نان روزانه

کلام امروز: عبرانیان ۶:‏۱۳ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۳۸پیدایش ۴۹:‏۱‏-۳۲

ایام روزه

در اعماق دخمه‌های سنت کالیکستوس در رُم می‌توان بعضی از قدیمی‌ترین تصاویر مسیحی را دید. اغلب آنها خام‌دستانه کنده‌کاری شده‌اند. در میان تصاویر، نقش چندین «لنگر» دیده می‌شود. شاید آنها به داستان «صیادان مردم» اشاره دارند، یا به پیشۀ بعضی از رسولان، یا شاید دربارۀ امید مسیحیان است (که محتمل‌تر به‌نظر می‌رسد) که «به منزلۀ لنگری محکم و ایمن برای جان ماست.» این نمادی مناسب و حتی تأثیرگذارتر برای گورستان مسیحی است، زیرا افراد تیزبین می‌توانند در خطوط محیطی «لنگر»، شکل صلیب را ببینند.

تصویر لنگر در اواخر قرن نوزدهم رواج ادبی قدرتمندی یافت، مخصوصاً وقتی یک معلم آمریکایی کانون شادی به نام «پریسلا جین اوئنز» با تعمق در این آیۀ نامه به عبرانیان، سرود «لنگر تو نگاه خواهد داشت…» را نوشت. آهنگ شاد و دلگرم‌کننده‌ای که «ویلیام جی. کرک ‌پاتریک» ساخت نیز کاملاً با آن هماهنگ بود.

اما اکنون در قرن بیست‌ویکم این سرود آن‌قدر رایج نیست، شاید به این دلیل که ما شعرهایی را که کمتر پیشرو و مهیج‌اند، ترجیح می‌دهیم. یا شاید به این دلیل که حتی پس از گذشت صد‌سال از فاجعۀ تایتانیک، هنوز هم تصویرسازی با اجزای دریایی چندان پُرکشش نیست. ما می‌دانیم که لنگرها را ممکن است کشید و پاره شوند؛ می‌دانیم که حتی بزرگ‌ترین کشتی‌ها هم ممکن است غرق شوند.

به‌رغم این، در شرایطی که ما با مردمی «سرگردان» و «توفان‌زده» روبه‌روییم، آیا زمان آن نرسیده است که تصویر لنگر را، مخصوصاً به این دلیل که واقعیت و حقیقت مسیح را بیان می‌کند، به جایگاهش برگردانیم؟

دعای امروز

ای خدای قادر
که پسر محبوبت به خوشی نزدیک نشد،
بلکه نخست درد را تحمل کرد،
و پیش از آنکه مصلوب شود، وارد جلال نشد!
با رحمت خود به ما عطا کن که در راه صلیب گام برداریم،
باشد که آن را جز راه حیات و آرامی نیابیم؛
در پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

عبرانیان ۶:‏۱۳ تا آخر

هنگامی که خدا به ابراهیم وعده داد، چون بزرگتری از خودش نبود که به او سوگند خورَد، پس به خود سوگند خورد و فرمود: «به‌یقین تو را برکت خواهم داد و تو را کثیر خواهم ساخت.» آدمیان به کسی بزرگتر از خود سوگند می‌خورند و سوگند، سخن شخص را تضمین می‌کند و به همۀ بحثها پایان می‌بخشد. و بدین‌گونه، ابراهیم پس از آنکه با شکیبایی انتظار کشید، وعده را یافت. به همین‌سان، چون خدا خواست تغییرناپذیر بودن قصد خود را بر وارثان وعده‌ها هر چه آشکارتر سازد، آن را با سوگند تضمین کرد، تا به واسطۀ دو امر تغییرناپذیر، که ممکن نیست خدا دربارۀ آنها دروغ بگوید، ما از دلگرمی بسیار برخوردار شویم، ما که گریخته‌ایم تا امیدی را که پیش روی ما قرار داده شده است، به چنگ گیریم. این امید، به منزلۀ لنگری محکم و ایمن برای جان ماست، امیدی که به محرابِ درون حجاب راه می‌یابد، جایی که عیسی چون پیشرو ما، و به نمایندگی از ما، داخل شد؛ همان که جاودانه کاهن اعظم شده است، در رتبۀ مِلْکیصِدِق.

