ایام عید پاک
آه، این داستان چه ریزهکاریهای ظریف اجتماعی، سیاسی و فرهنگیای دارد! مردی مهم و قدرتمند، برای بردهٔ در آستانهٔ مرگش درخواست کمک میکند. شخصی از امتها در طلب یاریِ یک یهودی است. فرماندهٔ صد سرباز رومی، از میان مصاحبان یهودیاش نمایندگانی تعیین میکند تا از طرف او اقدام کنند. توجه داشته باشید که نظامی رومی و عیسی با هم ملاقات نمیکنند و هیچ مکالمهٔ مستقیمی میان آن دو شکل نمیگیرد. بهرغم آنکه عیسی نه نزد غلام میرود و نه با نظامی دیدار میکند، غلام شفا مییابد. همه چیز بسیار غریب است. این داستانی از ملاقاتی انجامناشده است. با اینحال، سرشار از وعدههای ضمنی در مورد آینده است. هنگامی که ملتها خبر خوش را خواهند شنید؛ هنگامی که بردگان آزاد خواهند شد؛ هنگامی که خود مرگ مغلوب خواهد شد و هنگامی که اقتدار عیسای مسیح همانگونه که هست، شناخته خواهد شد. خدا بهموقع برای رهایی و شفای همه چیز وارد میشود.
در حالی که چنین داستانی را تحلیل میکنیم، میتوانیم دست لوقا را بهعنوان ویراستار ادبی بسیار ماهری در کار ببینیم. او دو کار میکند: نخست این که در این داستان که بهطرز لذتبخشی پرداخته شده است، یکی از مضامین اصلی انجیلش را هم آشکار و هم پنهان در متن مطرح میکند، اینکه خدمت عیسی تنها برای یهودیان نبود، بلکه همهٔ جهان را دربرَ میگرفت؛ دوم اینکه با استفاده از طرح «ملاقاتِ انجامناشده» این متناقضنمایی را آشکار میکند که حضور خدا در غیبت ظاهری شناخته میشود.
دعای امروز
ای خدا! ای منجی ما!
تو ما را از قدرت تاریکی رها ساختی
و به پادشاهی پسرت آوردی؛
عطا کن همانگونه که او با مرگش ما را به زندگی فرا خوانده است،
باشد که با حضور مدامش در ما، در خوشی ابدی ما را برافرازد؛
در پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۷:۱-۱۰
چون عیسی تمامی گفتار خود را با مردم به پایان رسانید، به کَفَرناحوم درآمد. آنجا یک نظامی رومی بود که غلامی بس عزیز داشت. غلامْ بیمار و در آستانۀ مرگ بود. نظامی چون دربارۀ عیسی شنید، تنی چند از مشایخ یهود را نزدش فرستاد تا از او بخواهند بیاید و غلامش را شفا دهد. آنها نزد عیسی آمدند و با التماس بسیار به او گفتند: «این مرد سزاوار است این لطف را در حقش بکنی، پس عیسی همراهشان رفت. به نزدیکی خانه که رسید، آن نظامی چند تن از دوستانش را نزد عیسی فرستاد، با این پیغام که: «سرورم، خود را زحمت مده، زیرا شایسته نیستم زیر سقف من آیی. زیرا قوم ما را دوست میدارد و کنیسه را نیز برایمان ساخته است.» از همین رو، حتی خود را لایق ندانستم نزد تو آیم. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت.
