نان روزانه

کلام امروز: عبرانیان ۷:‏۱۱ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۱۴۲مزامیر ۱۴۴خروج ۱:‏۱‏-۱۴

ایام روزه

بعضی از شخصیت‌ها هستند که از گذشته در مه پنهان مانده‌اند. به‌عنوان نمونه «آرتور» شاه بریتانیا را در نظر بگیرید. آیا او یک شخصیت تاریخی واقعی بود؟ کجا زندگی می‌کرد؟ نیاکانش چه کسانی بودند؟ پرسش‌ها ادامه می‌یابند زیرا گه‌گاه به‌نظر می‌رسد مه کنار می‌رود و طرحی کم‌رنگ پدیدار می‌شود. چنین چهره‌های اسرارآمیزی کنجکاوی را برمی‌انگیزانند و نیرومندند. مِلکیصِدِق در چنین گروهی جای می‌گیرد.

نخستین بار در پاره‌ای از متن فصل ۱۴ کتاب پیدایش با او دیدار می‌کنیم. او ناگهان به‌طرز چشمگیری در صحنه ظاهر می‌شود، غذا و شراب می‌آورد، ابراهیم را برکت می‌دهد و سپس به میان مه بازمی‌گردد و ناپدید می‌شود. آیا او پیش‌آهنگ ادبیِ مرلین یا حتی گندالف بود؟

اما مفهوم مِکیصِدِق، یعنی کاهن‏-پادشاه عدالت، در شکل‌دهی آینده نیروی عظیمی داشت. در متن امروز او همچون چهره‌ای محوری در بحث نویسنده دربارۀ طبیعت کهانت عیسی ظاهر می‌شود. همچون نیای کاهنانۀ استعاری‌اش، عیسی از نسل نیاکانی از طبقۀ کاهنان، یعنی لاویان نبود. او منحصربه‌فرد بود. «او نه بر پایۀ حکم شرعی مربوط به نسب خود، بلکه بر پایۀ نیروی حیاتی فناناپذیر، کاهن می‌شود.»

این ادعایی خیره‌کننده است، زیرا از مفهوم انسانی سخن می‌گوید که اهمیتی ابدی دارد: بی‌آغاز، بی‌پایان، همیشه حاضر، ورای زمان، آراسته با نور آسمانی، خدای حقیقی. آیا درک ما از عیسی چنین ابعاد ابد

دعای امروز

ای خدای قادر
که پسر محبوبت به خوشی نزدیک نشد،
بلکه نخست درد را تحمل کرد،
و پیش از آنکه مصلوب شود، وارد جلال نشد!
با رحمت خود به ما عطا کن که در راه صلیب گام برداریم،
باشد که آن را جز راه حیات و آرامی نیابیم؛
در پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

عبرانیان ۷:‏۱۱ تا آخر

اگر دستیابی به کمال، از طریق نظام کهانتِ لاوی میسّر بود - چرا که قوم قوانینی در خصوص آن دریافت کرده بودند - چه لزومی داشت کاهنی دیگر، نه از رتبۀ هارون، بلکه از رتبۀ مِلْکیصِدِق ظهور کند؟ زیرا کسی که این مطالب دربارۀ او گفته شده، به قبیله‌ای دیگر تعلق دارد که از آن قبیله کسی هرگز خدمت مذبح را نکرده است؛ زیرا اگر نظام کهانت تغییر کند، ناگزیر شریعت نیز می‌باید تغییر یابد. چون کاملاً روشن است که خداوندِ ما از نسل یهودا بود و موسی در مورد آن قبیله چیزی راجع به کهانت نگفت. و از این هم روشنتر آنکه هر گاه کاهنی دیگر همانند مِلْکیصِدِق ظهور کند، او نه بر پایۀ حکم شرعیِ مربوط به نَسَب خود، بلکه بر پایۀ نیروی حیاتی فناناپذیر، کاهن می‌شود. زیرا دربارۀ او چنین شهادت داده شده که: «تو جاودانه کاهن هستی، در رتبۀ مِلْکیصِدِق.» حکم پیشین منسوخ شد، چون سست و بی‌فایده بود، زیرا شریعت هیچ چیز را کامل نکرد. در مقابل، امیدی بهتر ارائه شد که از طریق آن به خدا نزدیک می‌شویم. و این بدون سوگند نبود! دیگران بدون هیچ سوگندی کاهن شدند، امّا کاهن شدن او با سوگند همراه بود، آنگاه که خدا به وی گفت: «خداوند سوگند خورده و نظرش را تغییر نخواهد داد که: ”تو جاودانه کاهن هستی“.» به‌خاطر این سوگند، عیسی ضامن عهدی بهتر شده است. شمار کاهنان پیشین بس زیاد بود، زیرا مرگ مانع از ادامۀ خدمت آنها می‌شد. حال آنکه عیسی چون تا ابد زنده است، کهانت بی‌پایان دارد. پس او قادر است آنان را که از طریق وی نزد خدا می‌آیند، جاودانه نجات بخشد، زیرا همیشه زنده است تا برایشان شفاعت کند. ما به چنین کاهن اعظمی نیاز داشتیم، کاهنی قدّوس، بی‌عیب، پاک، جدا از گناهکاران، و فراتر از آسمانها. برخلاف دیگر کاهنان اعظم، او نیازی ندارد هر روز، نخست برای گناهان خود و سپس برای گناهان قوم، قربانی تقدیم کند. بلکه آنگاه که خود را تقدیم کرد، یک بار برای همیشه برای گناهان ایشان قربانی داد. زیرا شریعت، انسانهایی ضعیف را به کهانت اعظم برمی‌گمارد، امّا سوگندی که پس از شریعت آمد، پسر را برگماشت، که جاودانه کامل شده است.