مزامیر ۳۸

خداوندا، در خشم خویش توبیخم مکن و در غضبت، تأدیبم مفرما. زیرا که تیرهای تو در من نشسته، و دستت بر من فرود آمده است. در تن من به سبب خشم تو، صحتی نیست؛ و نه سلامتی در استخوانهایم، به سبب گناه. تقصیراتم از سَرَم گذشته، همچون باری گران از طاقتم سنگینتر است. زخمهایم به سبب حماقتم به چرک نشسته و نفرت‌انگیز شده است. به خود می‌پیچم و بسیار خم گشته‌ام؛ همۀ روز ماتم‌کنان می‌گردم. کمرم از سوزش پر گشته، و در تن من صحتی نیست. رمقی در من نمانده و سخت کوفته شده‌ام؛ از سوز دل، ناله برمی‌آورم. خداوندگارا، آرزوهایم همه در برابر توست؛ ناله‌هایم از تو پنهان نیست. دلم در سینه به تندی می‌تپد، توانم از من رخت برکشیده، نورِ دیدگانم تباه شده است. دوستان و رفیقانم از زخمهایم کناره می‌جویند؛ نزدیکانم دور می‌ایستند. آنان که قصد جانم دارند، دام می‌گسترند، بدخواهانم از هلاکتم سخن می‌گویند؛ و همۀ روز خیانت را تدبیر می‌کنند. اما من همچون کَرانم و نمی‌شنوم، و چون گنگان، که دهان نتوانند گشود؛ آری، من همچون کسی گشته‌ام که نمی‌شنود، و در دهانش پاسخی نیست. در انتظار توام، خداوندا؛ تو ای خداوندگارْ خدایم، پاسخ خواهی داد. چراکه گفتم: «چون پایم بلغزد، مگذار بر من شادی کنند و فخر فروشند.» زیرا که نزدیک است بیفتم، و دردم همیشه با من است. به تقصیر خود معترفم، و از گناه خود رنج می‌برم. دشمنانم سرزنده و بسیارند؛ پر شمارند آنان که بی‌سبب از من بیزارند. آنان که به تلافی نیکی، بدی بر من روا می‌دارند، چون در پی نیکویی‌ام، بر من اتهام می‌زنند. خداوندا، ترکم مکن؛ ای خدای من، از من دور مباش. به یاری‌ام بشتاب، ای خداوندگار، که نجات من هستی.

