ما همگی روزهای معینی داریم، سالگردهایی که در آنها جشن و سُرور به پا میکنیم و وقایعی را به یاد میآوریم. ما به عقب و آینده، با شادی و با اندوه نگاه میکنیم. این دورۀ زمانی پر است از چنین روزهایی، و برخی از آنها ما را شخصاً تحت تأثیر قرار میدهند. اشعیا به آینده مینگرد، به روزی که تکبر همه «پست خواهد شد»، چرا که فقط در آن هنگام است که خدا برافراشته خواهد شد. بسیاری از افراد به گذشته مینگرند، به آن روز که پست شدند، اما شکرگزارند بهخاطر نحوهای که طی آن، شخصیتشان رشد کرد و بهلحاظ روحانی تغییری مثبت کردند. یک نویسندۀ روحانی، ریچارد رُور، در کتابش به نام «افتادن رو به بالا»، دربارۀ دو نیمۀ زندگی سخن میگوید. در نیمۀ نخست، هویّت خود را بنا میکنیم و به جستجوی موفقیت بر میآییم. نیمۀ دوم و عمیقتر، از طریق تجربۀ پست شدن رخ میدهد. اما آن هنگام که پست میشویم، لازم نیست پایین بیفتیم، زیرا میتوانیم رو به بالا بیفتیم. تکبر پیش از افتادن رخ میدهد. تکبر گناهی است مرگبار و کُشنده و بهطور خاص بر افراد مذهبی تأثیر میگذارد. تکبر خود را در خودکفایی، در برتری و در روحیۀ قضاوت کردن دیگران، نشان میدهد. برعکس، شخص فروتن از نیاز خود به خدا و از ارزش خود در نظر خدا آگاه است. او چونکه خود را در امنیت میبیند، نیاز خود را به دیگران، و نیز عطایا و استعدادهای ایشان را تشخیص میدهد. وقتی مریم مقدس «سرود جلال» را میسرایید (لوقا ۱:۴۶-۵۵)، مانند اشعیا، به آینده نگریست، به روزی که متکبران پراکنده شده، فروتنان برافراشته خواهند شد. او بر این امر، در روزی تأمل کرد که فرشتۀ خدا نقش او را در آوردن مسیح به دنیا، آن عمّانوئیل، «خدا با ما» اعلان کرد.
دعای امروز
ای خدای جلال، لبان ما را با آتش روح مقدست لمس فرما، تا همصدا با تمامی خلقت، با شادی و سرود، تو را بستاییم. بهواسطۀ عیسای مسیح، خداوندگار ما.
مطالعهٔ کتاب مقدس
اشعیا ۲:۱۲ تا آخر
زیرا خداوندِ لشکرها را روزی است بر ضد هرآنچه مغرور و متکبر باشد، و بر ضد هرآنچه برافراشته شده باشد؛ آنها جملگی پست خواهند شد؛ بر ضد همۀ سروهای بلند و رفیع لبنان، و تمامی درختان بلوطِ باشان؛ بر ضد همۀ کوههای سر به فلک کشیده، و تمامی تپههای بلند؛ بر ضد هر برج سربلند، و هر حصار مستحکم؛ بر ضد همۀ کشتیهای تَرشیش، و تمامی زورقهای مرغوب. تکبر انسان پست خواهد شد، و کبر و غرور آدمیان به زیر کشیده خواهد گشت؛ تنها خداوند در آن روز متعال خواهد بود، و بتهای بیارزش بهکلّ از میان خواهند رفت. مردمان از خوف خداوند و از کبریایی جلالش، به غارهای صخرهها و حفرههای زمین داخل خواهند شد، آنگاه که او برخیزد تا زمین را به لرزه درآورد. در آن روز آدمیان بتهای نقره و طلای خویش را که آنها را به جهت پرستشساختهاند، نزد موشکوران و خفاشان خواهند افکند، تا از خوف خداوند و از کبریایی جلال او، به غارهای صخرهها و شکافهای سنگها داخل شوند، آنگاه که خداوند برخیزد تا زمین را به لرزه درآورد. شما از انسانی که نَفَس او در بینیاش است، دست برکشید! زیرا او به چه چیز محسوب میشود؟'
زمورهای ۱۱، ۱۵ و ۱۴۸
در خداوند پناه گرفتهام؛ پس چگونه به جانِ من میگویید: «همچون پرندهای به کوه خود بگریز؛ زیرا هان شریران کمان را میکِشند، و تیر را بر زِه نهادهاند، تا در تاریکی بر راستدلان بیندازند. زیرا چون ارکان منهدم میگردند، پارسا چه میتواند کرد؟» خداوند در معبد مقدس خویش است؛ خداوند بر تخت خود در آسمان است. چشمان او مینگرد، پِلکهای او بنیآدم را میآزماید. خداوند پارسا و شریر را میآزماید؛ جان او بیزار است از آن که خشونت را دوست میدارد. بر شریران اخگرهای افروخته خواهد بارانید؛ سهم پیالۀ آنها گوگردِ گداخته و بادِ سوزان خواهد بود. زیرا خداوند عادل است، او اعمال پارسایانه را دوست میدارد؛ صالحان روی او را نظاره خواهند کرد.
