«نابودی! نابودی بیشتر!». به نظر میرسد که این بندگردانِ اکثر نبوتهای عهد قدیم باشد. ما ایمانداران، از دیدن تصویر خدایی خشمگین و مجازاتکننده که از ویرانی و نابودی لذت میبَرَد، ممکن است متحیّر شویم. اشعیا ناگزیر بود که با مردم اورشلیم، در دورهای نامطمئن در سدۀ هشتم پیش از میلاد، سخن بگوید. مملکت شمالی که اسرائیل نامیده میشد، سقوط کرده بود. یهودا، یعنی مملکت جنوبی نیز از سوی لشکر آشور مورد تهدید قرار داشت، و اشعیا بهدنبال مفهوم تمام این رویدادها بود.
وقتی در زندگی بشر مشکلاتی پیش میآید، طبیعی است که بپرسیم چرا خدا اجازه داده تا چنین شود. هر بحرانی، چه ملی باشد و چه شخصی، نیاز به تغییر را با خود بههمراه دارد. بحران دعوتی است به تغییر، به ارزیابی مجدد اولویتهایمان. دعوت به توبه، یک رأی یا حکم نیست، بلکه فراخوانی است برای عمل. در این فرایند، «دورۀ متعاقبی» نیز خواهد بود، آن زمان که بحران به پایان میرسد.
اشعیا از دولتمندان، از بهرهکشان و آسودهخاطران میخواهد که توبه کنند. شاید اگر تصور میکنیم مال و منال زیادی داریم، باید سخن او را به این معنا تلقی کنیم که خدا ما را محکوم میسازد. چنانچه فقر و تنگدستی و بیعدالتی را تجربه کردهایم، شاید سخنان اشعیا را همچون بیان این حقیقت تلقی کنیم که عدالت در جامعه، نتیجۀ رفتاری منصفانه با تمام شهروندان است.
ما میدانیم که در مسیح، حقیقت ما را آزاد میکند، هرچقدر هم شنیدن آن دشوار باشد. مرگ و نابودی هرگز پایان ماجرا نیست. هر بحرانی هم دامنگیر ما گردد، همواره «دورهای متعاقب» هست، تازگی حیات.
دعای امروز
ای خدای جلال،
لبان ما را با آتش روح مقدست لمس فرما،
تا همصدا با تمامی خلقت،
با شادی و سرود، تو را بستاییم.
بهواسطۀ عیسای مسیح، خداوندگار ما.
مطالعهٔ کتاب مقدس
اشعیا ۱:۲۱ تا آخر
دریغا که شهر امین، فاحشه شده است! زمانی از انصاف مملو بود، و عدالت در آن سکونت داشت، اما حال قاتلان در آن مسکن دارند! نقرۀ تو به زنگار بدل گشته و بهترین شرابت، به آب آمیخته است. حاکمانت شورشگرند و رفیق دزدان گشتهاند؛ جملگی رشوه را دوست میدارند، و در پی هدایا میدوند؛ دادِ یتیمان را نمیستانند و دعوای بیوهزنان بدیشان نمیرسد. بنابراین، خداوندگار، خداوند لشکرها، قدیر اسرائیل، چنین میفرماید: «هان، من از خصمانِ خویش راحتی خواهم یافت، و از دشمنان خویش انتقام خواهم ستانید. دست خود را بر ضد تو خواهم گردانید و زنگارِ تو را چونان با قلیاب خواهم زدود، و تمام ناخالصیهایت را دور خواهم کرد. داورانِ تو را همچون نخست، و مشاورانت را مانند اوّل باز خواهم آورد، و تو از آن پس ’شهر عدالت‘ و ’شهر امین‘ خوانده خواهی شد. صَهیون به انصاف فدیه داده خواهد شد، و آنان که در وی توبه کنند، به عدالت بازخرید خواهند گشت. اما عِصیانگران و گنهکاران با هم نابود خواهند شد، و آنان که خداوند را ترک نمایند هلاک خواهند گردید. زیرا شما از درختان بلوطی که بدان رغبت داشتید، خجل خواهید شد، و از باغستانهایی که برگزیده بودید، شرمسار خواهید بود. آری، شما مانند بلوطی پژمردهبرگ، و همچون باغستانی بیآب خواهید بود. مرد زورمندْ خاشاک، و عملش جَرَقۀ آتش خواهد بود؛ هر دو با هم خواهند سوخت، و خاموشکنندهای نخواهد بود.