پیدایش ۴۹:‏۱‏-۳۲

آنگاه یعقوب پسرانش را فرا خواند و گفت: «گرد آیید تا شما را از آنچه در آینده بر شما واقع خواهد شد آگاه کنم. «ای پسران یعقوب، گرد آیید و بشنوید! به پدرتان اسرائیل گوش فرا دهید. «ای رِئوبین، تو نخست‌زادۀ منی! توانایی من و نوبر نیروی من! برتر در شرافت و برتر در قدرت! متغیر همچو آب، دیگر برتری نخواهی داشت، زیرا که بر بستر پدر خود برآمدی، آری، بر تختخواب من برآمدی و آن را آلوده ساختی. «شمعون و لاوی برادرند، آلات خشونت است شمشیرهایشان. ای جان من، به شُور آنان داخل مشو، و ای جلال من، به جمع ایشان مپیوند، زیرا در خشم خود مردمان را کشتند، و در خودسری خویش گاوان را پی زدند. ملعون باد خشم ایشان که بی‌امان است، و غضب ایشان، که بی‌رحم است! آنان را در یعقوب متفرق خواهم کرد، و در اسرائیل پراکنده خواهم ساخت. «ای یهودا ، برادرانت تو را خواهند ستود؛ دست تو بر پسِ گردن دشمنانت خواهد بود، و پسران پدرت در برابر تو تعظیم خواهند کرد. تو شیربچه‌ای، ای یهودا؛ پسرم، تو از شکار برآمده‌ای. او همچون نره‌شیری زانو خم می‌کند و می‌آرَمَد، و همچون ماده‌شیری است، کیست که او را برانگیزاند؟ عصا از یهودا دور نخواهد شد، و نه چوگان فرمانروایی از میان پا‌های وی، تا او بیاید که از آنِ اوست، و قومها فرمانبردار او خواهند بود. الاغِ خود را به تاک خواهد بست، و کُرّۀ خویش را به بهترین مو. جامۀ خود را در شراب خواهد شست، و ردای خویش را در خون انگور. چشمانش درخشنده‌تر از شراب است، و دندانهایش سفیدتر از شیر. «زِبولون بر کنارۀ دریا ساکن خواهد شد، و بندری برای کشتی‌ها خواهد بود؛ مرزهایش به صِیدون خواهد رسید. «یِساکار الاغی است پُر زور که زیر خورجین آرمیده. چون دید که محل استراحت نیکوست و زمین، دلپذیر، پشت خود را برای بار خم کرد و به کار اجباری تن داد. «دان قوم خود را دادرسی خواهد کرد، چون یکی از قبایل اسرائیل. دان ماری خواهد بود بر سر راه، و افعی در کنار مسیر، که پاشنۀ اسب را می‌گزد تا سوارش از پشت فرو افتد. «غارتگرانْ جاد را غارت خواهند کرد، اما او از عقب ایشان خواهد تاخت. «ای خداوند، منتظر نجات تو هستم. «نانِ اَشیر چرب خواهد بود، او خوراک لذیذ شاهانه خواهد داد. «نَفتالی غزالی است رها شده، او سخنان زیبا می‌گوید. «یوسف تاکی است بارور، تاکی بارور در کنار چشمه که شاخه‌هایش از دیوار بالا می‌روند. تیراندازان به تلخی بر او حمله‌ور شدند، و بر او خصمانه تیر انداختند. ولی کمان او پایدار مانْد و بازوانش چابک گردید، به دست قدیر یعقوب، و به نام شبان و صخرۀ اسرائیل؛ به واسطۀ خدای پدرت که تو را یاری می‌دهد، و به واسطۀ آن قادر مطلق که تو را برکت می‌دهد، به برکات آسمان از اعلی، و برکات ژرفا که زیر زمین است، و برکات پستانها و رَحِم. برکات پدرت عظیم‌تر است از برکات اجداد من، تا به حد نفایس تپه‌های دیرین. همانا همۀ اینها بر سر یوسف باشد، بر فرق او که در میان برادرانش برگزیده است. «بِنیامین گرگی است درّنده؛ صبحگاهان شکار را می‌بلعد و شامگاهان غنیمت را تقسیم می‌کند.» اینان همۀ دوازده قبیلۀ اسرائیلند، و اینهاست سخنانی که پدرشان بدیشان گفت، آنگاه که ایشان را برکت داد، و به هر یک، برکتی در خور وی بخشید. آنگاه یعقوب به آنان وصیت کرده، گفت: «من به قوم خود می‌پیوندم. مرا با پدرانم در غاری که در زمین عِفرون حیتّی است دفن کنید، همان غاری که در زمین مَکفیلَه، نزدیک مَمری در سرزمین کنعان است و ابراهیم آن را همراه با زمینش از عِفرون حیتّی خرید تا مِلکی برای دفن شدن داشته باشد. در آنجا ابراهیم و همسرش سارا، اسحاق و همسرش رِبِکا دفن شده‌اند، و من لیَه را در آنجا دفن کردم. زمین و غاری که در آن است از حیتّی‌ها خریده شده بود.»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.