نان روزانه

کلام امروز: اعمال رسولان ۱۷‏:‏۱۶ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۳۷*۱پادشاهان ۱۱‏:‏۱‏-‏۱۳

لوقا برخورد پولس با فیلسوفان آتن را به‌طرز ماهرانه‌ای در یک گفتگوی کوتاه دو دقیقه‌ای فشرده کرده است. البته احتمال دارد که صحبت آنان طولانی‌تر از این بوده باشد، اما این مباحثۀ عالی ارزش‌ عقلانیت و ایجاز را به ما می‌نمایاند.
سخن پولس به‌طرز ظریفی زمینه‌مند است. او به فرهنگ مذهبی آتن احترام نشان می‌دهد و از محرابی که تقدیم به خدای ناشناخته شده، به توحید یهودی و سپس، به عیسی پل می‌زند.

ما می‌توانیم چیزهای زیادی از رویکرد پولس یاد بگیریم- مخصوصاً زمانی که ماهرانه از راز حیاتی خدا سخن گفت. ما اغلب در توجیه دیدگاه‌های سطحی و ساده‌انگارانه در مورد خدا گیر می‌افتیم که حتی به آنها باور هم نداریم. یک بار از کسی پرسیدم که چگونه می‌تواند به خدا اعتقاد داشته باشد، جواب داد: «به من بگو منظورت از خدا چیست و من به تو خواهم گفت که آیا به آن اعتقاد دارم یا نه.»

دیدگاه نفی‌گرایانه دربارۀ خدا – اینکه «جوهر» خدا همواره رازآمیز باقی می‌ماند – منبعی غنی است که اغلب مورد غفلت واقع می‌شود. در دورانی که عدۀ بسیاری به مکاتب عرفانی متمرکز بر «حضور در لحظه» رو آورده‌اند، ما باید این جنبه از سنت خود را بازیابیم. چند دقیقه تعمق در روز می‌تواند دید ما را نسبت به خدا وسعت بخشیده و ما را قادر سازد تا با فرهنگ زمانه‌مان گفتگو کنیم.

با وجود این، ما همچنین باید از انحراف به‌سوی توصیفات صرفاً شخصی‌سازی‌شده در باب ایمان دوری و با آن مبارزه کنیم. نویسندگانی که در مورد تعمق مسیحی قلم زده‌اند، همواره بر شرکت فعالانه در حیات کلیسایی نیز تأکید کرده‌اند.

دعای امروز

ای خداوند، ارباب ما،
از کلیسایت در برابر تعلیمات نادرست محافظت فرما
و دانش حقیقت خود را به قومت عطا کن،
تا بتوانیم در حیات جاودان شادی کنیم
در نام سرور ما عیسای مسیح

مطالعهٔ کتاب مقدس

اعمال رسولان ۱۷‏:‏۱۶ تا آخر

در آن حال که پولس در آتن منتظر آن دو بود، از اینکه می‌دید شهر پر از بتهاست، منقلب شد. از این رو، در کنیسه با یهودیان و یونانیان خداپرست و نیز هر روز در میدان شهر با رهگذران مباحثه می‌کرد. جمعی از فیلسوفان اپیکوری و رواقی نیز با او بنای مباحثه گذاشتند. برخی از آنان می‌گفتند: «این یاوه‌گو چه می‌خواهد بگوید؟» دیگران می‌گفتند: «گویا خدایانِ بیگانه را تبلیغ می‌کند.» زیرا پولس، عیسی و قیامت را به ایشان بشارت می‌داد. آنگاه او را برگرفته، به مجمع ’آریوپاگوس‘ بردند و در آنجا به او گفتند: «آیا می‌توان دانست که این تعلیم جدید که تو می‌دهی، چیست؟ سخنانت به گوش ما عجیب می‌آید. پس خواهان دانستن معنای آنیم.» همۀ آتِنیان و غریبانی که در آنجا می‌زیستند، مشغولیتی جز این نداشتند که وقت خود را به گفت و شنود دربارۀ عقاید جدید بگذرانند. پس پولس در میان مجمع ’آریوپاگوس‘ برخاست و گفت: «ای مردان آتنی، من شما را از هر لحاظ بسیار دیندار یافته‌ام. زیرا هنگامی که در شهر سیر می‌کردم و آنچه را که شما می‌پرستید نظاره می‌نمودم، مذبحی یافتم که بر آن نوشته شده بود: ”تقدیم به خدای ناشناخته“. حال، آنچه را شما ناشناخته می‌پرستید، من به شما اعلام می‌کنم. «خدایی که جهان و هرآنچه را در آن است آفرید، مالکِ آسمان و زمین است و در معابد ساختۀ دست بشر ساکن نمی‌شود. دستان بشری نمی‌تواند خدمتی به او بکند، چنانکه گویی به چیزی محتاج باشد، زیرا خودْ بخشندۀ حیات و نَفَس و هر چیز دیگر به جمیع آدمیان است. او همۀ اقوام بشری را از یک انسان پدید آورد تا در سرتاسر زمین ساکن شوند؛ و زمانهای تعیین شده برای ایشان و حدود محل سکونتشان را مقرر فرمود. تا مردمان او را بجویند و چه‌بسا که در پی‌اش گشته، او را بیابند، هرچند از هیچ‌یک از ما دور نیست. زیرا در اوست که زندگی و حرکت و هستی داریم؛ چنانکه برخی از شاعران خود شما نیز گفته‌اند که از نسل اوییم. «پس چون نسل خداییم، شایسته نیست چنین بیندیشیم که الوهیت همانند زر یا سیم یا سنگی است که با هنر و خلاقیت آدمی به صورت تمثالی تراشیده شده باشد. در گذشته، خدا از چنین جهالتی چشم می‌پوشید. امّا اکنون به همۀ مردمان در هر جا حکم می‌کند که توبه کنند. زیرا روزی را مقرر کرده که در آن به واسطۀ مردی که تعیین کرده است، جهان را عادلانه داوری خواهد کرد، و با برخیزانیدنش از مردگان، همه را از این امر مطمئن ساخته است.» چون دربارۀ رستاخیز مردگان شنیدند، برخی پوزخند زدند، امّا دیگران گفتند: «می‌خواهیم در این باره باز از تو بشنویم.» بدین‌گونه پولس مجمع را ترک گفت. امّا تنی چند بدو پیوسته، ایمان آوردند. دیونیسیوس، عضو مجمع ’آریوپاگوس‘، زنی داماریس نام، و نیز چند تن دیگر، از آن جمله بودند.

