در قرائت امروز و ادامهٔ روایت آخرالزمان کوچک متی، با نشانهها و تحولات طبیعی ناگهانیاش، با تناقضی ظاهری روبهرو میشویم. عیسی به مخاطبانش اطمینان میدهد که این رویدادها بهزودی واقع خواهند شد، اما بلافاصله میگوید که هیچکس، حتی پسر، از زمان آن اطلاع ندارد. برخی از مفسرین معتقدند آنچه اینجا میبینیم، به دو واقعهٔ مجزا اشاره دارد: فاجعهای قریبالوقوع- سقوط اورشلیم در سال ۷۰ میلادی- به همراه هشدارهایی کلی در مورد نشانههای آخرالزمان.
چالش ما این است که چگونه این متناقضنمایی را درک و با هر دو قسمت این گفته زندگی کنیم. طبیعت انسانی تمایل دارد تا برای رفع این متناقضنمایی، به یکی از دو قطب آن بیشتر توجه کند. کنارآمدن با این تنش آسان نیست. به همین دلیل، تمام تلاش خود را میکنیم تا موضوع را بهشکلی حلوفصل کنیم که واضح و بدون ابهام بهنظر برسد. بنابراین، برخی افراد نشانههای آخرالزمان را خوانده و با اعتمادبهنَفْس، دوبارهودوباره تاریخی برای فرارسیدن پایان جهان تعیین میکنند (ر.ک. تأمل ۱۵ ژانویه). دیگران نیز به خوردن و نوشیدن و زنگرفتن و شوهرکردن مشغول میشوند، انگار قرار نیست روزی همهچیز پایان یابد.
خداوندی که ما را تشویق میکند تا آماده باشیم، همان خداوندی است که شراب بیشتری برای جشن عروسی قانا خلق کرد (یوحنا ۲:۱-۱۱). ما باید آماده باشیم، اما این آمادگی هرگز قرار نیست جلوی زندگی شاد و قدرشناسانهٔ ما را بگیرد. وظیفهٔ ما این است که بدانیم در زندگی، روی طنابی باریک راه میرویم و باید تعادل خود را حفظ کنیم!
دعای امروز
ای خدای قادر مطلق،
تو در مسیح، همهچیز را تازه میگردانی:
فقر طبیعت ما را با گنجینههای فیض خود متحول کن،
و با تازه ساختن زندگیهای ما، جلال آسمانی خویش را آشکار بگردان؛
بهواسطهٔ پسر تو و خداوندمان عیسای مسیح
که زنده است و با تو حکومت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
متی ۲۴:۲۹ تا آخر
«بلافاصله، پس از مصیبتِ آن روزها «”خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد افشاند؛ ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت، و نیروهای آسمان به لرزه در خواهند آمد.“ آنگاه نشانۀ پسر انسان در آسمان ظاهر خواهد شد و همۀ طوایف جهان بر سینۀ خود خواهند زد، و پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان میآید. او فرشتگان خود را با نفیر بلند شیپور خواهد فرستاد و آنها برگزیدگان او را از چهار گوشۀ جهان، از یک کران آسمان تا به کران دیگر، گرد هم خواهند آورد. «حال، از درخت انجیر این درس را فرا گیرید: به محض اینکه شاخههای آن جوانه زده برگ میدهد، درمییابید که تابستان نزدیک است. به همینسان، هر گاه این چیزها را ببینید، درمییابید که او نزدیک، بلکه بر در است. آمین، به شما میگویم، تا این همه روی ندهد، این نسل از میان نخواهد رفت. آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت. «هیچکس آن روز و ساعت را نمیداند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند. زمان ظهور پسر انسان مانند روزگار نوح خواهد بود. در روزهای پیش از توفان، قبل از اینکه نوح به کشتی درآید، مردم میخوردند و مینوشیدند و زن میگرفتند و شوهر میکردند و نمیدانستند چه در پیش است. تا اینکه توفان آمد و همه را با خود برد. ظهور پسر انسان نیز همینگونه خواهد بود. از دو مرد که در مزرعه هستند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. و از دو زن که با هم دستاس میکنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. پس بیدار باشید، زیرا نمیدانید سرورِ شما چه روزی خواهد آمد. این را بدانید که اگر صاحبخانه میدانست دزد در چه پاسی از شب میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت به خانهاش دستبرد زنند. پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظارش را ندارید. «پس آن غلام امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خانوادۀ خود گماشته باشد تا خوراک آنان را بهموقع بدهد؟ خوشا به حال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول این کار ببیند. آمین، به شما میگویم، که او را بر همۀ مایملک خود خواهد گماشت. امّا اگر آن غلام، شریر باشد و با خود بیندیشد که ”اربابم تأخیر کرده است،“ و به آزار همکاران خود بپردازد و با میگساران مشغول خوردن و نوشیدن شود، آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دو پاره کرده، در جایگاه ریاکاران خواهد افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.
