ایام روزه
شاید بدانید که آقای هندریکسون چه کسی بوده است. هر که بود، مروارید حکمتی از خود به یادگار گذاشت که باید بر سنگهای هر کلیسایی، بهویژه شوراهای ملی کلیساها حک شود. طبق قانون هندریکسون: «اگر در یک دورۀ طولانی، گردهماییهای زیادی داشته باشید، خود گردهمایی مهمتر از مشکلاتی میشود که به قصد حل آنها برپا شده است.» جملۀ زیبایی نیست؟
از لحن نسبتاً تند متن امروز آشکار است که بعضی از مسیحیان اولیه در این دام افتاده بودند. آنان درگیر بحثهای بیپایان دربارۀ اصول اولیۀ ایمان تازه بودند. در محافل میچرخیدند، اصول را تعریف و بازتعریف میکردند اما به هیچجا نمیرسیدند. احتمالاً از دیدارها خیلی لذت میبردند. همۀ اینها بسیار فریبنده و به معنای جلوگیری از رشد بود. اتفاق بعدی که میتوانست بیفتد، این بود که کسی پیشنهاد کند برای حل مشکلات، اساسنامۀ جدیدی تدوین شود. میتوانید چشمان مشتاق اعضای کمیته را ببینید که در چشمانداز میدرخشد. دیدارهای بیشتر و بحثهای بیشتر! آیا خود شما تا به حال در جلسهای نبودهاید که شخصی بهطرز حیرتانگیزی در آن گفته باشد: «این مسئله آنقدر مهم است که برای بررسی آن باید دوباره دیدار کنیم! ؟» آه! قلب آدم میگیرد.
دعای امروز
ای خدای لایزال!
به ما بینشی عطا کن
که ارادهات را برای خودمان تشخیص دهیم،
تا از هرچه به ما آسیب میزند رها شویم،
و در طلب کمالی باشیم که به ما وعده داده شده است،
در خداوندمان عیسای مسیح.
مطالعهٔ کتاب مقدس
عبرانیان ۵:۱۱-۶:۱۲
در این باره، مطالب بسیار برای گفتن داریم، امّا شرح آنها دشوار است، چرا که گوشهای شما سنگین شده است. براستی که پس از گذشت این همه وقت، خود میبایست معلّم باشید. و با این حال نیاز دارید کسی اصول ابتدایی کلام خدا را دیگر بار از آغاز به شما بیاموزاند. شما محتاج شیرید، نه غذای سنگین! هر که شیرخوار است، با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیست، زیرا هنوز کودک است. امّا غذای سنگین از آنِ بالغان است که با تمرین مداوم، خود را تربیت کردهاند که خوب را از بد تشخیص دهند.
پس بیایید تعالیم ابتدایی دربارۀ مسیح را پشت سر نهاده، به سوی کمال پیش برویم، و دیگر بار توبه از اعمال منتهی به مرگ، و ایمان به خدا، و آموزشِ تعمیدها، و دستگذاریها، و رستاخیز مردگان و مجازات ابدی را بنیان ننهیم. زیرا آنان که یک بار منوّر گشتند و طعم آن موهبت آسمانی را چشیدند و در روحالقدس سهیم شدند و چنین نیز خواهیم کرد، هرگاه خدا اجازه دهد. و طعم نیکویی کلام خدا و نیروهای عصر آینده را چشیدند، اگر سقوط کنند، ممکن نیست بتوان ایشان را دیگر بار به توبه آورد، چرا که به زیان خویش، پسر خدا را باز بر صلیب میکنند و او را در برابر چشم همگان بیحرمت میسازند. اگر زمینی، بارانی را که بارها بر آن میبارد جذب کند و برای کسانی که بهخاطر آنها کِشت شده است محصول مفید بار آورَد، از خدا برکت مییابد. امّا زمینی که خار و خس بار میآورد، بیارزش است و در خطر لعنت قرار دارد، و سرانجام نیز سوزانده خواهد شد. ای عزیزان، هرچند اینچنین سخن میگوییم، امّا در مورد شما یقین داریم که چیزهای بهتر که با نجات همراه است، نصیبتان خواهد شد. زیرا خدا بیانصاف نیست که عمل شما و محبتی را که بهخاطر نام او در خدمت به مقدسین نشان داده و میدهید فراموش کند. آرزوی ما این است که هریک از شما همین جدیّت را برای تحقق امیدتان تا به آخر نشان دهید، و کاهل نباشید، بلکه از کسانی سرمشق گیرید که با ایمان و شکیبایی وارث وعدهها میشوند.
