ایام صعود تا پنتیکاست
مدرسهای را تصور کنید. دفتری برای معلمان دارد که احتمالاً نزدیک اتاق مدیر است. دو اتاق هست و دو در. یکی پر از بگووبخند است که میتوان در آن افکار و نگرانیها را با همکاران در میان گذاشت و دیگری فقط متعلق به مدیر است. میتوانید تجسم کنید که مدیر هم روزی معلم جوانی بوده و ابتدا در اتاق معلمان جای داشته و حس همبستگی آنجا را به یاد میآورد، اما اکنون به ضرورت جدا شده است. رهبری میتواند نمونهای از تجربهٔ تنهایی باشد. البته مزایایی هم در میان است: ایجاد حس هدفمندی، لذت تفکر راهبردی، بنای تغییرات مثبت. رهبری همیشه هم «مایهٔ انزوا» نیست.
همچنین مواقعی هست که رهبری واقعی به تشکیل یک گروه نیاز دارد، مواقعی که فرصتها فقط وقتی میتوانند کاملاً تحقق یابند که کسانی با هدف مشترک با همدیگر کار کنند. وقتی رهبر خوب و گروه تشکیلشده بهطور منسجم با هم کار کنند، حاصل کار میتواند شادیبخش باشد. حاصل کار آن است که آن نهاد از مجموع بخشهای تشکیلدهندهاش بزرگتر میشود.
اما در همهٔ سازمانها لحظاتِ حساس وجود دارند. یکی از آنها در انتقالهای مهم اتفاق میافتد. مثلاً هنگامی که جذبهٔ رهبر اصلی باید جای خود را به سبک مدیریتی آرامتری بدهد. در متنی که امروز میخوانیم، با چنین لحظهای مواجهایم و نمیتوانیم پیشبینی کنیم که در این صحنه نتیجه چه میتواند باشد. اما دستِکم بار از شانهٔ موسی برداشته شده و تنهاییاش کاهش یافته است.
برای رهبرانی که میشناسید، دعا کنید تا حکمت یابند.
دعای امروز
ای مسیح قیامکرده!
تو طبیعت انسانی ما را بهسوی تخت آسمانی برانگیختهای؛
ما را یاری کن تا تو را بجوییم و خدمت کنیم،
باشد که نزد پدر به تو بپیوندیم،
جایی که تو با روحالقدس در جلال پادشاهی میکنی،
از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
اعداد ۱۱:۱۶-۱۷، ۲۴-۲۹
پس خداوند به موسی گفت: «هفتاد تن از مشایخ اسرائیل را که میدانی مشایخ قوم و صاحبمنصبان آنانند، نزد من گرد آور و ایشان را به خیمۀ ملاقات بیاور تا در آنجا با تو بایستند. و من نازل شده، در آنجا با تو سخن خواهم گفت، و از روحی که بر توست گرفته، بر ایشان خواهم نهاد تا با تو بار این قوم را حمل کنند و تو به تنهایی آن را حمل نکنی... پس موسی بیرون آمده، سخنان خداوند را به قوم بازگفت. و هفتاد تن از مشایخ قوم را گرد آورد و ایشان را گرداگرد خیمه قرار داد. آنگاه خداوند در ابر نازل شده، با موسی سخن گفت و از روحی که بر وی بود، گرفته، بر آن هفتاد شیخ نهاد. و چون روح بر ایشان قرار گرفت، نبوت کردند ولی بدان ادامه ندادند. اما دو مرد در اردوگاه باقی مانده بودند که نام یکی اِلداد بود و نام دیگری میداد، و روح بر ایشان نیز قرار گرفت. ایشان در زمرۀ ثبتشدگان بودند، اما به خیمه بیرون نرفته بودند، و در اردوگاه نبوت کردند. آنگاه جوانی دوان دوان رفته، موسی را خبر داده، گفت: «اِلداد و میداد در اردوگاه نبوت میکنند.» پس یوشَع پسر نون که از جوانی دستیار موسی بود، گفت: «ای سرورم، موسی، ایشان را باز دار.» اما موسی وی را گفت: «آیا تو بهخاطر من حسد میبری؟ کاش که تمامی قوم خداوند نبی بودند و خداوند روح خود را بر ایشان افاضه میکرد.»