مزامیر ۱۴۲

به آوای خود نزد خداوند فریاد برمی‌آورم؛ به آوای خود از خداوند التماس می‌کنم. گلایۀ خود را به حضور او می‌ریزم و تنگیهای خود را نزد او بیان می‌کنم. آنگاه که روح من در اندرونم مدهوش می‌شود، تویی که راه مرا می‌دانی. در راهی که در آن گام می‌زنم، برایم دامی نهفته‌اند. به جانب راست من بنگر و ببین که کسی مرا در نظر نمی‌آورد؛ پناهگاهی برایم باقی نمانده، و کسی در فکر جان من نیست. خداوندا نزد تو فریاد برمی‌آورم، و می‌گویم، «تویی پناهگاه من، و قسمت من در دیار زندگان.» به فریاد من توجه کن، زیرا که بسیار درمانده‌ام. مرا از آزاردهندگانم برهان، زیرا که از من نیرومندترند! جان مرا از زندان به در آور، تا نام تو را سپاس گویم. پارسایان دور مرا خواهند گرفت، زیرا که تو بر من احسان خواهی کرد.

مزامیر ۱۴۴

خداوند که صخرۀ من است، متبارک باد، او که دستان مرا برای جنگ تعلیم می‌دهد، و انگشتان مرا به جهت نبرد. اوست محبت من و دژ من، قلعۀ بلند من و رهانندۀ من، سپر من و کسی که در او پناه می‌جویم، آن که مردمان را مطیع من می‌گرداند! خداوندا، انسان چیست که او را در نظر آوری، و پسر انسان که به او بیندیشی؟ آدمی همچون نَفَسی است، و روزهایش مانند سایه‌ای که می‌گذرد. خداوندا، آسمانهای خود را خم کن و فرود بیا، کوهها را لمس کن تا دود کنند. آذرخش را بفرست و ایشان را پراکنده کن، تیرهایت را بینداز و ایشان را منهزم ساز. دست خویش را از اعلی دراز کن، مرا برهان و از آبهای بسیار خلاصی ده، از دست اجنبیان، که دهانشان دروغها می‌گوید، و دست راستشان دست دروغ است. خدایا، تو را سرودی تازه خواهم سرود، با چنگِ ده‌تار برای تو خواهم نواخت، برای تو که شاهان را ظفر می‌بخشی و خادم خویش داوود را از شمشیر مرگبار می‌رهانی. مرا از دست اجنبیان برهان و خلاصی ده، که دهانشان دروغها می‌گوید، و دست راستشان دست دروغ است. آنگاه پسران ما در جوانی همچون نهالهای برومند خواهند بود، و دختران ما همچون ستونهای خوش‌تراش برای ساختمان قصرها. انبارهای ما از هر گونه محصول انباشته خواهد شد، و گله‌های ما در دشتهایمان هزاران هزار خواهند زایید. رمه‌های ما به بارِ گران باردار خواهند شد و گوساله‌ای را سِقط نخواهند کرد، و در کوچه‌های ما هیچ ناله‌ای نخواهد بود. خوشا به حال مردمانی که نصیب آنها این است، خوشا به حال مردمانی که یهوه خدای ایشان است.

خروج ۱:‏۱‏-۱۴

چنین است نام پسران اسرائیل که هر یک با اهل خانۀ خویش همراه یعقوب به مصر رفتند: شمار نسل یعقوب بر روی هم هفتاد تن بود؛ و یوسف از پیش در مصر به سر می‌برد. رِئوبین، شمعون، لاوی و یهودا؛ باری، یوسف و جملۀ برادرانش و همۀ آنان که از نسل او بودند مردند، اما بنی‌اسرائیل بارور و کثیر گشته، به شماره بسیار زیاد شدند، چندان که آن سرزمین از آنان پر شد. آنگاه پادشاهی تازه در مصر به پا خاست که یوسف را نمی‌شناخت. او به قوم خود گفت: «به خود آیید که بنی‌اسرائیل از ما فزونتر و نیرومندتر گشته‌اند. باید به زیرکی با آنان رفتار کنیم، وگرنه از این نیز فزونتر خواهند شد و اگر جنگی درگیرد، به دشمنانمان خواهند پیوست و با ما خواهند جنگید، و از سرزمین ما خواهند گریخت.» پس مصریان سرکارگرانی بی‌رحم بر بنی‌اسرائیل گماشتند تا بر آنان با کارِ اجباری ستم کنند. بنی‌اسرائیل شهرهای فیتوم و رَمِسیس را برای فرعون ساختند تا انبار آذوقۀ آنها گردد. ولی هر چه بیشتر بر بنی‌اسرائیل ستم می‌کردند، بیشتر افزوده و منتشر می‌گشتند؛ پس مصریان از بنی‌اسرائیل بیمناک شدند و بی‌رحمانه آنان را به بیگاری واداشتند. آنها با تحمیل کارهای طاقت‌فرسا چون خشت زدن و ملاط ساختن و هر نوع کار دیگر در مزارع، زندگی را به کام بنی‌اسرائیل تلخ می‌کردند. ایشان در هر کارِ اجباری که بر دوش بنی‌اسرائیل می‌نهادند با ایشان بی‌رحمانه رفتار می‌کردند.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.