ایام روزه
گاهی مترجمان کتابمقدس در کلماتی که انتخاب میکنند، صراحت کلام ندارند. در متنی که امروز میخوانید همین اتفاق افتاده است؛ زیرا کلمهای که «عریان و آشکار» ترجمه شده، در واقع به معنی «سر خمشده به عقب» است. این اشارهای هولناک به لحظۀ کشتن است، هنگامی که موی محکوم را میگرفتند و سرش را به سمت عقب میکشیدند تا جلاد بتواند ضربه را بر گردن برهنهاش وارد کند.
چنین طنینی از بیرحمی، چیزی نیست که انتظار داشته باشیم در متن کتابمقدسی بیابیم، اما نویسنده مصمم است دیدگاه خود را قویاً بیان کند. او میخواهد خوانندگانش را در مورد قدرت و اقتدار خدا متقاعد کند. این امر، چیزی نیست که بتوان بهنرمی توضیحش داد، الهیاتی دست اول و تپنده است. شیوهها و مهارتهای بلاغی، ترکیبی پدید آورده که جان مطلب را گرفته است.
ممکن است دراینباره احساس تشویش کنیم، اما مگر بارها در خدمت عیسی پیش نیامده است که ناظران ترس مقدس را تجربه کنند؟ مگر جمعیتی که هنگام خارجکردن لژیون عیسی را احاطه کرده بودند، از او خواهش نکردند که سرزمینشان را ترک کند (مرقس ۵:۱۷)؟ مگر شاگردان در راه بازگشت عیسی به اورشلیم احساس هراس نکردند (مرقس ۱۰:۳۲)؟
اگر هنگام رویارویی با اقتدار و عظمت و قدرت خدا نتوانیم لرزش واقعی ترس را تجربه کنیم، آیا بدین معناست که بخشی اساسی از ایمان خود را از دست دادهایم؟
دعای امروز
ای خدای قادر!
باشد که ما با دعا و انضباط روزه
به راز رنجهای مسیح راه یابیم،
و با پیروی راه او
در جلالش شریک شویم؛
در خداوندمان عیسای مسیح.
مطالعهٔ کتاب مقدس
عبرانیان ۴:۱-۱۳
پس بههوش باشیم مبادا با اینکه وعدۀ راه یافتن به آسایش او هنوز به قوّت خود باقیست، آشکار شود که احدی از شما، از دست یافتن به آن بازمانده است. زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد. امّا پیامی که شنیدند، سودی برایشان نداشت، زیرا با آنان که گوش فرا دادند به ایمان متحد نشدند. ولی ما که ایمان آوردهایم، به آن آسایش راه مییابیم. چنانکه خدا فرموده است: «پس در خشم خود سوگند خوردم که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت،» و با این همه، کارهای او از زمان آفرینش جهان به پایان رسیده بود؛ زیرا در جایی راجع به روز هفتم بیان میکند که: «خدا در هفتمین روز، از همۀ کارهای خویش بیاسود،» و باز در قسمتی که در بالا نقل شد، میگوید: «به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.» بنابراین، از آنجا که این حقیقت به قوّت خود باقی است که برخی میباید به آن آسایش راه یابند، و آنان که پیشتر بشارت یافتند، به سبب نافرمانی راه نیافتند، پس خدا دیگر بار روزی خاص را مقرر فرمود، و پس از گذشت سالهای بسیار، در مزامیر داوود، از ’امروز‘ سخن گفت و آنگونه که پیشتر بیان شد، فرمود: «امروز، اگر صدای او را میشنوید، دل خود را سخت مسازید.» زیرا اگر یوشَع به آنها آسایش بخشیده بود، مدتها بعد، خدا از روزی دیگر سخن نمیگفت. پس قوم خدا هنوز باید از آسایش شَبّات برخوردار شوند؛ زیرا هر کس که به آسایش خدا داخل میشود، او نیز از کارهای خود آسودگی مییابد، همانگونه که خدا از کارهای خود برآسود. پس بیایید بهجدّ بکوشیم تا به آن آسایش راه یابیم، مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و درلغزد. زیرا کلام خدا زنده و مؤثر است و بُرندهتر از هر شمشیر دو دم، و چنان نافذ که نَفْس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا میکند، و سنجشگر افکار و نیّتهای دل است. هیچ چیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همه چیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است.
