چه طنز پرشکوهی (اینطور نیست؟) که نهضت مسیحیت اولیه، تنها بعد از چند ماه از مرگ و قیام عیسی، و فرمایشات او دربارهی فروتن بودن، بسان یک نوکر و خدمتکار، که هنوز در گوش این ایمانداران طنینافکن بود، قیل و قال به راه انداختند. یک عده از ایشان تصور میکردند که در حقشان بیانصافی میشود و «عدهای» دیگر از مزایای بیشتری بهرهمند میگردند. اما این اختلافات و منازعات چگونه حل و فصل شد؟ رسولان به شیوهای باسابقه (و از طریق یک جابجایی سنتی و کلاسیک در وظایف افراد)، اظهار داشتند که ساختاری تازه مورد نیاز است. لذا گروه کوچکی از مدیران را مقرر کردند که وظیفهشان این بود که از اجرای عدل و انصاف یقین حاصل کنند. مسیحیان، اغلب دورهی کلیسای اولیه را یک عصر طلایی معرفی میکنند. میگویند که در آن دوره، همه چیز شیرین و آرام و نورانی بود و کلیسا به سرعت رشد میکرد. از این تصورات نتیجه میگیرند که اگر کلیساها در روزگار ما نیز میتوانستند از معصومیت و شور و شوق بکرِ آن مسیحیان تقلید و تبعیت کنند، دنیا دگرگون میشد. چنین استدلالی به قرائن و شواهد کتابمقدس دقت کافی مبذول نمیدارد. واقعیت این است که بحث و جدل و مرافعه به فراوانی در کلیسای اولیه وجود داشت: پطرس و پولس نظراتی سخت متفاوت داشتند (حتی لوقا، پطرس را به طور کل از ماجرا کنار میگذارد)؛ پولس با برنابا و مرقس منازعه کرد؛ کنیسه در قرنتس دچار شقاق شد و پولس در نهایت ناکارآمدی، برای مسیحیان جلساتی درست در کنار همان کنیسهای که وی و برخی دیگر از آن جدا شده بودند، برپا کرد. سوالی که از این امور ایجاد میشود، این است که آیا شقاق و جدایی بخشی از رفتار عادی انسان است- یا اینکه یک بیثباتی پویا در ایمان هست که آن را پرشور و حرارت نگاه میدارد؟
دعای امروز
خدایا، تو قدرت مطلق خود را
بیش از هر چیز دیگری، از طریق رحمت و ترحم نمایان میسازی:
از سر رحمت خود، چنین میزانی از فیض خود را ارزانی دار،
تا ما که در طریق احکامت شتابان میدویم،
وعدههای فیض آمیزت را دریافت کنیم،
و در گنجهای آسمانی تو سهیم گردیم؛
به واسطهی عیسای مسیح، پسر تو و خداوندگار ما،
که با تو زنده است و سلطنت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
اعمال، فصل ۶
در آن ایام که شمار شاگردان فزونی مییافت، یهودیانِ یونانیزبان از یهودیانِ عبرانیزبان گِلِه کردند که بیوهزنانِ ایشان از جیرۀ روزانۀ غذا بیبهره میمانند. پس آن دوازده رسول، جماعتِ شاگردان را فرا خواندند و گفتند: «شایسته نیست که ما برای غذا دادن به مردم، از خدمتِ کلام خدا غافل مانیم. پس ای برادران، از میان خود هفت تن نیکنام را که پر از روح و حکمت باشند برگزینید تا آنان را بر این کار بگماریم و ما خود را وقف دعا و خدمت کلام خواهیم کرد.» این سخن همگان را پسند آمد. پس استیفان را که مردی پر از ایمان و روحالقدس بود، به اتفاق فیلیپُس، پْروخُروس، نیکانور، تیمون، پَرمیناس و نیکولائوس، که از یهودیشدگان اَنطاکیه بود، برگزیدند. این مردان را نزد رسولان حاضر کردند و رسولان دعا کرده، بر ایشان دست گذاشتند. پس نشر کلام خدا ادامه یافت و شمار شاگردان در اورشلیم بهسرعت فزونی گرفت و جمعی کثیر از کاهنان نیز مطیع ایمان شدند. استیفان پر از فیض و قدرت بود و معجزات و آیات عظیم در میان قوم به ظهور میآورد. امّا تنی چند از اعضای کنیسهای موسوم به ’کنیسۀ آزاد شدگان‘، که از یهودیان قیرَوان و اسکندریه و نیز شماری از اهالی کیلیکیه و آسیا بودند، با او به مجادله برخاستند. ولی در برابر حکمت و روحی که استیفان با آن سخن میگفت، یارای مقاومت نداشتند. پس تنی چند را مخفیانه برانگیختند تا بگویند: «ما شنیدیم که استیفان به موسی و خدا سخنان کفرآمیز میگفت.» آنها مردم و مشایخ و علمای دین را تحریک کردند و بر سر استیفان ریخته، او را گرفتند و به شورا بردند. چند شاهد دروغین نیز آوردند که میگفتند: «این شخص دمی از سخنگفتن برضد این مکان مقدّس و شریعت بازنمیایستد. زیرا خود شنیدیم که میگفت عیسای ناصری این مکان را ویران خواهد کرد و رسومی را که موسی به ما سپرده است، تغییر خواهد داد.» در این هنگام، همۀ حاضرانِ در شورا به استیفان چشم دوختند و چهره او را همچون چهرۀ فرشتگان دیدند.