مزامیر ۱۳۲
خداوندا، داوود را به یاد آر، و همۀ مشقتهای وی را؛ که چگونه برای خداوند سوگند یاد کرد، و برای قدیرِ یعقوب نذر کرده، گفت: «به خیمه و خانۀ خویش در نخواهم آمد، و در بستر و تختخواب خویش نخواهم آرمید؛ خواب به چشمان خود نخواهم داد، و نه سنگینی به مژگانم، تا آنگاه که مکانی برای خداوند بیابم و مسکنی برای قَدیرِ یعقوب!» اینک، در اِفراتَه ذکر آن را شنیدیم، و در دشتهای یَعار آن را یافتیم. «بیایید به مسکنِ او برویم، و نزد قدمگاه او پرستش کنیم.» خداوندا، برخیز و به استراحتگاه خویش بیا، تو و صندوق توانایی تو! کاهنان تو به پارسایی ملبس شوند، و سرسپردگان تو فریاد شادی سر دهند! بهخاطر خادمت داوود، مسیح خویش را طرد مکن! خداوند برای داوود براستی سوگند خورد، و هرگز از آن بر نخواهد گشت، که «از ثمرۀ صُلْب تو بر تخت تو خواهم نشانید. اگر پسران تو عهد مرا نگاه دارند و شهادات مرا که بدیشان میآموزم، آنگاه پسران ایشان نیز تا به ابد بر تخت تو خواهند نشست.» زیرا خداوند صَهیون را برگزیده، و رغبت داشته که منزلگاه او باشد: «این است استراحتگاه من تا به ابد. اینجا منزل خواهم گزید، زیرا بدان رغبت دارم. آذوقۀ آن را بهیقین برکت خواهم داد و نیازمندانش را به نان سیر خواهم کرد. کاهنانش را به نجات ملبس خواهم ساخت، و سرسپردگانش فریاد شادی سر خواهند داد. آنجا شاخی برای داوود خواهم رویانید؛ چراغی برای مسیح خویش تدارک دیدهام. دشمنانش را به شرمساری خواهم پوشانید، اما تاج سرِ او درخشان خواهد بود.»
مزامیر ۱۳۳
اینک چه خوش و چه دلپسند است که برادران به یکدلی با هم به سر برند! همچون روغن خوشبو بر سر است، که بر ریش فرود میآید؛ بر ریش هارون، که تا به یقۀ ردایش فرود میآید. و همچون شبنمِ حِرمون است که بر کوههای صَهیون فرود میآید! زیرا آنجا خداوند برکت خود را امر فرموده است، حیات را، تا ابدالآباد!
پیدایش ۴۷:۲۸ تا آخر ۴۸
یعقوب گفت: «برایم سوگند یاد کن.» آنگاه یوسف برای او سوگند یاد کرد، و اسرائیل بر سر بستر خود سَجده کرد. بلکه بگذار با پدران خود بخوابم. مرا از مصر بیرون ببر و در مقبرۀ آنان دفن کن.» یوسف گفت: «هرآنچه گفتی به جا خواهم آورد.» چون زمان مرگ اسرائیل نزدیک شد، پسرش یوسف را فرا خواند و به او گفت: «اگر بر من نظر لطف داری، دستت را زیر ران من بگذار و قول بده که با من به محبت و امانت رفتار کنی. مرا در مصر دفن مکن، یعقوب هفده سال در مصر بزیست و سالهای عمر وی صد و چهل و هفت بود.
