، به خاطر شماست. زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست، چون یقین داریم که یک تن به خاطر همه مرد، پس همه مردند. و به خاطر همه مرد تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند که به خاطرشان مرد و برخاست. بنابراین، از این پس دربارۀ هیچ‌کس با معیارهای بشری قضاوت نمی‌کنیم، و هرچند پیشتر دربارۀ مسیح این‌گونه قضاوت می‌کردیم، اکنون دیگر چنین نیست. پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است! اینها همه از خداست که به واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است. به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد و گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت، و پیام آشتی را به ما سپرد. پس سفیران مسیح هستیم، به گونه‌ای که خدا از زبان ما شما را به آشتی می‌خوانَد. ما از جانب مسیح از شما استدعا می‌کنیم که با خدا آشتی کنید. او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.