نان روزانه

کلام امروز: مرقس ۱۲:‏۳۵ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمورهای ۴۸ و ۵۲حزقیال ۱:‏۱۵ تا ۲:‏۲

باز برخورد تند و تیز دیگری در معبد. این بار، عیسی نشان می‌دهد که خودش نیز می‌تواند سؤالاتی دشوار مطرح سازد: «آیا مسیح پسر داوود است؟». این سؤالی است که به باور مرقس، اهمیت بسیاری دارد. متی و لوقا ذکر کرده‌اند که عیسی قطعاً «پسر داوود» است. مرقس این را ذکر نکرده است. در انجیل مرقس، این عنوان را فقط جماعت، با هلهلۀ شادی، در اورشلیم به او دادند، آن هنگام که شاخه‌های نخل را برای او تکان می‌دادند. ایشان دقیقاً از مفهوم آن آگاهی داشتند. ایشان به‌ دنبال رهبری بودند که پادشاهی و فرمانروایی داوود را دوباره برقرار سازد. این هرگز چیزی نبود که عیسی در نظر داشت. او این عنوان و لقب و تمام جاه‌طلبی‌ها و آرزوهای سیاسی همراه با آن را رد می‌کرد.
عیسی چون این بحث را به پایان رساند، پیش‌فرض دیگری را مورد حمله و هجمه قرار داد. برای ما عادی شده که این ماجرای کوتاه در مورد هدیۀ ناچیز این بیوه‌زن را همچون الگویی تکان‌دهنده از ایثار و فداکاری در راه خدا استنباط کنیم، این که زنی آخرین دارایی خود را وقف خدا ساخت. اما این آن چیزی نبود که عیسی می‌دید. او می‌دانست که آن زن با این عمل، خود را به خاک سیاه نشاند. او «تمامی روزی خویش» را داد. معبد اورشلیم باری خُردکننده بر دوش یهودیان گذاشته بود. در این آیات، شاهد توقعات و انتظاراتی هولناک هستیم، توقعاتی که به نام خدا، از مؤمنین مطالبه می‌شد.

ایمان، زمانی بی‌نهایت جذاب می‌شود که از ما بخواهد ایثار خیره‌کننده انجام دهیم، اما بسیاری از اوقات، این را از کسانی مطالبه می‌کند که نیاز دارند کسی دستشان را بگیرد، نه اینکه به قعر چاهِ نیاز فشار داده‌ شوند. ما که ایمان داریم، ممکن است انتظاراتی افراطی داشته باشیم، و قواعد و مقررات زیادی بر دیگران تحمیل کنیم. از عالِم دین درون برحذر باشید!

دعای امروز

ای خداوندِ خلقت،
ای که جلال و شکوهت در پیرامون ما و در درون ماست:
چشمان ما را به روی عجایب خود بگشا،
تا تو را با حرمت خدمت کنیم،
و از آرامشت در پایان زندگی‌مان آگاه باشیم،
به‌واسطۀ عیسای مسیح، خداوندگار ما.

مطالعهٔ کتاب مقدس

مرقس ۱۲:‏۳۵ تا آخر

هنگامی که عیسی در صحن معبد تعلیم می‌داد، پرسید: «چگونه است که علمای دین می‌گویند مسیح پسر داوود است؟ داوود، خود به الهامِ روح‌القدس گفته است:”خداوند به خداوند من گفت:«به دست راست من بنشینتا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“«زیر پایت قرار دهم»؛ اگر داوود خود، او را خداوند می‌خوانَد، او چگونه می‌تواند پسر داوود باشد؟» انبوه جمعیت با خوشی به سخنان او گوش فرا می‌دادند.پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند. از سویی خانه‌های بیوه‌زنان را غارت می‌کنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول می‌دهند. مکافات اینان بسی سخت‌تر خواهد بود.»عیسی در برابر صندوق بِیت‌المال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق می‌انداختند. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت می‌دادند. سپس بیوه‌زنی فقیر آمد و دو قِران در صندوق انداخت. آنگاه عیسی شاگردان خود را فرا خواند و به ایشان فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، این بیوه‌زن فقیر بیش از همۀ آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است. زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، هرآنچه داشت داد، یعنی تمامی روزی خویش را.»

مزمورهای ۴۸ و ۵۲

خداوند بزرگ است
و بسیار درخورِ ستایش؛
در شهر خدای ما،
در کوه مقدس خویش.
کوه صَهیون،
زیبا در بلندایش،
شادمانی تمامی جهان است.
همچون بلندترین ارتفاعات صفون
است،
آن شهر پادشاهِ بزرگ!
خدا در دژهای آن است،
او خود را چون قلعۀ بلند شناسانیده.


ای جنگاور، چرا به بدی فخر می‌کنی؟ا
محبت خدا همیشه پابرجا است.
زبانت نابودی را تدبیر می‌کند،
همچون تیغی بُرنده، ای حیله‌گر!
بدی را بیش از نیکویی دوست می‌داری،
و دروغ را بیش از راستگویی. سِلاه
همۀ سخنان مرگبار را دوست می‌داری،
ای زبان دغل‌باز!

پس خدا نیز تو را برای همیشه سرنگون خواهد کرد؛
تو را خواهد ربود و از خیمه‌ات بر خواهد کند،
و تو را از زمین زندگان ریشه‌کن خواهد کرد. سِلاه
پارسایان خواهند دید و خواهند ترسید؛
بر او خواهند خندید و خواهند گفت:
«هان، این است کسی که خدا را قلعۀ خویش نساخت،
بلکه بر ثروتِ کلانِ خود توکل کرد
و در ویرانگری خویش نیرومند شد!»

اما من همچون درخت زیتونی هستم
که در خانۀ خدا می‌شکفد؛
من بر محبت خدا توکل دارم،
تا ابدالآباد.
به سبب آنچه کرده‌ای
تو را جاودانه سپاس خواهم گفت؛
و در حضور سرسپردگانت
انتظار نام تو را خواهم کشید،
زیرا که نیکوست.

حزقیال ۱:‏۱۵ تا ۲:‏۲

همچنان که بدان موجودات زنده می‌نگریستم، اینک در کنار هر یک از آن موجوداتِ چهارچهره، چرخی بر زمین دیدم.


و چون با من سخن می‌گفت، روح به من درآمد و مرا بر پاهایم بر پا داشت؛ و او را شنیدم که با من سخن می‌گفت.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.