نان روزانه

کلام امروز: یوحنا ۹:‏۱‏-۴۱ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۲۳افسسیان ۵:‏۸‏-۱۴۱سموئیل ۱۶:‏۱‏-۱۳

ایام روزه

چهارمین یکشنبهٔ ایام روزه

آشکار است که این داستان صرفاً دربارهٔ شفایی جسمانی در گذشته نیست، بلکه به وضعیت روحانی ما نیز مربوط است. وقتی فریسیان می‌پرسند: «آیا ما نیز کوریم؟» (آیهٔ‌۴۰)، نکات زیادی را دربارهٔ خود آشکار می‌کنند. آنان اطمینان کامل دارند که دیدگاه‌شان دربارهٔ حقیقت، قابل‌اعتماد و منطبق بر دیدگاه دربارهٔ امور خداست. انجیل به ما می‌آموزد که عیسی آن‌قدر که پاسخ‌های مردم را به پرسش کشید، به پرسش‌های آنان پاسخ نداد. او به نرمی اما سرسختانه باور مردم را به برداشت‌های اولیه‌شان درمورد خودشان، دیگران یا خدا به چالش کشید. مسئله این است که برداشت‌های اولیه، مقدم نیستند. آنها زاییدهٔ گذشتهٔ ما هستند و تحت تأثیر تجارب قلبی و ترس ما قرار دارند. «برداشت‌های اولیه» قرار بود نام رمان جین آستین باشد که در نهایت «غرور و تعصب» نامیده شد. نخستین واکنش ما به مردم یا موقعیت‌ها، ممکن است بر اثر غرور یا تعصب‌مان که اغلب از آن غافلیم، نابه‌هنجار باشد. بنابراین ممکن است روابط‌مان آسیب ببیند.

از آنجایی که برداشت‌های اولیه آشکارکنندهٔ افکار و احساسات درونی‌اند، می‌توانند ابزار تجدیدنظر در مورد خود شوند. عیسی می‌گوید گناه فریسیان این است که فکر می‌کنند خیلی خوب می‌بینند. دریچهٔ ذهن آنان برای دگرگونی و نگرش نوین نسبت به هر چیز، که نتیجهٔ قطعی دیدن با چشم ایمان به خداست، بسته است. بسیاری فکر می‌کنند گناه معمولاً نوآوری است، اما در اینجا حکایت از محافظه‌کاری دارد- تمایل به داشتنِ برداشت‌های کهنه و انباشته از توجیه خود. امروزه فریب‌خوردن از شفافیت ظاهری یا پاسخ سطحی و واکنش دفاعی فوری، بسیار آسان است. یوحنا به ما نشان می‌دهد که عیسی با داوری الهی خود، چنین داوری‌های سهل‌انگارانه‌ای را ریشه‌کن می‌کند. او آن مرد (کور) و همهٔ مسیحیان را وامی‌دارد که با شگفتی سپاسگزارانه بگویند: «چشمان مرا گشوده» (آیهٔ ۳۰).