مزامیر ۱۳۲
خداوندا، داوود را به یاد آر، و همۀ مشقتهای وی را؛ که چگونه برای خداوند سوگند یاد کرد، و برای قدیرِ یعقوب نذر کرده، گفت: «به خیمه و خانۀ خویش در نخواهم آمد، و در بستر و تختخواب خویش نخواهم آرمید؛ خواب به چشمان خود نخواهم داد، و نه سنگینی به مژگانم، تا آنگاه که مکانی برای خداوند بیابم و مسکنی برای قَدیرِ یعقوب!» اینک، در اِفراتَه ذکر آن را شنیدیم، و در دشتهای یَعار آن را یافتیم. «بیایید به مسکنِ او برویم، و نزد قدمگاه او پرستش کنیم.» کاهنان تو به پارسایی ملبس شوند، و سرسپردگان تو فریاد شادی سر دهند! خداوندا، برخیز و به استراحتگاه خویش بیا، تو و صندوق توانایی تو! بهخاطر خادمت داوود، مسیح خویش را طرد مکن! خداوند برای داوود براستی سوگند خورد، و هرگز از آن بر نخواهد گشت، که «از ثمرۀ صُلْب تو بر تخت تو خواهم نشانید. اگر پسران تو عهد مرا نگاه دارند و شهادات مرا که بدیشان میآموزم، آنگاه پسران ایشان نیز تا به ابد بر تخت تو خواهند نشست.» زیرا خداوند صَهیون را برگزیده، و رغبت داشته که منزلگاه او باشد: «این است استراحتگاه من تا به ابد. اینجا منزل خواهم گزید، زیرا بدان رغبت دارم. آذوقۀ آن را بهیقین برکت خواهم داد و نیازمندانش را به نان سیر خواهم کرد. کاهنانش را به نجات ملبس خواهم ساخت، و سرسپردگانش فریاد شادی سر خواهند داد. آنجا شاخی برای داوود خواهم رویانید؛ چراغی برای مسیح خویش تدارک دیدهام. دشمنانش را به شرمساری خواهم پوشانید، اما تاج سرِ او درخشان خواهد بود.»
مزامیر ۱۳۳
اینک چه خوش و چه دلپسند است که برادران به یکدلی با هم به سر برند! همچون روغن خوشبو بر سر است، که بر ریش فرود میآید؛ بر ریش هارون، که تا به یقۀ ردایش فرود میآید. و همچون شبنمِ حِرمون است که بر کوههای صَهیون فرود میآید! زیرا آنجا خداوند برکت خود را امر فرموده است، حیات را، تا ابدالآباد!
اعداد ۱۷:۱-۱۱
خداوند موسی را خطاب کرده، گفت: «با بنیاسرائیل سخن بگو و از ایشان عصاها بگیر، یک عصا برای هر خاندان از هر یک از رهبران ایشان، یعنی دوازده عصا بر حسب خاندانهای ایشان. و نام هر کس را بر عصای او بنویس. بر عصای لاوی نام هارون را بنویس، زیرا باید برای هر یک از سران خاندانها، عصایی باشد. سپس آنها را در خیمۀ ملاقات مقابل شهادت قرار ده، جایی که من با شما ملاقات میکنم. عصای کسی که من برگزینم، جوانه خواهد زد، و اینگونه من خود را از همهمۀ دائمی بنیاسرائیل بر ضد شما خلاص خواهم کرد.» پس موسی با بنیاسرائیل سخن گفت و همۀ رهبران ایشان او را عصاها دادند، یک عصا برای هر رهبر؛ یعنی دوازده عصا، بر حسب خاندانهای ایشان. عصای هارون نیز در میان عصاهای آنان بود. موسی عصاها را در پیشگاه خداوند در خیمۀ شهادت قرار داد. فردای آن روز چون موسی به خیمۀ شهادت درآمد، اینک دید عصای هارون که برای خاندان لاوی بود، نه تنها جوانه زده و شکوفه آورده و گل داده، بلکه بادام رسیده نیز بار آورده است! پس موسی همۀ عصاها را از حضور خداوند نزد همۀ بنیاسرائیل بیرون آورد، و آنان نگاه کرده، هر یک عصای خود را گرفتند. و خداوند به موسی گفت: «عصای هارون را باز مقابل شهادت بگذار تا چون نشانهای برای طغیانگران حفظ گردد، تا اینگونه همهمۀ ایشان را بر من پایان دهی، مبادا بمیرند.» پس موسی چنین کرد و طبق آنچه خداوند او را امر فرموده بود، عمل نمود.