پیام این بخش، «تسلی» و دستورالعمل آن، گفتن «سخنان دلگرمکننده» است. این تسلی برای قومی است که از خانۀ خویش دور افتادهاند؛ پیامی دلگرمکننده برای قومی تبعید شده که زیر سلطۀ قدرتهای خارجی هستند و به نظر میرسد خدایشان نیز رهایشان کرده. اشعیا در این بخش میگوید که گذشتهها گذشته. دوران ناامیدی تمام شده و زمان امید فرا رسیده است. خدای قوم اسرائیل در کار است. زمان شروعی دوباره است. وقت آن رسیده که به خانه بازگردیم.
مشکل اینجاست که مردم دیگر آرزوی بازگشت به وطن خود را نداشتند. اورشلیم خانۀ آنان بود، و آنطور که شنیده بودند، اورشلیم توسط غارتگران تبدیل به ویرانه شده و دیگر کسی آن را بازسازی نکرده بود. ولی در بابل، این قوم تبعیدی، با یکدیگر در آسایشی متمدنانه زندگی میکردند. آنها چرا باید بخواهند آنجا را ترک کنند؟ بیشترشان نیز هیچ خاطرهای از اورشلیم نداشتند. برخی از آنان با بابلیان ازدواج کرده بودند. سفر از میان بیابان برای رسیدن به زمینی غیرحاصلخیز و تلی از خانههای مخروبه هیچ جذابیتی نداشت.
به همین دلیل است که این پیامبر عظیمالشأن در فصلهای ۴۰ تا ۵۵ کتابش، تمام مهارتهای سخنوری و ادبی خود را بهعنوان شاعر بهکار گرفت تا قوم را برای بازگشت به اورشلیم، قانع کند. و البته، نویسندۀ این کتاب که او را «اشعیا» میدانیم، در هر دو مهارت، استاد بود. جلال خداوند آشکار شد، خداوند، آن شبان حلیم – او در ابتدای همین فصل تصاویری ارائه میدهد تا سردترین قلب را به شور آورد.
دعای امروز
ای پدر جاودانی،
که پسرت عیسای مسیح به تخت آسمان صعود کرد
تا به عنوان خداوند و پادشاه، بر تمام جهان حکومت کند:
کلیسا را در اتحاد با روحالقدس و در پیوندی از آرامش، نگه دار
و تمام کائنات را به جهت پرستش نزد او بیاور؛
هم او که زنده است و با تو حکومت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
اشعیا ۴۰:۱-۱۱
تسلی دهید! قوم مرا تسلی دهید! خدای شما میگوید. به اورشلیم سخنان دلگرمکننده بگویید و او را ندا در دهید که دوران زحمت طاقتفرسایش به پایان رسیده، و تاوان گناهش پرداخت شده است، زیرا که به جهت تمامی گناهانش از دست خداوند دوچندان دریافت کرده است. صدایی ندا میکند: «راه خداوند را در بیابان مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا هموار کنید؛ هر درّهای برافراشته شود و هر کوه و تَلی پست گردد. زمینِ ناصافْ صاف، و ناهمواریها هموار گردد. آنگاه جلال خداوند آشکار خواهد شد، و تمامی بشر با هم آن را خواهند دید، زیرا که دهان خداوند سخن گفته است.» هاتفی میگوید: «ندا کن!» گفتم: «به چه ندا کنم؟» «آدمی جملگی علف است و زیباییاش یکسره چون گُل صحرا! علف میخشکد و گل میپژمُرَد، زیرا که دَم خداوند بر آن دمیده میشود. براستی که مردمان علفند! علف میخشکد و گُل میپژمُرَد، اما کلام خدای ما تا ابد باقی میماند. ای صَهیون، که بشارت میآوری، به کوه بلند برآی! و ای اورشلیم، که مژده میرسانی، به نیروی تمام صدایت را بلند کن! آن را بلند کن و مترس! به شهرهای یهودا بگو: «هان، خدای شما است!» اینک خداوندگارْ یهوه نیرومندانه میآید و بازویش برای او حکمرانی میکند. پاداش او با وی است و اُجرت او پیش رویش میآید. او همچون شبانْ گوسفندان خود را خواهد چرانید، و برهها را میان بازوانش گرد خواهد آورد؛ آنها را در آغوش خود حمل خواهد کرد، و شیردهندگان را با ملایمت رهبری خواهد نمود. '
مزامیر ۹۲
