کلام امروز: لوقا ۱۷:۱۱-۱۹ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۷۶؛ مزمور ۷۹؛ داوران ۱۲:۱-۷
لوقا ۱۷:۱۱-۱۹
«مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نـُه تن دیگر کجایند؟» (آیۀ ۱۷)
هدیه را چگونه دریافت میکنید؟ گاه با چنان اشتیاقی انتظار هدیهای را میکشیم یا چنان با دقت از آن محافظت بهعمل میآوریم که به آن میچسبیم و انگشتان خود را محکم به دور آن حلقه میکنیم. گاه نیز هدیه را با بیتوجهی در دستان باز خود قرار میدهیم، و گرچه آن را ارج مینهیم، اما محکم به آن نمیچسبیم.
آن نـُه تن که از جذام خود شفا یافته بودند، با هیجان و ناباوری بسوی کاهن دویدند، در واقع همانطور که به ایشان گفته شده بود، و چنان محکم به شفای خود چسبیده بودند که گویی میترسیدند ناپدید گردد.
اما یکی از آن ده نفر، که او نیز از جذام شفا یافته بود، تقریباً به شکلی غیرمنتظره، مکث کرد و به آنچه به او داده شده بود، فکر کرد، و نیز به کسی که آن هدیه را به او داده بود. او آرام نزد هدیهدهنده بازگشت و مراتب سپاس خود را ابراز داشت.
وقتی نزد عیسی رسید، هدیۀ دیگری نیز دریافت کرد، هدیهای از طریق کلام آرامشبخش عیسی: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»
هرآنچه در این زندگی در اختیار ما قرار دارد، هدیهای است که به ما ارزانی شده است. اما اغلب اوقات چنان محکم به آنها میچسبیم که تشخیص نمیدهیم زندگی واقعاً چه چیزی به ما میبخشد.
هرچه که در مسیح به ما تعلق یافته، فیض است، اما غالباً تردید، نگرانی و ترس مانع میشوند که بخشایش و آزادیای را که او برایمان به ارمغان میآورد، بطور کامل تجربه کنیم.
برای آنکه با قدرشناسی زندگی کنیم، لازم است مکثی کنیم و بیندیشیم. باید دائماً نزد سرچشمۀ هدایا بازگردیم و بگوییم: «سپاسگزارم».
امروز چگونه میتوانید با قدرشناسی زندگی کنید؟ باید هرچه را که دارید، در دست بگیرید، بدون اینکه از بید و زنگ که نابود میسازند، یا از دزدی که دزدی میکند، بترسید، بلکه باید قادر باشید با سپاسگزاری، هدایای الاهی را دریافت دارید و آنها را سخاوتمندانه با دیگران قسمت کنید.
دعای امروز
ای خدا و نجاتدهندۀ ما،
با ترحم و با قدرت،
بر این دنیای زخمی بنگر؛
ما را محکم در وعدۀ آرامشت حفظ فرما،
آرامشی که پسرت برای ما فراهم ساخته،
همان نجاتدهندۀ ما، عیسای مسیح.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۱۷:۱۱-۱۹
عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامِرِه و جلیل میگذشت. با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.» پس چون به دهی وارد میشد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به راه افتادند و در میانۀ راه از جذام پاک شدند. یکی از آنها چون دید شفا یافته است، در حالی که با صدای بلند خدا را ستایش میکرد، بازگشت و خود را به پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامِری بود. عیسی فرمود: «مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟ آیا بهجز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟» سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»
مزمور ۷۶
در یهودا، خدا را میشناسند؛ در اسرائیل، نام او عظیم است. منزلگاه او در سالیم است، و مسکن او در صَهیون. در آنجا، تیرهای آتشین را بشکست، سپر و شمشیر و جنگ را. سِلاه تو میدرخشی و پرشکوهتر از کوهستانهای آکنده از شکاری! دلاوران تاراج شدند؛ و خواب ایشان را در ربود! از جنگاوران، یکی هم نبود که دست خویش حرکت تواند داد! به عتاب تو، ای خدای یعقوب اسب و ارابه از حرکت بازایستادند! براستی که تو مَهیب هستی! آنگاه که خشم گیری، کیست که در حضورت تواند ایستاد؟ از آسمان داوری را اعلام کردی، و زمین ترسان شد و خاموشی گزید، آنگاه که خدا به داوری برخاست تا ستمدیدگان زمین را جملگی نجات بخشد. سِلاه بهیقین که خشم بشر به ستایش تو میانجامد، و باقیماندۀ خشم را بر کمر خود خواهی بست. برای یهوه خدای خویش نذر کنید و وفا نمایید؛ همۀ آنان که گرداگرد اویند، برای او که مَهیب است، پیشکشها بیاورند! او جان حکمرانان را میگیرد، پادشاهان زمین از او ترسانند!