مزمور۸۱
برای خدا که قوّت ماست بانگ شادی برآورید! برای خدای یعقوب فریاد بلند سر دهید! سرود آغاز کنید، دف را به صدا آرید، بربط خوش نوا و چنگ را! کَرِنا را بنوازید در ماهِ نو، در ماهِ تمام، در روز عیدمان! زیرا این است فریضهای در اسرائیل، و قانونی از خدای یعقوب. آن را شهادتی در یوسف قرار داد، آنگاه که به مصاف سرزمین مصر بیرون رفت. صدایی ناآشنا میشنوم که میگوید: «بار از شانهات برگرفتم؛ دستهایت از سبد رها شد. در تنگی فریاد برآوردی و تو را خلاصی دادم؛ از جایگاه مخفیِ رعد تو را اجابت کردم؛ نزد آبهای مِریبَه تو را آزمودم. سِلاه بشنو ای قوم من، که تو را برحذر میدارم! ای اسرائیل، کاش به من گوش فرا میدادی! در میان تو خدای غیر نباشد و در برابر خدای بیگانه سَجده مکن! من یهوه خدای تو هستم، که تو را از سرزمین مصر برآوردم. دهان خود را نیکو بگشا که من آن را پُر خواهم ساخت. «اما قوم من صدای مرا نشنیدند، و اسرائیل مطیع من نگشت! پس ایشان را به سختیِ دلشان وانهادم تا تدابیر خویش را پیروی کنند. کاش که قوم من به من گوش فرا میداد و اسرائیل در راههای من گام میزد. آنگاه بهزودی دشمنانشان را مغلوب میساختم و دست خویش را بر ضد مخالفانشان برمیگردانیدم! آنان که از خداوند نفرت دارند در برابر او خاضعانه سر فرود میآوردند، و سرنوشتشان ابدی میبود. اما تو را به نیکوترین گندم خوراک میدادم، و به عسل از صخره سیر میکردم.»
مزمور۱۴۷:۱۳ تا آخر
خداوندگارا، مسکن ما تو بودهای، نسل اندر نسل. پیش از آنکه کوهها زاده شوند، یا تو زمین و جهان را به وجود آوری، از ازل تا به ابد تو خدایی. انسان را به خاک بازمیگردانی و میگویی: «ای بنی آدم، بازگردید!» زیرا هزار سال در نظر تو همچون روزی است که گذشت یا چون پاسی از شب. ایشان را همچون سیلاب میروبی؛ همچون خوابند، همچون علفی که بامدادان تازه میشود: بامدادان میشکفد و میروید و شامگاهان پژمرده و خشک میشود. زیرا به خشم تو پایان میپذیریم، و به غضبت پریشان میگردیم. تقصیرهایمان را فرا رویت نهادهای، و گناهان پنهانمان را در پرتو حضورت. زیرا روزهایمان به تمامی در خشمت کاهیده میشود، و سالهایمان را چون آهی به سر میرسانیم؛ روزهای عمر ما هفتاد سال است و اگر قوی باشیم، هشتاد سال. اما مایۀ فخری در آنها جز محنت و اندوه نیست؛ زیرا بهسرعت میگذرند و پرواز میکنیم. کیست که از قدرت خشم تو آگاه باشد؟ زیرا خشم تو به عظمت ترسی است که باید از تو داشت. پس ما را بیاموز تا روزهای خود را بشماریم، تا دلی خردمند حاصل کنیم. خداوندا، برگرد! تا چند؟ بر بندگانت شفقت فرما. صبحگاهان ما را از محبت خود سیر کن تا تمامی عمرمان شادمانه بسراییم و شادی کنیم. شادمانمان گردان در عوض روزهایی که مبتلایمان ساختی، و سالهایی که بلا دیدیم. اعمال تو بر بندگانت نمایان شود و کبریایی تو بر فرزندان ایشان. لطف خداوندگارْ خدای ما بر ما باد! عمل دستهای ما را برایمان استوار گردان؛ آری، عمل دستهای ما را استوار گردان.
پیدایش ۸:۱-۱۴
و اما، خدا نوح و همۀ وحوش و چارپایان را که با او در کشتی بودند به یاد آورد، و خدا بادی بر زمین وزانید و آب فروکش کرد. چشمههای ژرفا و پنجرههای آسمان بسته شد؛ و باران از آسمان بازایستاد. و آب رفته رفته از روی زمین برگشت. در پایان صد و پنجاه روز، آب کم شده بود. در روز هفدهم از ماه هفتم، کشتی بر کوههای آرارات قرار گرفت. تا ماه دهم، آب همچنان کاهش مییافت تا آن که در نخستین روز از ماه دهم، قلههای کوهها نمایان گشت. پس از چهل روز، نوح پنجرهای را که برای کشتی ساخته بود، گشود و کلاغی را رها کرد. کلاغ به این سو و آن سو میرفت تا آن که زمین خشک شد. سپس کبوتری را از نزد خویش رها کرد تا ببیند آیا آب از روی زمین فروکش کرده است. ولی کبوتر نشیمنگاهی برای کف پاهای خود نیافت و نزد نوح به کشتی بازگشت، زیرا آب همۀ سطح زمین را پوشانیده بود. پس او دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفت و آن را نزد خود به کشتی بازگردانید. نوح هفت روز دیگر درنگ کرد و دیگر بار کبوتر را از کشتی رها کرد. شامگاهان، کبوتر نزد او بازگشت، و اینک برگ زیتون تازهای به منقار داشت. پس نوح دانست که آب از روی زمین کم شده است. او هفت روز دیگر نیز درنگ کرد و کبوتر را رها ساخت، و کبوتر دیگر نزد وی بازنگشت. در ششصد و یکمین سال از زندگی نوح، در روز نخست از ماه نخست، آب از روی زمین خشک شد. آنگاه نوح سرپوش کشتی را برگرفت و دید که اینک سطح زمین خشک شده است. در روز بیست و هفتم از ماه دوّم، زمین خشک شده بود.