نان روزانه

کلام امروز: زکریا ۱:‏۱-‏۱۷ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۱۴۳مزمور ۱۴۶مرقس ۹:‏۲-‏۱۳

دشوار بتوان نبوت‌هایی را که در کتاب زکریا در کنار هم قرار گرفته‌اند، در یک ترتیب تاریخی مشخص قرار داد، جزئیاتشان نیز مبهم است. همچنین آسان نیست که به‌دقت تعیین کنیم این نبوت‌ها چگونه می‌توانند با روایت‌هایی که در کتاب‌های عزرا و نحمیا ذکر شده‌اند، سازگار شوند. اما آنچه روشن به‌نظر می‌رسد، این است که جلوس داریوش بر تخت سلطنت پارس، امکانات جدیدی را به روی تبعیدیانِ بازگشته از بابل گشود. پیام نبی متمرکز است بر احیای روحانی و تجدید حیات ملی قوم یهود. رؤیای اسب‌سواری که زمین را گشت‌زنی می‌کرد، ممکن است از تجربهٔ نبی بر اساس مشاهدهٔ شبه‌نظامیان اسب‌سوار پارسی نشأت گرفته باشد که سرحدات امپراطوری داریوش را نگهبانی می‌کردند.این پادشاه جدید به طغیان‌ها و ناامنی‌ها پایان داده بود، همچنین سوارانِ تا به دندان مسلح را فرستاده بود تا آرامش و امنیت را به مردمان اعلان کنند. این الگویی شد برای آن فرشتهٔ شفاعت‌کننده تا از خدا احیای اورشلیم را بعد از آن دورهٔ هفتادسالهٔ تبعید که نبوت شده بود، تقاضا کند. خداوند در پاسخ به درخواست فرشته، پیامی تسلی‌بخش و اطمینان‌دهنده فرستاد.

در اینجا باید توجه داشته باشیم که عدالت خدا همواره به منظور تجدید حیات و بازگشت به وضعیت نخستین است. تأدیب و حتی مجازات در مشیت خدا نقش مهمی ایفا می‌کند، اما هدف همیشه این است که ما را به‌سوی خودش برگردانَد، صرفِ‌نظر از اینکه چه کرده‌ باشیم. در چنین مفهومی، رنج‌های قوم خدا را به‌حق می‌توان همچون آیین مقدس توبه و مصالحه تلقی کرد؛ زیرا شفا و امیدی نو به‌همراه می‌آوَرَد.

دعای امروز

ای خدای قادر مطلق،
تو ما را تفتیش می‌کنی و می‌شناسی:
باشد که به‌هنگام قدرتمندی، به تو تکیه کنیم،
و به‌هنگام ناتوانی در تو قرار و آرام بیابیم،
اکنون و در تمامی ایام عمرمان؛
به‌واسطهٔ عیسای مسیح، خداوندگار ما.

مطالعهٔ کتاب مقدس

زکریا ۱:‏۱-‏۱۷

در هشتمین ماه از سال دوّم داریوش، کلام خداوند بر زکریای نبی فرزند بِرِکیا فرزند عِدّو نازل شده، گفت: «خداوند بر پدران شما بسیار خشمگین بود. پس بدین قوم بگو، خداوند لشکرها چنین می‌فرماید: به سوی من بازگشت کنید؛ این است فرمودۀ خداوند لشکرها. و خداوند لشکرها می‌گوید: من نیز به سوی شما باز خواهم گشت. شما همچون پدران خود مباشید که انبیای پیشین به آنان ندا داده، گفتند: ”خداوند لشکرها می‌فرماید: از راههای بد و اعمال پلید خود بازگشت کنید.“ اما خداوند می‌گوید، آنان نشنیدند و به من اعتنا نکردند. پدران شما امروز کجایند؟ آیا انبیا تا ابد زنده می‌مانند؟ آیا کلام و فرایض من که به خادمان خود انبیا امر فرموده بودم، پدران شما را درنگرفت؟ پس آنها بازگشت کرده، گفتند: چنانکه خداوند لشکرها قصد نمود بر طبق راهها و اعمال ما با ما رفتار کند، به همان سان با ما عمل کرده است.» در روز بیست و چهارمِ ماه یازدهم که ماه شِباط باشد، در سال دوّم داریوش، کلام خداوند بر زکریای نبی فرزند بِرِکیا فرزند عِدّو نازل شده، گفت: «شب‌هنگام در رؤیا مردی را دیدم سوار بر اسبی سرخ که در میان درختان آس در فرورفتگی ایستاده بود، و پشت سرش اسبانی به رنگهای سرخ و کَهَر و سفید بودند. پرسیدم: ”سرورم، اینها چیستند؟“ فرشته‌ای که با من سخن می‌گفت، پاسخ داد: ”به تو نشان خواهم داد که چیستند.“ آنگاه مردی که میان درختان آس ایستاده بود، پاسخ داده، گفت: ”اینها کسانی هستند که خداوند آنان را برای گشت زدن در جهان فرستاده است.“ آنها به فرشتۀ خداوند که میان درختان آس ایستاده بود، گفتند: ”ما جهان را گشت زده‌ایم، و هان تمامی جهان آسوده و آرام است.“ آنگاه فرشتۀ خداوند گفت: ”ای خداوند لشکرها، تا به کی رحمت خود را از اورشلیم و شهرهای یهودا که در این هفتاد سال بر آنها خشمگین بودی، دریغ خواهی کرد؟“ خداوند با کلماتی نیکو و تسلی‌بخش فرشته‌ای را که با من سخن می‌گفت، پاسخ داد. پس فرشته‌‌ای که با من سخن می‌گفت، مرا فرمود: ”ندا کرده بگو، خداوند لشکرها چنین می‌گوید: من برای اورشلیم و صَهیون غیرتی عظیم دارم و بر قومهای آسوده‌خیال، بسی خشمگینم؛ زیرا اندکی خشمگین بودم، اما آنها بر بلا افزودند. از این رو خداوند چنین می‌گوید: با رحمت به اورشلیم باز خواهم گشت؛ خانۀ من در آن بنا خواهد شد و ریسمان اندازه‌گیری بر اورشلیم کشیده خواهد گشت؛ این است فرمو‌دۀ خداوند لشکرها. دیگر بار ندا کرده بگو، خداوند لشکرها چنین می‌فرماید: شهرهای من بار دیگر از نعمت لبریز خواهد شد، و خداوند صَهیون را باز تسلی خواهد داد و اورشلیم را دیگر بار بر خواهد گزید.“»