مزمور ۷۹
خدایا، قومها به میراث تو داخل گشتهاند؛ معبد مُقدّست را نجس ساختهاند، و اورشلیم را به ویرانهای بدل کردهاند. اجساد خدمتگزارانت را خوراک مرغان هوا ساختهاند، و گوشت تن سرسپردگانت را طعمۀ وحوش زمین گردانیدهاند. خون ایشان را همچون آبْ گِرداگرد اورشلیم ریختهاند، بیآنکه کسی باشد که دفنشان کند. نزد همسایگان رسوا شدهایم، و مایۀ تمسخر و ریشخند اطرافیانیم. تا به کی خداوندا؟ آیا تا به ابد خشمگین خواهی بود؟ تا به کی غیرتت چون آتش خواهد سوزانید؟ غضب خود را بر قومهایی بریز که تو را نمیشناسند، و بر ممالکی که نام تو را نمیخوانند؛ زیرا یعقوب را فرو بلعیدهاند و منزلگاه او را ویران کردهاند. گناهان پیشینیان را، بر ما به یاد میاور! رحمتت به ملاقات ما بشتابد، زیرا که بسیار ذلیل گشتهایم! ای خدای نجات ما، بهخاطر جلال نام خود یاریمان ده! بهخاطر نام خود ما را برهان و گناهانمان را کفاره فرما! چرا قومها بگویند: «خدای ایشان کجاست؟» بگذار در برابر چشمان ما، قومها تقاص خون خدمتگزاران تو را پس دهند. نالۀ اسیران به حضور تو برِسد! بر حسب عظمت بازوی خویش جان محکومانِ به مرگ را حفظ فرما! دامن همسایگان ما را، ای خداوندگار، هفت چندان از اهانتی که بر تو روا داشتهاند، پر کن! آنگاه ما که قوم تو و گوسفندان چراگاه توییم، جاودانه شکرت خواهیم گزارد، و نسل اندر نسل ستایش تو را بر زبان خواهیم راند.
داوران ۱۲:۱-۷
باری، مردان اِفرایِم به جنگ فرا خوانده شدند، و ایشان از اردن گذشته، به جانب صافون رفتند و به یَفتاح گفتند: «چرا به جنگ عَمّونیان رفتی و ما را فرا نخواندی تا با تو بیاییم؟ حال خانهات را بر سرت به آتش میکشیم.» یَفتاح ایشان را گفت: «من و قومم سخت با عَمّونیان در کشمکش بودیم، اما چون شما را خواندم، مرا از دست ایشان نرهانیدید. پس چون دیدم مرا نمیرهانید، خود جان بر کف نهاده، به مقابله با عَمّونیان رفتم، و خداوند ایشان را به دست من تسلیم کرد. پس حال چرا امروز نزد من برآمدهاید تا با من بجنگید؟» آنگاه یَفتاح تمامی مردان جِلعاد را گرد آورد و با اِفرایِم جنگید، و مردان جِلعاد، اِفرایِم را شکست دادند، زیرا ایشان گفته بودند: «شما جِلعادیان، فراریانِ اِفرایِمی در میان اِفرایِم و مَنَسی هستید.» و جِلعادیان معبرهای اردن را پیش روی اِفرایِمیان گرفتند، و هرگاه یکی از فراریانِ اِفرایِم میگفت: «بگذارید از اردن عبور کنم»، مردان جِلعاد از او میپرسیدند: «آیا اِفرایِمی هستی؟» اگر میگفت: «نه»، میگفتند: «پس بگو شِبّولِت»، و چون میگفت: «سِبّولِت» – چراکه اِفرایِمیان نمیتوانستند این کلمه را درست ادا کنند – آنگاه او را گرفته، نزد گذرگاههای اردن میکشتند. بدین ترتیب، چهل و دو هزار تن از اِفرایِمیان در آن زمان کشته شدند. یَفتاح شش سال اسرائیل را داوری کرد. پس یَفتاح جِلعادی درگذشت و او را در یکی از شهرهای جِلعاد به خاک سپردند.