نان روزانه

کلام امروز: اعمال رسولان ۲۶‏:‏۲۴ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۸۷مزامیر ۸۹‏:‏۱‏-‏۱۸۲پادشاهان ۶‏:‏۱‏-‏۲۳

این بخش حس و حال نمایش تلویزیونی را دارد. روایت لوقا شفاف و لحظه‌به‌لحظه است. فستوس که به ستوه آمده، از جا برخاسته، پولس را متهم به دیوانگی می‌کند، اما پولس آرام ماند. آگریپاس با پوزخندی از پولس می‌پرسد که آیا می‌خواهد او را مسیحی کند؟ پولس تأیید می‌کند و بعد، دایرهٔ مخاطبانش را گسترش می‌دهد و می‌گوید که دعا می‌کند همه پیرو عیسی شوند. سپس، حاضران به گفتگوی خصوصی می‌پردازند. این داستانی پرهیجان و عالی است. در نهایت، جملهٔ تلخ و شیرین آگریپاس در هنگام ترک مجلس -به همراه فستوس- که گفت: «اگر این مرد از قیصر دادخواهی نکرده بود، می‌شد او را هم‌اکنون آزاد کرد.» دریغا!
روبه‌رو‌شدن با اتهام دیوانگی آن‌قدرها هم چیز بدی برای یک مسیحی نیست! حداقل نشان‌دهندهٔ شور و اشتیاق فرد است و خیلی بهتر از آن است که او را متهم به بی‌خاصیتی و ملال‌انگیزی کنند. الگوی جذاب و شگفت‌انگیزی از غیرمتعارف‌بودن، در بسیاری از مقدسین وجود دارد. یاد بسیاری از به‌اصطلاح «جاهلانِ مقدس» که الهام‌بخش من بوده‌اند، لبخند بر لبم می‌آورد. تاریخ پر است از چنین مردان و زنانی. از پدران صحرا گرفته تا فرانسیس آسیزی و کشیشی که مسئول کلیسای دانشگاه‌مان بود. پولس نیز در مورد جهالت برای مسیح (۱قرنتیان ۴‏:‏۱۰) و جاهلانه‌بودن پیام انجیل برای مردمان دنیوی، چیزهایی در نامه‌هایش نوشته است.

مطمئناً آن چیزی که در داوری نهایی اهمیت دارد، کیفیت توانایی‌های عقلانی ما به‌عنوان ایمانداران نخواهد بود، بلکه ظرفیت ما برای انجام کاری است که به‌اصطلاح «دلقکانِ مقدس» انجام می‌دهند: یعنی خندیدن و گریستن.

دعای امروز

خدایا، ای داور و منجی ما،
ما را بیاموزان که بر حقیقت تو باز باشیم
و بر محبت تو توکل نماییم،
تا بتوانیم هر روزه با اطمینان در نجاتی زندگی کنیم
که به‌واسطهٔ سرور ما عیسای مسیح به ما عطا شده

مطالعهٔ کتاب مقدس

اعمال رسولان ۲۶‏:‏۲۴ تا آخر

چون پولس با این سخنان از خود دفاع می‌کرد، فِستوس فریاد زد: «پولس، عقل خود را از دست داده‌ای! دانشِ بسیار، تو را دیوانه کرده است.» پولس پاسخ داد: «دیوانه نیستم، عالیجناب فِستوس، بلکه در کمال هوشیاری عین حقیقت را بیان می‌کنم. پادشاه خود از این امور آگاهند و من نیز بی‌پرده با ایشان سخن می‌گویم، زیرا یقین دارم هیچ‌یک از اینها از نظرشان دور نمانده است، چون چیزی نبوده که در خلوت روی داده باشد. ای آگْریپاسِ پادشاه، آیا به پیامبران اعتقاد دارید؟ می‌دانم که دارید.» آگْریپاس به پولس گفت: «به همین زودی می‌خواهی مرا مسیحی کنی؟» پولس در پاسخ گفت: «از خدا می‌خواهم که دیر یا زود، نه تنها شما، بلکه همۀ کسانی که امروز به من گوش فرا می‌دهند، همانند من گردند، البته نه در زنجیر!» آنگاه پادشاه برخاست و همراه او والی و بِرنیکی و بقیۀ مجلسیان نیز برخاستند، و گفتگوکنان بیرون رفته، به یکدیگر می‌گفتند: «این مرد کاری سزاوار مرگ یا زندان نکرده است.» آگْریپاس به فِستوس گفت: «اگر این مرد از قیصر دادخواهی نکرده بود، می‌شد او را هم‌اکنون آزاد کرد.»