مزمور ۳۷*

به سبب بدکاران خویشتن را مکدّر مساز، و بر ستمکاران حسد مبر؛ زیرا چون علف، زود می‌پژمرند، و چون گیاه سبز، خشک می‌شوند. بر خداوند توکل نما و نیکویی کن؛ در زمین ساکن باش و امانت را بپرور! از خداوند لذت ببر، و او مراد دلت را به تو خواهد داد. راه خود را به خداوند بسپار، و بر او توکل کن، که او عمل خواهد کرد. او پارساییِ تو را همچون نور، تابان خواهد ساخت، و حقانیت تو را، چون آفتابِ نیمروز. در حضور خداوند آرام باش، و صبورانه انتظار او را بکش! به سبب آنان که در راههای خویش کامرانند، و نقشه‌های پلید خود را به اجرا درمی‌آورند، خویشتن را مکدر مساز! از خشم بازایست و غضب را ترک نما! خویشتن را مکدر مساز، که جز به شرارت نمی‌انجامد. زیرا که بدکاران منقطع خواهند شد، اما منتظران خداوند زمین را به میراث خواهند برد. پس از اندک زمانی، دیگر شریری نخواهد بود؛ و هرچند او را بجویی، یافت نخواهد شد. اما حلیمان وارث زمین خواهند شد، و از فراوانی سلامتی لذت خواهند برد. شریران بر پارسایان دسیسه می‌کنند و بر ایشان دندان به هم می‌سایند؛ اما خداوند بر شریران می‌خندد، زیرا می‌بیند که روز ایشان فرا می‌رسد. بدکاران شمشیر از نیام برمی‌آورند و کمان را برمی‌کشند، تا فقیران و نیازمندان را به زیر افکنند و راستروان را از دم تیغ بگذرانند. اما شمشیرهای آنها به قلب خودشان فرو خواهد رفت، و کمانهایشان خواهد شکست. اندک داراییِ یک پارسا بهتر است از ثروت شریرانِ بی‌شمار؛ زیرا بازوی شریران خواهد شکست، اما خداوند پشتیبان پارسایان است. خداوند از روزهای راستان آگاه است، و میراث ایشان جاودانه خواهد بود. آنان در زمان بلا سرافکنده نخواهند شد؛ و در زمان قحطی سیر خواهند گشت. اما شریران هلاک خواهند شد، و دشمنان خداوند همچون زیبایی چمنزارها محو خواهند گردید، آری، همچون دود محو خواهند شد. شریر قرض می‌گیرد و بازپس نمی‌دهد، اما پارسا با گشاده‌دستی می‌بخشد؛ آنان که خداوند برکتشان دهد، زمین را به میراث خواهند برد، ولی کسانی که لعنتشان کند، منقطع خواهند شد. اگر خداوند راه کسی را خوش بدارد، گامهایش را استوار می‌سازد؛ هرچند بیفتد، نقشِ بر زمین نخواهد شد، زیرا خداوند دستش را می‌گیرد. من جوان بودم و اینک سالخورده‌ام، با این همه، هرگز پارسایی را ندیده‌ام که وانهاده شده باشد و نه فرزندانش را که گدای نان شوند. همواره گشاده‌دست است و قرض‌دهنده، و فرزندانش مایۀ برکتند. از بدی روی بگردان و نیکویی کن؛ آنگاه تا به ابد سکونت خواهی یافت. زیرا خداوند عدالت را دوست می‌دارد و سرسپردگان خود را ترک نخواهد کرد. آنان تا به ابد محفوظ خواهند بود، اما نسل شریران منقطع خواهند شد. پارسایان زمین را به میراث خواهند برد و تا به ابد در آن سکونت خواهند کرد. دهان پارسا حکمت را بیان می‌کند، و زبانش به عدالت سخن می‌گوید. شریعتِ خدایش در دل اوست، و پاهایش نمی‌لغزد. شریر به کمین پارسا می‌نشیند، و قصد جان او دارد؛ اما خداوند او را به دست وی وانمی‌گذارد، و چون به محاکمه کشیده شود، نخواهد گذاشت محکوم گردد. منتظر خداوند باش و طریق او را نگاه دار، که تو را به وراثت زمین سرافراز خواهد ساخت، و چون شریران منقطع شوند، به چشم خواهی دید. مردی شریر و ستمگر دیدم، که چون درختِ سرسبزِ بومی قد می‌افراشت، اما چه زود درگذشت و اثری از او بر جای نماند؛ و هر چه او را جُستم، یافت نشد. مردِ بی‌عیب را ببین و مردِ صالح را بنگر! زیرا سرانجامِ آن مرد، سلامتی خواهد بود. اما عاصیان جملگی هلاک خواهند شد، و شریران را سرانجامی نخواهد بود. نجات پارسایان از خداوند می‌رسد؛ اوست قلعۀ ایشان در زمان تنگی. خداوند ایشان را یاری می‌دهد و می‌رهاند؛ ایشان را از چنگ شریران رهایی می‌بخشد و نجات می‌دهد، زیرا که در او پناه می‌جویند.