چه نیکوست خداوند را ستودن، و در وصف نام تو، ای متعال، سراییدن؛ بامدادان محبت تو را اعلام کردن، و شامگاهان وفاداری تو را، با نوای بربطِ دهتار و نغمۀ چنگ. زیرا که تو ای خداوند، مرا به کارهایت شادمان ساختهای؛ پس در وصف اعمال دستهای تو شادمانه میسرایم. اعمال تو ای خداوند چه عظیم است، و اندیشههایت چه ژرف! مرد وحشی نمیداند و نادان این را درنمییابد که هرچند شریران چون علف برویند و بدکاران جملگی بشکفند، برای این است که تا به ابد هلاک گردند؛ اما تو ای خداوند، تا به ابد متعال هستی! زیرا که دشمنانت، ای خداوند، آری دشمنانت، بهیقین نابود خواهند شد، و بدکاران جملگی پراکنده خواهند گشت. اما تو شاخ مرا همچون شاخ گاو وحشی برافراشتهای، و روغن تازه بر من فرو ریختهای. دیدگانم شکست دشمنانم را دیده است، و گوشهایم خبر سقوط مخالفانِ شریرم را شنیده است. پارسا چون درخت خرما خواهد شکفت، و همچون سرو آزاد لبنان نمو خواهد کرد؛ آنان که در خانۀ خداوند غرس شدهاند، در صحنهای خدای ما خواهند شکفت. در پیری نیز میوه خواهند آورد و تر و تازه و سبز خواهند بود، تا اعلام کنند که خداوند راست است؛ او صخرۀ من است و در او ذرهای بیانصافی نیست.'
مکاشفه ۱۴:۱-۱۳
آنگاه همین که نظر کردم، آن بره را دیدم بر کوه صَهیون ایستاده با یکصد و چهل و چهار هزار تن که نام او را و نام پدر او را بر پیشانی نوشته داشتند. و صدایی از آسمان شنیدم پرخروش چون آبهای پرشتاب؛ و غرّان چون رعد؛ آن صدا که شنیدم به صدای چنگنوازان میمانست آنگاه که چنگ بنوازند. و سرودی تازه سر دادند در پیشگاه آن تخت و در حضور آن چهار موجود زنده و آن پیران. و آن سرود را هیچکس نتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار تن که از میان زمینیان خریده شده بودند. اینان همان کسانند که خود را آلودۀ زنان نساختند، زیرا که باکرهاند. اینان راه بره را دنبال میکنند هر کجا که برود. اینان از میان آدمیان خریده شدند و به عنوان نوبر بر خدا و بره عرضه شدند. هیچ دروغی در دهانشان یافت نشد. اینان بَری از هر عیبند. آنگاه فرشتهای دیگر دیدم که در دل آسمان پرواز میکرد و انجیل جاودان با خود داشت تا ساکنان زمین را بشارت دهد، از هر قوم و طایفه و زبان و ملت که باشند. هم او به آواز بلند گفت: «از خدا بترسید و او را جلال دهید، زیرا که ساعت داوری او فرا رسیده است. او را بپرستید که آسمانها و زمین و دریا و چشمهساران را او آفرید.» و فرشتۀ دوّمی از پی او آمد و گفت: «سقوط کرد! بابِل بزرگ سقوط کرد! آن که از شراب عقلسوزِ زنای خود به همۀ ملتها نوشانید.» و فرشتۀ سوّمی از پی آن دو آمد و به آواز بلند گفت: «اگر کسی آن وحش و آن تمثال او را بپرستد و نشان او را بر پیشانی یا بر دست خود بپذیرد، آن کس نیز از شراب خشم خدا که اینک پُرمایه و خالص در جام غضب او ریخته شده، خواهد نوشید. آن کس نیز در حضور فرشتگان مقدّس و در حضور بره با گوگردِ مشتعل عذاب خواهد شد. و دود عذاب آنان تا ابد به بالا خواهد رفت. برای آنان که آن وحش و آن تمثال او را میپرستند و برای آنان که نشانِ نام او را میپذیرند، نه در شب و نه در روز آسایش نخواهد بود.» آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که میگفت، «بنویس: خوشا به حال آنان که از این پس در خداوند میمیرند.» و روح گفت: «آری آنان از رنج خود خواهند رَست، زیرا که اعمالشان از پی آنها خواهد آمد!» '