مزامیر ۸۷

شهری که او بنیان نهاده بر کوه مقدس واقع است؛ خداوند دروازه‌های صَهیون را دوست می‌دارد، بیش از همۀ مسکنهای یعقوب. ای شهر خدا، سخنان پرجلال درباره‌ات گفته می‌شود. سِلاه رَهَب و بابِل را در شمارِ شناسندگانم ذکر خواهم کرد، فلسطین را نیز، و صور را، همراه با کوش؛ خواهند گفت: «این در آنجا زاده شده است!» و دربارۀ صَهیون گفته خواهد شد که «این و آن در او زاده شده‌اند»، زیرا آن متعال، خودْ او را استوار خواهد ساخت! آنگاه که خداوند قومها را ثبت می‌کند چنین خواهد نگاشت: «این در آنجا زاده شده است.» سِلاه سرایندگان و رقص‌کنندگان به یکسان می‌سرایند که: «همۀ چشمه‌های من در توست!»

مزامیر ۸۹‏:‏۱‏-‏۱۸

محبتهای خداوند را تا به ابد خواهم سرایید؛ به دهان خویش امانت تو را به جمیع نسلها خواهم شناسانید. زیرا گفتم که محبت تا به ابد بنا خواهد شد، و وفاداریِ خود را در آسمانها استوار خواهی ساخت! گفتی که «با برگزیدۀ خود عهد بسته‌ام، و برای خدمتگزار خویش داوود سوگند خورده‌ام که: ”نسل تو را تا به ابد استوار خواهم ساخت و تخت تو را در تمامی نسلها بنا خواهم کرد.“» سِلاه خداوندا، باشد که آسمانها شگفتیهای تو را بستایند، و امانت تو را در جمع قُدْسیان. زیرا کیست در آسمانها که با خداوند برابری تواند کرد؟ و کیست در میان موجودات آسمانی که مانند خداوند باشد؟ خدا در شورای قُدْسیان بی‌نهایت مَهیب است؛ از او می‌باید ترسید، بیش از همۀ آنان که گرداگرد اویند. ای یهوه، خدای لشکرها، کیست مانند تو؟ خداوندا، تو نیرومندی و امانت تو احاطه‌ات کرده است. بر خروش دریا فرمان می‌رانی، و چون امواجش بر‌خیزند، آنها را فرو می‌نشانی. رَهَب را چون لاشه‌ای فرو کوفتی، و به بازوی نیرومند خویش دشمنانت را پراکنده ساختی. آسمان از آن توست و زمین نیز از آن تو. جهان را، و هر چه را که در آن است، تو بنیان نهادی. شمال و جنوب را تو آفریدی؛ تابور و حِرمون به نام تو بانگ شادی برمی‌آورند. بازوی تو نیرومند است، دست تو تواناست، و دست راستت برافراشته. عدل و انصاف اساس تخت توست، محبت و وفاداری پیش رویت می‌خرامند. خوشا به حال آنان که آواز شادمانی را می‌شناسند، و در نور روی تو، ای خداوند، گام بر‌می‌دارند. تمامی روز در نام تو وجد می‌کنند، و در عدالت تو سرافرازند. زیرا که تو جلال و قوّت ایشانی، و به لطف خویش شاخ ما را برمی‌افرازی. زیرا سپر ما از آنِ خداوند است، و پادشاه ما از آنِ قدوس اسرائیل.

