عیسی استاد مجادلات و مباحثات بود. در اینجا با دو معما روبهرو میشویم، دو سؤال که برای بهدامانداختن او طراحی شده بودند. نقشهای مرگبار با جدیت در کار بود. نخستین سؤال در بهترین حالت، با نوعی تملق همراه با سوءنیت پرسیده شد.
اما عیسی نیز حکمتش را آشکار کرد. نخستین پاسخ او تکلیف پرسش در مورد وفاداریاش به دولت یا خدا را روشن کرد. این دو مسئله با هم ناسازگار نیستند، بلکه یکی از آنها درون دیگری جای میگیرد. قرار نیست شاگردان مسیح، این دنیا یا واقعیتهای سیاسی را متعصبانه کنار گذاشته و رد کنند. آنان میتوانند در مورد میزان سهم قیصر بحث و قضاوت کنند، اما چالش بزرگتر، تشخیصدادن این مسئله است که چه چیز سهم خداست.
عیسی در پاسخ به پرسش دوم، مناقشهٔ بنیادین بزرگتری را فرومینشاند: اینکه آیا زندگی، بعد از مرگ نیز ادامه خواهد یافت؟ آیا قرار است رستاخیزی وجود داشته باشد؟ صدوقیان معتقد بودند که زندگی نمیتواند پس از مرگ ادامه داشته باشد. در این صورت، تناقضات و پیچیدگیهای مختلفی بهوجود میآمد. عیسی با این موافق بود. با اینحال، قیام و رستاخیز وجود دارد و در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد، اما زندگی ما نظم و شکل متفاوتی خواهد داشت.
مجادله و مناقشه، بخش حیاتی هر خدمت تعلیمی هستند. اگر قرار باشد دیگران را بهسوی حقیقت هدایت کنیم، نمیتوانیم با همه همنظر و موافق باشیم. مباحثه، بخشی از گفتگوی میان کلیسا و جهان است. بحثبرانگیزبودن در تمامی اعصار، بخشی از حیات کلیسا بوده است.
امروز زمانی را به دعا بگذرانید. برای مسائل بحثبرانگیز در کلیسا -خواه محلی، ملی یا بینالمللی- و برای کسانی که درگیر آنها هستند. همچنین برای هوشیاری تیزبینانه، حکمت ژرف و شهامت بیان حقیقت دعا کنید.
دعای امروز
ای پدر جاودانی،
که در هنگام تعمید عیسی، او را بهعنوان پسر خود آشکار و به روحالقدس تدهین کردی:
عطا کن تا ما که از آب و روح دوباره تولد یافتهایم،
بهعنوان فرزندخواندگان تو، به خواندگی خود وفادار بمانیم؛
بهواسطهٔ پسر تو و خداوندمان عیسای مسیح
که زنده است و با تو حکومت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
متی ۲۲:۱۵-۳۳
سپس فَریسیان بیرون رفتند و شور کردند تا ببینند چگونه میتوانند او را با سخنان خودش به دام اندازند. آنها شاگردان خود را به همراه هیرودیان نزد او فرستادند و گفتند: «استاد، میدانیم مردی صادق هستی و راه خدا را بهدرستی میآموزانی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمیکنی. پس رأی خود را به ما بگو؛ آیا پرداخت خَراج به قیصر رواست یا نه؟» عیسی به بداندیشی آنان پی برد و گفت: «ای ریاکاران، چرا مرا میآزمایید؟ سکهای را که با آن خَراج میپردازید، به من نشان دهید.» آنها سکهای یک دیناری به وی دادند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» چون این را شنیدند، در شگفت شدند و او را واگذاشته، رفتند. در همان روز، صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزدش آمدند و سؤالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی به ما فرموده است که اگر مردی بیاولاد بمیرد، برادرش باید آن بیوه را به زنی بگیرد تا از او برای برادر خود نسلی باقی بگذارد. باری، در میان ما هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و مُرد و چون فرزندی نداشت، زن بیوهاش را برای برادر خود باقی گذاشت. همچنین دوّمین و سوّمین، تا هفتمین. حال، در قیامت، آن زن همسر کدامیک از هفت برادر خواهد بود، زیرا همه او را به زنی گرفته بودند؟» سرانجام، زن نیز مرد. عیسی پاسخ داد: «شما گمراه هستید، زیرا نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا! در قیامتْ کسی نه زن میگیرد و نه شوهر میکند، بلکه همه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود. امّا دربارۀ قیامت مردگان، آیا نخواندهاید که خدا به شما چه گفته است؟ او فرموده که، ”من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب“. او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است.» مردم با شنیدن این سخنان، از تعلیم او در شگفت شدند.
مزمور۶۷
خدا ما را فیض و برکت عطا فرماید و روی خود را بر ما تابان کند، سِلاه تا راههای تو در جهان شناخته شود و نجاتت در میان همۀ قومها. خدایا، قومها تو را بستایند، همۀ قومها تو را بستایند. قومها شاد باشند و بانگ شادی برآورند چراکه تو قومها را به انصاف حکم میکنی و امتهای جهان را هدایت مینمایی. سِلاه خدایا، قومها تو را بستایند، همۀ قومها تو را بستایند. آنگاه زمین محصول خود را خواهد داد و خدا، خدای ما، ما را مبارک خواهد ساخت. خدا ما را مبارک خواهد ساخت و همۀ کرانهای زمین از او خواهند ترسید.