مزامیر ۱۲۰
در تنگی خود خداوند را میخوانم، و مرا اجابت میفرماید. خداوندا، رهاییام دِه از لبانِ دروغگو و زبانِ حیلهگر! ای زبانِ حیلهگر، او با تو چه کند؟ بیش از این تو را چه دهد؟ تیرهای تیزِ مرد دلاور را، با اخگرهای سوزانِ درخت رُتَم! وای بر من که در ماشِک اقامت گزیدهام، و در میان خیمههای قیدار ساکن شدهام! چه به طول انجامید سکونت من با مردمانی که صلح را دشمن میدارند! من مردِ صلحام؛ اما چون دهان به سخن میگشایم، ایشان سرِ جنگ دارند!
مزامیر ۱۲۱
چشمان خود را به سوی کوهها برمیافرازم؛ یاریِ من از کجا میرسد؟ یاری من از سوی خداوند است که آسمان و زمین را آفرید. او نخواهد گذاشت پای تو بلغزد؛ او که حافظ توست، چشم بر هم نخواهد گذاشت! آری، او که حافظ اسرائیل است چشم بر هم نخواهد گذاشت و به خواب نخواهد رفت! خداوند حافظ توست! خداوند به دست راستت سایۀ توست! آفتاب در روز به تو آزار نخواهد رسانید؛ و نه ماهتاب در شب. خداوند تو را از هر بدی حفظ خواهد کرد؛ او حافظ جان تو خواهد بود! خداوند آمد و شد تو را پاس خواهد داشت، از اکنون و تا به ابد!
پیدایش ۴۶:۱-۷، ۲۸ تا آخر
پس اسرائیل با هر چه داشت کوچ کرده، به بِئِرشِبَع رسید و برای خدای پدرش اسحاق قربانیها تقدیم کرد. و خدا در رؤیاهای شب، اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «یعقوب! یعقوب!» پاسخ داد: «لبیک!» خدا گفت: «مَنَم خدا، خدای پدرت. از فرود آمدن به مصر ترسان مباش، زیرا در آنجا تو را قومی بزرگ خواهم ساخت. من خود با تو به مصر خواهم آمد و نیز من خودْ تو را بهیقین باز خواهم آورد. و دستِ خودِ یوسف چشمانت را خواهد بست.» آنگاه یعقوب از بِئِرشِبَع روانه شد، و پسران اسرائیل پدرشان یعقوب و کودکان و زنانشان را بر ارابههایی که فرعون برای آوردن او فرستاده بود، بردند. و نیز دامها و اسبابی را که در سرزمین کنعان اندوخته بودند با خود برگرفتند، و یعقوب و همۀ نسل او به مصر رفتند. او پسران و پسرانِ پسران خود را و نیز دختران و دخترانِ پسران خویش، یعنی همۀ نسلش را با خود به مصر برد... همۀ کسان که با یعقوب به مصر رفتند، یعنی کسانی که از صُلب او بودند، غیر از عروسانش، شصت و شش تن بودند. برای یوسف نیز دو پسر در مصر زاده شدند. پس افراد خاندان یعقوب که به مصر رفتند، جملگی هفتاد تن بودند. باری، یعقوب یهودا را پیشاپیش خود نزد یوسف فرستاد تا او را به جوشِن راهنمایی کند. و به سرزمین جوشِن رسیدند. آنگاه یوسف ارابۀ خود را آماده کرد تا به پیشواز پدرش اسرائیل به جوشِن رود. یوسف خویشتن را به او نمود و بر گردنش بیاویخت و مدتی بر گردنش گریست. اسرائیل به یوسف گفت: «اکنون برای مردن آمادهام، زیرا به چشم خود دیدم که هنوز زندهای.» آنگاه یوسف به برادران خود و اهل خانۀ پدرش گفت: «اینک میروم تا فرعون را خبر داده، بگویم: ”برادران و اهل خانۀ پدرم که در سرزمین کنعان بودند نزد من آمدهاند. آنان شبان و دامدارند، و گلهها و رمهها و هرآنچه را که دارند با خود آوردهاند.“ هنگامی که فرعون شما را فرا خوانَد و بپرسد: ”کار شما چیست؟“ پاسخ دهید: ”ما بندگانت از جوانی تا کنون دامداری کردهایم، هم ما و هم پدران ما،“ تا در سرزمین جوشِن ساکن شوید، زیرا مصریان از همۀ شبانان کراهت دارند.»