مزمور۸۰
ای شبان اسرائیل، گوش فرا ده، ای که یوسف را همچون گلهای هدایت میکنی! ای که در میان کَروبیان بر تخت نشستهای، تجلی فرما! پیش روی اِفرایِم، بِنیامین و مَنَسی، نیروی خویش را برانگیز، و به نجات ما بیا! خدایا، ما را بازآور! روی خود را تابان ساز تا نجات یابیم. ای یهوه، خدای لشکرها، تا چند شعلههای خَشمت بر دعاهای قومت زبانه خواهد کشید؟ نان اشک بدیشان خورانیدی، و جام لبریز از اشک بدیشان نوشانیدی. ما را موضوع نزاع همسایگانمان میسازی، و دشمنان ما در میان خویش خندۀ تمسخر سر میدهند. ای خدای لشکرها، ما را بازآور؛ روی خود را تابان ساز تا نجات یابیم. تاکی از مصر برآوردی؛ قومها را بیرون راندی و آن را غرس کردی. زمین را پیش روی آن فراخ ساختی، پس ریشه گرفت و زمین را پر ساخت. کوهها را به سایۀ خود پوشانید، و سروهای تنومند را به شاخههایش! شاخههای خود را تا به دریا پهن کرد، و ساقههایش را تا به نهر. پس چرا دیوارهای آن را فرو ریختی تا هر رهگذری انگورهایش را برچیند؟ گرازهای جنگل ویرانش میکنند و جانوران صحرا در آن به چَرا مشغولند! ای خدای لشکرها، نزد ما بازگرد! از آسمان بنگر و ببین! به یاری این تاک بیا، به یاری نهالیکه دست راست تو غرس کرد، و پسری که برای خود توانا ساختی. تاک تو را قطع کرده و به آتش سوزاندهاند؛ باشد که از توبیخ روی تو هلاک گردند. باشد که دست تو بر مرد دست راستت قرار گیرد، بر آن پسر انسان که برای خود توانا ساختی. آنگاه از تو روی نخواهیم تافت؛ ما را زندگی بخش، تا نام تو را بخوانیم! ای یهوه خدای لشکرها، ما را بازآور؛ روی خود را تابان ساز، تا نجات یابیم.
مزمور ۸۲
خدا در شورای الهی در جایگاه خود قرار گرفته، در میان ’خدایان‘ داوری میکند: «تا به کی ناعادلانه داوری خواهید کرد و از شریران جانبداری خواهید نمود؟ سِلاه بینوایان و یتیمان را دادرسی کنید، و حقِ ستمدیدگان و فقیران را بستانید! بینوایان و نیازمندان را خلاصی دهید، و آنان را از دست شریران برهانید!» هیچ نمیدانند و هیچ نمیفهمند، و در تاریکی گام برمیدارند؛ همۀ بنیانهای زمین به لرزه درآمده است. گفتم: «شما خدایانید، و جملگی پسران آن متعال هستید؛ اما همچون آدمیان خواهید مرد، و چون هر حاکم دیگر سرنگون خواهید شد.» خدایا برخیز و زمین را داوری فرما، زیرا تو قومها را جملگی به تصرف خواهی آورد.