مزمورهای ۵ و ۱۴۷:۱-۱۲
آه ای خداوند، به سخنانم گوش فرا ده و نالهام را ملاحظه فرما. ای پادشاهم و ای خدایم، به صدای فریادم توجه کن، زیرا به تو دعا میکنم. خداوندا، صبحگاهان صدای مرا میشنوی؛ بامدادان، استدعایم را به حضورت میآرایم و انتظار میکشم. تو خدایی نیستی که از شرارت لذت ببری؛ بدی نزد تو میهمان نتواند شد. خودستایان در برابر دیدگانت نتوانند ایستاد؛ تو از همۀ بدکاران نفرت میکنی. تو دروغگویان را هلاک میسازی. خداوند از اشخاص خونریز و فریبکار کراهت دارد. اما من از کثرت محبت تو به خانهات در خواهم آمد و در حیرت از تو، به سوی معبد مقدست پرستش خواهم کرد. خداوندا، به سبب دشمنانم مرا در طریق درست خود رهبری فرما و راه خود را پیش روی من راست گردان. زیرا که حقیقت بر زبانشان نیست و در باطنشان تباهی است و بس. گلویشان گوری است گشاده، و زبان خود را چرب میکنند. خدایا، ایشان را تقصیرکار بشمار، باشد که به سبب مشورتهای خود بیفتند؛ به سبب کثرت نافرمانیهایشان دورشان افکن، زیرا که بر تو شوریدهاند. اما آنان که به تو پناه میآورند جملگی شادمان شوند و جاودانه بانگ شادی برآورند. زیر سایۀ خود محفوظشان بدار تا دوستداران نام تو در تو وجد کنند. زیرا تو، خداوندا، پارسایان را برکت میدهی و آنان را با لطف خود چون سپر احاطه میکنی.'
'هللویاه، زیرا خدای ما را سرائیدن نیکوست و دلپذیر و شایسته است ستایش او. خداوند اورشلیم را بنا میکند، و راندهشدگان اسرائیل را گرد میآورد. دلشکستگان را التیام میبخشد، و زخمهایشان را میبندد. شمار ستارگان را تعیین میکند، و هر یک از آنها را به نام میخواند. بزرگ است خداوندگار ما و بسیار نیرومند، درک او نامتناهی است. خداوند فروتنان را برمیافرازد، اما شریران را بر زمین میافکند. خداوند را با شکرگزاری بسرایید، با چنگ برای خدای ما بنوازید. او آسمان را به ابرها میپوشاند، و برای زمین باران مهیا میکند، و سبزه را بر کوهها میرویاند. او حیوانات را خوراک میدهد، زاغچهها را، که فریاد برمیآورند. از نیروی اسب خشنود نمیگردد، و ساقهای انسان پسندیدۀ او نیست. خشنودی خداوند در ترسندگان اوست، در آنان که به محبت او امیدوارند. ای اورشلیم، خداوند را بستا! ای صَهیون، خدای خود را ستایش کن!
متی ۲:۱-۱۵
چون عیسی در دوران هیرودیسِ پادشاه، در بِیتلِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، هان چند مُغ از مشرقزمین به اورشلیم آمدند و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم.» چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند. پس او همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فرا خواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟» پاسخ دادند: «در بِیتلِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این باره چنین نوشته است: «”ای بِیتلِحِم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.“ » پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فرا خواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. سپس آنان را به بِیتلِحِم روانه کرده، بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک بهدقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجدهاش کنم.» ایشان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند. و هان ستارهای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها میرفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد. چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچههای خود را گشودند و هدیههایی از طلا و کُندُر و مُر به وی پیشکش کردند. و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند. پس از رفتن مُغان، فرشتۀ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.» پس او شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد، و تا مرگ هیرودیس در آنجا ماند. این واقع شد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یابد که «پسر خود را از مصر فرا خواندم.»