جماعت ایمانداران فراخوانده شدهاند تا مکتبی برای یادگیری باشند، جایی که در آن، میتوانیم بیاموزیم که چگونه با خدا، با یکدیگر، و با خودمان، رابطهای عمیقتر برقرار کنیم. ایشان بر زندگی و خدمت عیسی متمرکز میشوند تا درسهایی دربارۀ روابط حقیقی بیاموزند. وقتی مسیح را پیروی میکنیم، شروع میکنیم به درک این نکته که وقتی خودمحور نباشیم، بیشتر «خودِ» واقعیمان میشویم. زندگیکردن مطابق با این حقیقت، مستلزم تطهیر درون و فراموشکردن بسیاری از نکاتی است که دنیا ما را تشویق میکند به آنها معتقد باشیم. به بیانی دیگر، برای شاگردبودن در مسیحیت باید بهایی پرداخت. برای بعضیها، این بها همانا فداکردن جان است، و در نتیجه، همانطور که عیسی در اینجا میفرماید، لازم است در تصمیمگیری خود جدی باشیم و بدانیم که آیا پیروی از او واقعاً همان چیزی است که آمادهایم به آن متعهد شویم یا نه.
عیسی به این منظور که ما را در این تصمیمگیری کمک کند، شوکی به ما وارد ساخته، میفرماید که تعهد ما به او باید بیشتر از تعهد ما به خانوادهمان باشد. لازم خواهد بود از دارایی خود چشم بپوشیم، یعنی چشمپوشی از تمام آن چیزهایی که هویتی غیراصیل به ما میدهند، همانهایی که بدبختانه امروزه، شروع میکنند به اینکه ما را تصاحب کنند، بجای اینکه ما آنها را تصاحب کنیم. بهای پیروی از او یعنی اینکه آماده باشیم وسیلۀ اعدام علنی خود را حمل کنیم، وسیلهای که به یادمان میآورد چه کسی را پیروی میکنیم و نجاتمان چه مطالباتی از ما دارد. این بها گاه شامل ایمانی کورکورانه است، اینکه به هر قیمتی که شده، به راه ادامه دهیم، حتی وقتی به نظر میرسد که همه چیز از دست رفته است. ایمان مسیحی یک سفر زیارتی است مبتنی بر سرسپردگی و وارستگی، و فقط زمانی به طبیعت حقیقی خدا و زیبایی دعوت مسیحی پی میبریم که تعهدی را که عیسی مطالبه میکند، برعهده گرفته باشیم. همانطور که نقاد هنری و متفکر امور اجتماعی، جان راسْکین، گفته: «بزرگترین پاداش برای تلاشها و زحمات شخص، آن چیزهایی نیست که از آنها عاید شخص میشود، بلکه دگرگونیای است که در او پدید میآید.»