مزامیر ۹۶
برای خداوند سرودی تازه بسرایید! ای تمامی زمین، برای خداوند بسرایید! برای خداوند بسرایید و نام او را متبارک خوانید! روز به روز نجات او را بشارت دهید! جلال او را در میان ملتها بازگویید، و اعمال شگفتش را در میان همۀ قومها! زیرا خداوند بزرگ است و بهغایت شایان ستایش؛ از او میباید ترسید، بیش از همۀ خدایان. زیرا همۀ خدایانِ قومها، بتهای بیارزشند، اما یهوه آسمانها را بساخت. فرّ و شکوه به حضور وی است و توانایی و زیبایی در قُدس وی. ای طوایف قومها، وصف خداوند را بگویید! وصف جلال و قوّت خداوند را بگویید! وصف جلال نام خداوند را بگویید! هدیه بیاورید و به صحنهای او بیایید! خداوند را در فرّ قدوسیتش بپرستید! ای تمامی زمین، از حضور او بلرزید! باشد که در میان قومها بگویید، «خداوند پادشاهی میکند! آری، جهان مستحکم است و جنبش نخواهد خورد؛ او ملتها را به انصاف داوری خواهد کرد.» آسمان شادی کند و زمین به وجد آید؛ دریا و هر چه آن را پر میسازد، غُرّش کند؛ صحرا و هرآنچه در آن است، شادمان گردد. آنگاه همۀ درختان جنگل بانگ شادی بر خواهند آورد، پیش روی خداوند، زیرا که میآید، آری او میآید تا زمین را داوری کند. او جهان را به انصاف داوری خواهد کرد، و ملتها را به امانت خویش.
مزامیر ۹۷
خداوند پادشاهی میکند! پس زمین شادمان باشد و سرزمینهای ساحلیِ بسیار شادی کنند. ابرها و تاریکی غلیظ گرداگرد اوست، عدل و انصاف، بنیان تخت اوست. آتش پیش روی وی میرود و دشمنانِ او را به هر سو میسوزاند. آذرخشهای او جهان را روشن میسازد؛ زمین میبیند و میلرزد. کوهها از حضور خداوند چون موم ذوب میشوند، از حضور خداوندگارِ تمامی عالَم! آسمانها عدالت او را اعلام میکنند، و همۀ قومها جلال او را میبینند. پرستندگان تمثالهای تراشیده جملگی شرمسار خواهند شد، همانها که به بتهای بیارزش میبالند؛ ای همۀ خدایان، او را بپرستید! صَهیون شنیده، شادی میکند، و شهرهای یهودا شادمان میگردند، از داوریهای تو، ای خداوند. زیرا که تو خداوندا، بر تمامی زمین متعال هستی! تو بس فراتر از همۀ خدایان، در مقام اعلایی! ای دوستدارانِ خداوند، از بدی نفرت کنید! زیرا او حافظ جان سرسپردگان خویش است، و ایشان را از چنگ شریران میرهاند. نور برای پارسایان کاشته میشود، و شادی برای راستدلان. ای پارسایان، در خداوند شادی کنید و نام قدوس او را بستایید!
۱قرنتیان ۲
من نیز ای برادران، هنگامی که نزد شما آمدم، با فصاحت و حکمت بشری نیامدم، آنگاه که راز خدا را به شما اعلام میکردم. زیرا عزم جزم کرده بودم در میان شما چیزی ندانم جز عیسی مسیح، آن هم عیسای مصلوب. من با ضعف، و با ترس و لرز بسیار نزد شما به سر بردم، و پیام و وعظ من با کلمات گیرای حکیمانه بیان نشد، بلکه با برهانِ روح و قدرت، تا ایمان شما نه بر حکمت بشری، بلکه بر قدرت خدا مبتنی باشد. امّا در عین حال، ما در میان بالغان به بیان حکمت میپردازیم، امّا نه حکمتی که متعلق به عصر حاضر یا حکمرانان این عصر باشد که محکوم به زوالند، بلکه حکمت خدا را بیان میکنیم که در رازی نهان بود و خدا آن را پیش از آغاز زمان، برای جلال ما مقرر فرمود. امّا هیچیک از حکمرانان عصر حاضر این حکمت را درک نکردند، زیرا اگر آن را درک کرده بودند، خداوندِ جلال را بر صلیب نمیکردند. چنانکه آمده است: «آنچه را هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده، و به هیچ اندیشهای نرسیده، خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.» زیرا خدا آن را توسط روحِ خود بر ما آشکار ساخته، چرا که روحْ همه چیز، حتی اعماق خدا را نیز میکاود. زیرا کیست که از افکار آدمی آگاه باشد، جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همین قیاس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است. ولی ما نه روح این دنیا، بلکه روحی را یافتهایم که از خداست تا آنچه را خدا به ما عطا کرده است، بدانیم. و از همین سخن میگوییم، آن هم نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح میآموزد؛ و بدینسان حقایق روحانی را با کلمات روحانی بیان میکنیم. امّا انسان نفسانی امور مربوط به روح خدا را نمیپذیرد زیرا در نظرش جهالت است، و قادر به درکشان نیست، چرا که قضاوت درست دربارۀ آنها تنها از دیدگاهی روحانی میسّر است. امّا شخص روحانی دربارۀ همه چیز قضاوت میکند، ولی هیچکس را یارای قضاوت دربارۀ او نیست. «زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته باشد تا به او مشورت دهد؟» ولی ما فکر مسیح را داریم.