۲پادشاهان ۶‏:‏۱‏-‏۲۳

روزی گروه انبیا به اِلیشَع گفتند: «چنانکه می‌بینی، مکانی که در آن نزد تو گرد می‌آییم برای ما بسیار کوچک است. رخصت ده به اردن رویم و از آنجا هر یک تکه چوبی برگرفته، مکانی در آنجا جهت سکونت خود بسازیم.» اِلیشَع گفت: «بروید.» سپس یکی از ایشان گفت: «مرحمت فرموده، خود نیز با ما بیا!» اِلیشَع پاسخ داد: «می‌آیم». و با ایشان رفت. آنان به اردن رفتند و به قطع درختان مشغول شدند. اما چون یکی از آنها درختی را می‌برید، تیغۀ آهنین تبرش در آب افتاد، و او بانگ برآورده، گفت: «آه ای سرورم، این را امانت گرفته بودم!» مرد خدا پرسید: «کجا افتاد؟» و چون محل افتادنش را به وی نشان داد، چوبی بُرید و آنجا انداخت و آهن را روی آب آورد. و گفت: «آن را برگیر!» پس او دست پیش آورده، آن را برگرفت. و اما پادشاه اَرام با اسرائیل در جنگ بود. او پس از مشورت با سردارانِ خود، گفت: «اردویمان را در فلان جا بر پا خواهیم کرد.» ولی مرد خدا برای پادشاه اسرائیل پیغام فرستاد که: «مراقب باش از فلان جا نگذری، زیرا اَرامیان بر آنند بدان‌جا فرود آیند.» پس پادشاه اسرائیل مردانی را به محلی که مرد خدا او را خبر داده بود، فرستاد. بدین‌سان، اِلیشَع بارها پادشاه اسرائیل را هشدار داد، به گونه‌ای که او از رفتن به آن مناطق خودداری می‌کرد. پادشاه اَرام از این امر به خشم آمد و سردارانش را فرا خوانده، بدیشان گفت: «بگویید کدامیک از ما با پادشاه اسرائیل تبانی کرده است؟» یکی از آنها پاسخ داد: «ای سرورم پادشاه، هیچ‌یک از ما چنین نکرده، بلکه اِلیشَع نبی که در اسرائیل است، هر چه در خوابگاه خود می‌گویی به پادشاه اسرائیل خبر می‌دهد.» گفت: «بروید و ببینید او کجاست تا مردانی را به دستگیری او بفرستم.» و او را خبر دادند که، «اینک اِلیشَع در دوتان است.» پس اسبان و ارابه‌ها و لشکری عظیم بدان‌جا گسیل داشت و آنان شبانه آمدند و شهر را به محاصره آوردند. بامدادِ روز بعد، چون خادمِ مرد خدا برخاست و بیرون رفت، دید سپاهی با اسبان و ارابه‌ها شهر را محاصره کرده ا‌ست. خادم پرسید: «آه ای سرورم، چه کنیم؟» اِلیشَع پاسخ داد: «مترس، زیرا آنانی که با مایند از کسانی که با ایشانند، بیشترند.» و دعا کرد و گفت: «ای خداوند، چشمان او را بگشا تا ببیند.» پس خداوند چشمان خادم را گشود و او نگریست و دید که کوهها پوشیده از اسبان و ارابه‌های آتشینی است که اِلیشَع را در بر گرفته بودند. و چون ایشان بر او فرود می‌آمدند، اِلیشَع نزد خداوند دعا کرد و گفت: «تمنا می‌کنم این قوم را نابینا گردانی.» پس خداوند به دعای اِلیشَع، همگی را کور ساخت. آنگاه اِلیشَع به آنها گفت: «راه این نیست و شهر این نیست. از پی من بیایید تا شما را نزد مردی که به جستجویش آمده‌اید، ببرم.» و آنها را به سامِرِه برد. چون به شهر سامِرِه درآمدند، اِلیشَع گفت: «ای خداوند، چشمانشان را بگشا تا ببینند.» پس خداوند چشمان ایشان را گشود و دیدند که اینک در سامِرِه‌اند. هنگامی که پادشاه اسرائیل آنان را دید، به اِلیشَع گفت: «ای پدرم، آیا ایشان را بِکُشم؟ آیا بِکُشَم؟» اِلیشَع پاسخ داد: «ایشان را مَکُش. مگر تو مردانی را که به شمشیر و کمان خویش به اسارت می‌گیری، می‌کُشی؟ به آنها خوراک و آب بده تا بخورند و بنوشند، و سپس نزد سرورشان بازگردند.» پس ضیافت بزرگی برای ایشان ترتیب داد و پس از آنکه خوردند و آشامیدند، رخصت داد تا نزد سرور خود بازگردند. از آن پس، لشکریان اَرامی دیگر به سرزمین اسرائیل حمله نیاوردند.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.