مطالعهٔ کتاب مقدس

یوحنا ۹:‏۱‏-۴۱

در راه که می‌رفت، کوری مادرزاد دید. شاگردانش از او پرسیدند: «استاد، گناه از کیست که این مرد کور به دنیا آمده است؟ از خودش یا از والدینش؟» عیسی پاسخ داد: «نه از خودش، و نه از والدینش؛ بلکه چنین شد تا کارهای خدا در او نمایان شود. تا روز است باید کارهای فرستندۀ مرا به انجام رسانیم؛ شب نزدیک می‌شود، که در آن کسی نمی‌تواند کار کند. تا زمانی که در جهان هستم، نور جهانم.» این را گفت و آبِ دهان بر زمین افکنده، گِل ساخت و آن را بر چشمان آن مرد مالید و او را گفت: «برو و در حوض سْیلوآم (که به معنی ’فرستاده‘ است) شستشوی کن.» پس رفت و شستشوی کرده، از آنجا بینا بازگشت. همسایگان و کسانی که پیشتر او را در حال گدایی دیده بودند، پرسیدند: «مگر این همان نیست که می‌نشست و گدایی می‌کرد؟» بعضی گفتند: «همان است.» دیگران گفتند: «شبیه اوست.» امّا او خود به تأکید می‌گفت: «من همانم.» پاسخ داد: «مردی عیسی نام، گِلی ساخت و بر چشمانم مالید و گفت ”به حوض سْیلوآم برو و شستشوی کن.“ پس رفته، شستشوی کردم و بینا گشتم.» پس، از او پرسیدند: «چگونه چشمانت باز شد؟» از او پرسیدند: «او کجاست؟» پاسخ داد: «نمی‌دانم.» پس آن مرد را که پیشتر کور بود، نزد فَریسیان آوردند. آن روز که عیسی گِل ساخته و چشمان او را باز کرده بود، شَبّات بود. آنگاه فَریسیان نیز از او پرس و جو کردند که چگونه بینایی یافته است. پاسخ داد: «بر چشمانم گِل مالید و شستم و اکنون بینا شده‌ام.» پس بعضی فَریسیان گفتند: «آن مرد از جانب خدا نیست، زیرا شَبّات را نگاه نمی‌دارد.» امّا دیگران گفتند: «چگونه شخصی گناهکار می‌تواند چنین آیاتی پدیدار سازد؟» و بین آنها اختلاف افتاد. پس دیگر بار از آن کور پرسیدند: «تو خود دربارۀ او چه می‌گویی؟ زیرا او چشمان تو را گشود.» پاسخ داد: «پیامبری است.» امّا یهودیان هنوز باور نداشتند که او کور بوده و بینا شده است، تا اینکه والدینش را فرا خواندند و از آنان پرسیدند: «آیا این پسر شماست، همان که می‌گویید نابینا زاده شده است؟ پس چگونه اکنون می‌تواند ببیند؟» پاسخ دادند: «می‌دانیم که پسر ماست، و نیز می‌دانیم که نابینا به دنیا آمده است. امّا این را که چگونه بینا شده، و یا چه کسی چشمان او را گشوده است، ما نمی‌دانیم. از خودش بپرسید. او بالغ است و خود دربارۀ خویشتن سخن خواهد گفت.» ایشان از آن سبب چنین گفتند که از یهودیان می‌ترسیدند. زیرا یهودیان پیشتر همداستان شده بودند که هر کس اعتراف کند عیسی همان مسیح است، او را از کنیسه اخراج کنند. از همین رو بود که والدینش گفتند، «او بالغ است؛ از خودش بپرسید.» پس بار دیگر آن مرد را که پیشتر کور بود، فرا خوانده، به او گفتند: «خدا را تجلیل کن! ما می‌دانیم که او مردی گناهکار است.» پاسخ داد: «گناهکار بودنش را نمی‌دانم. تنها یک چیز می‌دانم، و آن اینکه کور بودم، و اکنون بینا گشته‌ام.» پرسیدند: «با تو چه کرد؟ چگونه چشمانت را گشود؟» پاسخ داد: «من که به شما گفتم، امّا شما گوش نمی‌دهید؛ چرا می‌خواهید دوباره بشنوید؟ مگر شما نیز می‌خواهید شاگرد او شوید؟» ایشان دشنامش داده، گفتند: «تو خود شاگرد اویی! ما شاگرد موساییم. ما می‌دانیم خدا با موسی سخن گفته است. امّا این شخص، نمی‌دانیم از کجاست.» آن مرد در پاسخ ایشان گفت: «شگفتا! با اینکه چشمان مرا گشوده، نمی‌دانید از کجاست. ولی ما می‌دانیم که خدا دعای گناهکاران را نمی‌شنود، امّا اگر کسی خداترس باشد و ارادۀ او را به جا آورد، خدا دعای او را می‌شنود. از آغاز جهان تا کنون شنیده نشده که کسی چشمان کوری مادرزاد را گشوده باشد. اگر این مرد از جانب خدا نبود، کاری از وی برنمی‌آمد.» ایشان در پاسخ او گفتند: «تو سراپا در گناه زاده شده‌ای. حال، به ما هم درس می‌دهی؟» پس او را اخراج کردند. چون عیسی شنید که آن مرد را اخراج کرده‌اند، او را یافت و از وی پرسید: «آیا به پسر انسان ایمان داری؟» پاسخ داد: «سرورم، بگو کیست تا به او ایمان آورم.» عیسی به وی گفت: «تو او را دیده‌ای! همان است که اکنون با تو سخن می‌گوید.» گفت: «سرورم، ایمان دارم.» و در برابرش روی بر زمین نهاد. عیسی گفت: «من برای داوری به این جهان آمده‌ام، تا کوران بینا و بینایان کور شوند.» بعضی از فَریسیان که نزد او بودند، چون این را شنیدند، پرسیدند: «آیا ما نیز کوریم؟» عیسی به ایشان گفت: «اگر کور بودید گناهی نمی‌داشتید؛ امّا حال که ادعا می‌کنید بینایید، گناهکار باقی می‌مانید.