۱پادشاهان ۱۱‏:‏۱‏-‏۱۳

و اما سلیمانِ پادشاه سوای دختر فرعون، زنان اجنبی بسیاری را از موآبیان و عَمّونیان و اَدومیان و صیدونیان و حیتّیان دوست می‌داشت، از همان قومهایی که خداوند دربارۀ آنها بنی‌اسرائیل را فرموده بود که: «نه شما با ایشان وصلت کنید و نه ایشان با شما، زیرا به‌یقین دل شما را به سوی پیروی از خدایان خود بر خواهند گردانید.» اما سلیمان در عشق بدیشان پیوست. او را هفتصد زنِ بانو بود و سیصد مُتَعِه، و زنانش دل او را برگردانیدند. آری، در زمان سالخوردگی سلیمان، زنانش دل او را به پیروی از خدایانِ غیر برگردانیدند، و دل او دیگر همچون دل پدرش داوود با یهوه خدایش کامل نبود، بلکه سلیمان از پیِ عَشتاروت الهۀ صیدونیان و مِلکوم خدای منفورِ عَمّونیان رفت. پس سلیمان آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد، و مانند پدرش داوود کاملاً از خداوند پیروی نکرد. آنگاه سلیمان بر کوهی در شرق اورشلیم، مکانی بلند برای کِموش خدای منفورِ موآبیان و برای مولِک خدای منفورِ عَمّونیان بنا کرد. او برای تمام زنان اجنبی‌اش که برای خدایان خود بخور می‌سوزانیدند و قربانی تقدیم می‌کردند، چنین کرد. پس خشم خداوند بر سلیمان افروخته شد، چراکه دلش از یهوه خدای اسرائیل منحرف گشته بود، از او که دو بار بر وی ظاهر شده و در همین خصوص به او فرمان داده بود که از خدایانِ غیر پیروی نکند؛ اما سلیمان آنچه را که خداوند فرمان داده بود، نگاه نداشت. پس خداوند به سلیمان گفت: «حال که چنین کردی و عهد و فرایض مرا که به تو امر فرموده بودم نگاه نداشتی، من نیز به‌یقین مملکت را از تو پاره خواهم کرد و آن را به خادمت خواهم داد. اما به خاطر پدرت داوود، در ایام تو این کار را نخواهم کرد، بلکه آن را از دست پسرت پاره خواهم کرد. ولی تمامی مملکت را پاره نخواهم کرد، بلکه یک قبیله را به خاطر خدمتگزارم داوود و به خاطر اورشلیم که برگزیده‌ام، به پسرت خواهم داد.»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.