گناهِ نخست، پیامدهایی داشت. الگوی زیادهخواهی و فریبکاری که با آدم و حوا آغاز شده بود، به پسرشان قائن به ارث رسید که هابیلِ بیگناه را کشت. ابراز بیعلاقگی خدا به هدیۀ قائن، محرک سقوط او شد، اما این نپذیرفتن همچون آزمایشی ظاهر میشود؛ چنانکه خدا میگوید قائن هنوز میتوانست جایگاه خود را نزد خدا بازیابد، اگر بر وسوسۀ گناه چیره میشد. لیکن قائن نمیتواند شکیبا و خویشتندار باشد. قتل خشونتآمیز هابیل، طبیعت حقیقی او را آشکار میکند. مجازات او نیز چون والدینش تبعید است. زیان او حتی از زیان آنان بزرگتر است، زیرا او هم ارتباطش را با زمین از دست داد، هم احساس حضور خدا را. با این همه، او مخلوق خداست و بهرغم همه چیز، «نشان قائن» حفاظ اوست.
داستانهای آغازین کتاب پیدایش جذابند، زیرا به لحاظ روانی حقیقت دارند. داستان قائن از منظر انسانی پذیرفتنی است و قابلیت ما را برای خودویرانگری بازتاب میدهد. قائن، گمشده، تبعیدی و لبریز از نفرت از خود است، اما خدا هنوز به فکر اوست و از او مراقبت میکند. هر چند که هدف خدا اکنون در مسیر تازهای پیش میرود. آدم و حوا فرزند دیگری به دنیا میآورند. تولد شِیث نشان شروعی تازه است. خدا از ما ناامید نمیشود، چه از تکتک ما و چه از نوع بشر.