مزمور ۲۳

خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. در چراگاههای سرسبز مرا می‌خواباند؛ نزد آبهای آرامبخش رهبری‌ام می‌کند. جان مرا تازه می‌سازد، و به‌خاطر نام خویش، به راه‌های درست هدایتم می‌فرماید. حتی اگر از تاریکترین وادی نیز بگذرم، از بدی نخواهم ترسید، زیرا تو با منی؛ عصا و چوبدستی تو قوّت قلبم می‌بخشند. سفره‌ای برای من در برابر دیدگان دشمنانم می‌گسترانی! سَرَم را به روغن تدهین می‌کنی و پیاله‌ام را لبریز می‌سازی. همانا نیکویی و محبت، تمام روزهای زندگی‌ام در پی من خواهد بود، و سالیان دراز در خانۀ خداوند ساکن خواهم بود.

افسسیان ۵:‏۸‏-۱۴

شما زمانی تاریکی بودید، امّا اکنون در خداوندْ نور هستید. پس همچون فرزندان نور رفتار کنید. زیرا ثمرۀ نور، در هر گونه نیکویی، پارسایی و راستی است. در کارهای بی‌ثمر تاریکی سهیم نشوید، بلکه آنها را افشا کنید. بسنجید که مایۀ خشنودی خداوند چیست. زیرا حتی بر زبان آوردن آنچه چنین کسان در خفا می‌کنند، شرم‌آور است. زیرا هرآنچه آشکار می‌شود نور است. از این جهت گفته شده است: «ای که در خوابی، بیدار شو، از مردگان برخیز، که مسیح بر تو خواهد درخشید.» امّا هرآنچه به وسیلۀ نور افشا گردد، آشکارا دیده می‌شود.

۱سموئیل ۱۶:‏۱‏-۱۳

و اما خداوند به سموئیل گفت: «تا به کی برای شائول ماتم می‌گیری حال آنکه من او را از پادشاهی بر اسرائیل رد کرده‌ام؟ روغندان خویش را از روغن پر کن و روانه شو؛ تو را نزد یَسای بِیت‌لِحِمی می‌فرستم، زیرا از پسرانش یکی را برای خود به پادشاهی تعیین کرده‌ام.» سموئیل گفت: «چگونه بروم؟ اگر شائول این را بشنود، مرا خواهد کشت.» خداوند فرمود: «گوساله‌ای ماده همراه خود ببر و بگو: ”آمده‌ام تا برای خداوند قربانی کنم.“ یَسا را به قربانی دعوت کن، و من تو را از آنچه باید بکنی، آگاه خواهم ساخت. تو باید آن کس را که به تو می‌گویم، برای من مسح کنی.» پس سموئیل آنچه را خداوند فرموده بود، انجام داد و به بِیت‌لِحِم رفت. مشایخ شهر لرزان به استقبال او آمده، گفتند: «آیا با صلح و سلامت می‌آیی؟» سموئیل پاسخ داد: «آری، با صلح و سلامت آمده‌ام تا برای خداوند قربانی کنم. پس خود را تقدیس کرده، برای تقدیم قربانی همراه من بیایید». او یَسا و پسرانش را تقدیس کرد و آنها را به قربانی دعوت نمود. چون آمدند، سموئیل بر اِلیاب نگریست و اندیشید: «به‌یقین مسیح خداوند اینجا در حضور اوست.» اما خداوند به سموئیل گفت: «به سیما و قامت بلندش منگر، زیرا او را رد کرده‌ام. خداوند همچون انسان نمی‌نگرد؛ انسان به ظاهر می‌نگرد، اما خداوند به دل.» آنگاه یَسا اَبیناداب را فرا خواند و او را از برابر سموئیل گذرانید. اما سموئیل گفت: «خداوند او را نیز برنگزیده است.» پس یَسا شَمَّه را از برابر سموئیل گذرانید، اما سموئیل گفت: «خداوند او را نیز برنگزیده است.» پس یَسا هفت تن از پسرانش را از برابر سموئیل گذرانید، اما سموئیل به یَسا گفت: «خداوند اینها را برنگزیده است.» سپس از یَسا پرسید: «آیا اینها همۀ پسران تو هستند؟» یَسا پاسخ داد: «کوچکترین پسرم هنوز باقی است، اما اینک او گله را می‌چرانَد.» سموئیل گفت: «از پی‌اش بفرست و او را بیاور، زیرا تا او به اینجا نیاید، بر سفره نخواهیم نشست.» پس از پی‌اش فرستاده، او را آورد: او سرخ‌رو بود و خوش‌سیما با چشمانی زیبا. خداوند گفت: «برخاسته، او را مسح کن، زیرا همین است.» پس سموئیل روغندان را گرفته، او را در میان برادرانش مسح کرد. از آن روز به بعد، روح خداوند بر داوود وزیدن گرفت. و سموئیل برخاسته، به رامَه رفت.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.