مزمور ۱۴۳

خداوندا، دعای مرا بشنو؛ در امانت خود به التماسم گوش فرا ده، و در عدالت خود اجابتم فرما. بر خدمتگزار خود به داوری برمیا، زیرا هیچ زنده‌ای در پیشگاه تو پارسا نیست. دشمن بر جان من آزار روا داشته، و حیات مرا بر زمین کوبیده است. او مرا در تاریکی ساکن گردانیده است، همچون کسانی که دیرزمانی مرده باشند! پس روح من در اندرونم مدهوش گشته، و دل من در اندرونم متحیر گردیده است. روزگاران کهن را به یاد می‌آورم؛ در همۀ کرده‌های تو تأمل می‌کنم، و به کارهای دست تو می‌اندیشم. دستهای خود را به سوی تو دراز می‌کنم، جان من همچون زمین خشک، تشنۀ توست. سِلاه خداوندا، مرا به‌زودی اجابت فرما، زیرا که روح من هوش از کف می‌دهد. روی خود را از من مپوشان، مبادا همچون کسانی شوم که به گودال فرو می‌روند. صبحگاهان از محبت خود مرا بشنوان، زیرا که بر تو توکل دارم. راهی را که باید بروم به من بیاموز، زیرا که نزد تو جان خود را برمی‌افرازم. خداوندا، مرا از دشمنانم رهایی ده، زیرا که در تو خویشتن را پنهان می‌کنم. مرا بیاموز که اراده‌ات را به جا آورم، زیرا که تو خدای من هستی. روح نیکوی تو مرا بر زمین هموار هدایت کند. به‌خاطر نام خود، ای خداوند، مرا زنده بدار، به‌خاطر عدالت خود، جان مرا از تنگی به در آر. در محبت خود، دشمنانم را منقطع ساز، و همۀ خصمان جانم را هلاک کن، زیرا که من خادم تو هستم.

مزمور ۱۴۶

هَلِلویاه! ای جان من، خداوند را ستایش کن! تا زنده‌ام خداوند را ستایش خواهم کرد؛ تا وجود دارم برای خدای خود سرود ستایش خواهم خواند. بر امیران توکل مکنید، بر آدمیزاد، که نزد او نجاتی نیست. چون روح او بیرون می‌رود، او به خاک برمی‌گردد، و در همان روز تدبیرهایش نابود می‌شود. خوشا به حال آن که خدای یعقوب یاور اوست، که امیدش بر یهوه خدای اوست؛ بر صانع آسمان و زمین، و دریا و هر چه در آن است، بر او که امانت را تا به ابد نگاه می‌دارد؛ که مظلومان را دادرسی می‌کند، و گرسنگان را خوراک می‌دهد. خداوند زندانیان را آزاد می‌سازد، خداوند چشمان کوران را می‌گشاید؛ خداوند خم‌شدگان را برمی‌افرازد، خداوند پارسایان را دوست می‌دارد. خداوند بر غریبان دیدبانی می‌کند، و حامی یتیمان و بیوه‌زنان است؛ اما راههای شریران را بی‌فرجام می‌گذارد. خداوند جاودانه پادشاهی می‌کند، خدای تو، ای صَهیون، در همۀ اعصار. هللویاه!

مرقس ۹:‏۲-‏۱۳

شش روز بعد، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برگرفت و آنها را تنها با خود بر فراز کوهی بلند برد تا خلوت کنند. در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت. جامه‌اش درخشان و بسیار سفید شد، آن‌گونه که در جهان هیچ مادّه‌ای نمی‌تواند جامه‌ای را چنان سفید گرداند. پطرس به عیسی گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست. پس بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.» در آن هنگام، ایلیا و موسی در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند. پطرس نمی‌دانست چه بگوید، زیرا سخت ترسیده بودند. آنگاه ابری آنها را در بر گرفت و ندایی از ابر در رسید که، «این است پسر محبوبم، به او گوش فرا دهید.» به‌ناگاه، چون به اطراف نگریستند، هیچ‌کس دیگر را نزد خود ندیدند، جز عیسی و بس. هنگامی که از کوه فرود می‌آمدند، عیسی به ایشان فرمان داد که آنچه دیده‌اند برای کسی بازگو نکنند تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد. آنان این ماجرا را بین خود نگاه داشتند، امّا از یکدیگر می‌پرسیدند که ’برخاستن از مردگان‘ چیست. آنگاه از عیسی پرسیدند: «چرا علمای دین می‌گویند نخست باید ایلیا بیاید؟» عیسی پاسخ داد: «البته که نخست ایلیا می‌آید تا همه چیز را اصلاح کند. امّا چرا در مورد پسر انسان نوشته شده است که باید رنج بسیار کشد و تحقیر شود؟ به‌علاوه، من به شما می‌گویم که ایلیا، همان‌گونه که دربارۀ او نوشته شده است، آمد و آنان هرآنچه خواستند با وی کردند.»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.