مزمور۷۲
خدایا، عدالت خود را به پادشاه عطا فرما، و انصاف خویش را به ولیعهد! تا او قوم تو را به انصاف داوری کند، و ستمدیدگانِ تو را به عدالت. باشد که کوهها برای قوم وفور نعمت بار آورند و تپهها ثمرۀ انصاف را. باشد که او ستمدیدگانِ قوم را دادرسی کند، و کودکانِ نیازمندان را نجات بخشد، و ستمگر را فرو کوبد. باشد که تا خورشید باقی است، از او بترسند، و تا ماه برقرار است، در تمامی نسلها. باشد که همچون بارش باران بر چمنزارِ چیده شده باشد، همچون رگبارها که زمین را سیراب میسازد. باشد که پارسایان در ایام او بشکفند، و وفور نعمت برقرار باشد، تا آن هنگام که ماه نیست گردد! باشد که از دریا تا به دریا فرمان براند، و از نهر تا به کرانهای زمین. باشد که در پیشگاهش صحرانشینان سر فرود آرند، و دشمنانش خاک را بلیسند! باشد که شاهان تَرشیش و سرزمینهای ساحلی از برایش خَراج آورند؛ و شاهان صَبا و سِبا پیشکشها تقدیمش کنند. باشد که همۀ پادشاهان در برابرش سر فرود آرند و همۀ قومها خدمتش کنند. زیرا او نیازمند را هنگامی که فریاد برمیکشد، رهایی میبخشد، و ستمدیده را، و کسی را که یاوری ندارد. بر بینوا و نیازمند ترحم میکند، و جان نیازمندان را نجات میبخشد. جان ایشان را از ظلم و خشونت خواهد رهانید، زیرا خون ایشان در نظر او گرانبهاست. عمرش دراز باد! باشد که طلای صَبا تقدیم او گردد! باشد که مردمان همواره دعاگویش باشند، و تمامی روز برایش برکت بطلبند. باشد که غله در سراسر زمین فراوان گردد، و بر فراز تپهها موج زنَد، و میوۀ آن همچون لبنان باشد. باشد که مردمان همچون علف صحرا از شهرها شکوفه زنند. باشد که نام او جاودانه پاینده مانَد، و آوازهاش، تا آفتاب برمیتابد. باشد که قومها جملگی در او برکت یابند، و آنان نیز او را مبارک خوانند. متبارک باد یهوه خدا، خدای اسرائیل! تنها اوست که کارهای شگفت میکند. متبارک باد نام شکوهمندش تا ابد! تمامی زمین از جلال او آکنده باد! آمین و آمین! دعاهای داوود پسر یَسا پایان مییابد.
پیدایش ۴:۱-۱۶، ۲۵-۲۶
آدم زن خود حوا را بشناخت و او باردار شده، قائن را زایید، و گفت: «به یاری خداوند مردی حاصل کردم!» و دیگر بار، برادر او هابیل را زایید. هابیل گلهبان بود و قائن کِشتگرِ زمین. پس از چندی، قائن هدیهای از محصول زمین برای خداوند آورد. ولی هابیل از نخستزادگان گلۀ خویش و از بهترین قسمتهای آنها هدیهای آورد. خداوند هابیل و هدیۀ او را منظور داشت، آنگاه خداوند به قائن گفت: «از چه سبب خشمگینی و چرا دلریش گشتهای؟ ولی قائن و هدیهاش را منظور نداشت. پس قائن بسیار خشمگین شد و دلریش گشت. اگر آنچه را که نیکوست انجام دهی، آیا پذیرفته نمیشوی؟ ولی اگر آنچه را که نیکوست انجام ندهی، بدان که گناه بر در به کمین نشسته و مشتاق توست، اما تو باید بر آن چیره شوی.» قائن به برادر خویش هابیل گفت: «بیا تا به صحرا برویم». و چون در صحرا بودند قائن بر برادرش هابیل برخاست و او را کشت. آنگاه خداوند به قائن گفت: «برادرت هابیل کجاست؟» گفت: «نمیدانم؛ مگر من نگهبان برادرم هستم؟» خداوند فرمود: «چه کردهای؟ خون برادرت از زمین نزد من فریاد برمیآورد. و اکنون تو ملعون هستی از زمینی که دهان خود را گشود تا خون برادرت را از دست تو دریافت کند. چون زمین را کِشت کنی، دیگر قوّت خود را به تو نخواهد داد. و تو بر زمین آواره و سرگردان خواهی بود.» قائن به خداوند گفت: «مکافاتم بیش از تحمل من است. هان امروز مرا از این زمین طرد کردی و از حضور تو پنهان خواهم بود. پس در جهان آواره و سرگردان خواهم بود و هر که مرا یابد، مرا خواهد کشت.» آنگاه خداوند به او گفت: «در این صورت، هر که قائن را بکشد، از او هفت چندان انتقام گرفته خواهد شد.» و خداوند نشانی بر قائن نهاد تا اگر کسی او را بیابد، وی را نکشد. پس قائن از حضور خداوند بیرون رفت، و در سرزمین نْود در شرق عدن ساکن شد... و آدم دیگر بار زن خود را بشناخت و او پسری بزاد و او را شِیث نامید و گفت: «خدا به جای هابیل که قائن او را کشت، نسلی دیگر برای من برقرار داشت.» برای شِیث نیز پسری زاده شد و او را اِنوش نامید. در آن زمان، مردم به خواندن نام خداوند آغاز کردند.