'خداوندا، کیست که در خیمۀ تو میهمان شود؟ و کیست که در کوه مقدست ساکن گردد؟ آن که در صداقت گام بردارد، و درستکار باشد، و از دل، راست بگوید. که به زبان خویش غیبت نکند، و به همسایهاش بدی روا مدارد، و ملامت را دربارۀ نزدیکانش نپذیرد؛ که شریران در نظر او حقیر باشند، و آنان را که از خداوند میترسند حرمت بدارد؛ که به قول خویش وفا کند، هرچند به زیانش باشد؛ که پول خود را به ربا ندهد و رشوه بر ضد بیگناه نپذیرد. آن که اینها را به جای آرد هرگز جنبش نخواهد خورد.'
'هللویاه! خداوند را از آسمان بستایید، در عرش برین او را بستایید. ای همۀ فرشتگانش او را بستایید، ای همۀ لشکریانش، او را بستایید. ای خورشید و ماه، او را بستایید، ای همۀ ستارگان درخشان، او را بستایید. ای فلکالافلاک، او را بستایید، و ای آبهایی که فوق آسمانهایید. اینان همه نام خداوند را بستایند، زیرا که او امر فرمود، و آفریده شدند. و آنها را بر پا داشت، تا ابدالآباد، و فریضهای قرار داد که از آن در نتوان گذشت. خداوند را از زمین بستایید، ای جانداران بزرگ دریایی و همۀ ژرفاها؛ ای آذرخش و تگرگ و برف و ابر، و ای بادهای توفانی که امر او را به جا میآورید! ای کوهها و همۀ تپهها، ای درختان میوه و همۀ سروها؛ ای وحوش و همۀ چارپایان، ای خزندگان و پرندگان بالدار؛ ای شاهان زمین و تمامی قومها، ای امیران و همۀ حکام جهان؛ ای مردان جوان و دوشیزگان، ای پیران و ای جوانان. اینان همه، نام خداوند را بستایند، زیرا تنها نام او متعال است؛ شکوه او فوق زمین و آسمان است. او شاخی برای قوم خود برافراشته است، ستایش برای همۀ سرسپردگانش، برای بنیاسرائیل که قومی نزدیک به اویند. هللویاه!'
متی، فصل ۳
در آن روزها یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه میکرد و میگفت: «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!» این همان است که اِشعیای نبی دربارهاش میگوید: «ندای آن که در بیابان فریاد برمیآورد: ”راه خداوند را آماده کنید! طریقهای او را هموار سازید!“» یحیی جامه از پشم شتر بر تن داشت و کمربندی چرمین بر کمر میبست، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود. مردمان اورشلیم و سراسر یهودیه و تمامی نواحی اطراف رود اردن، جملگی نزد او میرفتند و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از او تعمید میگرفتند. امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید میداد میآمدند، به آنان گفت: «ای افعیزادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است، بگریزید؟ پس ثمری شایستۀ توبه بیاورید و با خود مگویید ”پدر ما ابراهیم است.“ زیرا به شما میگویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد. هماکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد. «من شما را برای توبه، با آب تعمید میدهم؛ امّا آن که پس از من میآید تواناتر از من است و من حتی شایستۀ برگرفتن کفشهایش نیستم. او شما را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد. او کجبیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، امّا کاه را با آتشی خاموشیناپذیر خواهد سوزانید.» آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از یحیی تعمید گیرد. ولی یحیی کوشید او را بازدارد و به او گفت: «مَنَم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من میآیی؟» عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را به کمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد. چون عیسی تعمید گرفت، بیدرنگ از آب برآمد. همان دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت. سپس ندایی از آسمان در رسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»'