پس از این امور، یوسف را خبر داده، گفتند: «پدرت بیمار است.» پس او دو پسر خویش مَنَسی و اِفرایِم را با خود برگرفت و برفت. و یعقوب را خبر داده، گفتند: «اینک پسرت یوسف نزدت آمده است.» پس اسرائیل نیروی خود را گرد آورد و بر بستر بنشست. یعقوب به یوسف گفت: «خدای قادر مطلق در لوز در سرزمین کنعان بر من ظاهر شد و مرا برکت داد و به من گفت: ”اینک من تو را بارور و کثیر خواهم ساخت و از تو جماعتی از قومها به وجود خواهم آورد و این سرزمین را پس از تو به نسل تو به ملکیت ابدی خواهم بخشید.“ و اکنون دو پسرت که در سرزمین مصر برایت زاده شدند، پیش از آن که نزد تو بدانجا بیایم، از آنِ من هستند؛ آری، اِفرایِم و مَنَسی از آنِ من خواهند بود، چنانکه رِئوبین و شمعون از آنِ مَنَند. اما فرزندانی که پس از آنها بیاوری، از آنِ تو خواهند بود، و تحت نام برادرانشان میراث خواهند یافت. و اما در خصوص من، هنگامی که از فَدّان آمدم، راحیل بر سر راه در سرزمین کنعان مرد، در حالی که هنوز مسافتی تا اِفراتَه باقی بود. و من او را آنجا بر سر راه اِفراتَه (که همان بِیتلِحِم باشد) دفن کردم.» چون اسرائیل پسران یوسف را دید، پرسید: «اینان کیستند؟» یوسف به پدرش گفت: «اینان پسران من هستند که خدا در اینجا به من بخشیده است.» آنگاه اسرائیل گفت: «آنان را نزد من بیاور تا ایشان را برکت دهم.» چشمان اسرائیل از پیری کمسو شده بود و نمیتوانست ببیند. پس یوسف پسرانش را نزدیک برد و پدرش آنان را بوسید و در آغوش گرفت. اسرائیل به یوسف گفت: «هرگز تصور نمیکردم روی تو را ببینم و اینک خدا حتی فرزندانت را نیز به من نموده است.» آنگاه یوسف آنان را از روی زانوان او برگرفت و در برابر او تعظیم کرده، روی بر زمین نهاد. و یوسف هر دوی ایشان را بگرفت، اِفرایِم را به دست راست خود، در برابر دست چپ اسرائیل، و مَنَسی را به دست چپ خود، در برابر دست راست اسرائیل، و آنها را نزدیک پدرش برد. ولی اسرائیل دستانش را بهطور متقاطع دراز کرد، دست راستش را بر سر اِفرایِم نهاد، با آنکه او کوچکتر بود، و دست چپش را بر سر مَنَسی نهاد، با آنکه مَنَسی نخستزاده بود. آنگاه یوسف را برکت داد و گفت: «همانا خدایی که در حضورش پدرانم ابراهیم و اسحاق گام میزدند، خدایی که در تمام زندگانیم تا به امروز شبان من بوده، و فرشتهای که مرا از هر بدی رهانیده است، این پسران را برکت دهد. نام من و نام پدرانم ابراهیم و اسحاق در ایشان تداوم یابد، و در وسط زمین بسیار کثیر گردند.» یوسف چون دید پدرش دست راست خود را بر سر اِفرایِم نهاده است، ناخرسند شد، پس دست پدرش را گرفت تا آن را از سر اِفرایِم بردارد و بر سر مَنَسی نهد. و یوسف به پدرش گفت: «ای پدر، چنین نه، زیرا نخستزاده این است. دست راستت را بر سر او بگذار.» ولی پدرش اِبا کرد و گفت: «میدانم پسرم، میدانم! او نیز قومی خواهد شد و او نیز بزرگ خواهد بود. با این حال، برادر کوچکترش بزرگتر از او خواهد بود و نسلش قومهای بسیاری خواهند شد.» پس او هر دو را در آن روز برکت داد و گفت: «به نام تو، اسرائیل برکت طلبیده خواهند گفت: ”خدا تو را همچون اِفرایِم و مَنَسی گرداند.“» بدینسان، اِفرایِم را بر مَنَسی تقدم بخشید. آنگاه اسرائیل به یوسف گفت: «اینک من بهزودی میمیرم، ولی خدا با شما خواهد بود و شما را به سرزمین پدرانتان باز خواهد گردانید. و من به تو نصیبی افزون بر برادرانت میبخشم، زمینی را که به شمشیر و کمان خود از دست اَموریان گرفتم.»