بالاخره پولس این فرصت را یافت تا در یک مکان بماند. دو سال موعظۀ او در تالار سخنرانی تیرانوس، موفقیتآمیز و پُربار بود. تأثیر او بر تمرین جادوگری در آن منطقه، همان تبدیل فرهنگی مورد پسند ماست- با اینکه معمولاً چنین فرایندی بیش از دو سال طول میکشد. بسیاری از خادمان محلی به نتایج چشمگیر کار پولس به دیدۀ حسادت نگاه میکنند.
با وجود این، دائماً بهدنبال موفقیت دویدن، ما را از نظر روانی در همان وضعیت جادوگران قرار خواهد داد. آئینهای جادوگری استراتژیهایی برای اِعمال کنترل هستند: آن هم با استفاده از اهرمهای قدرت فراطبیعی. امروزه عدۀ کمی به این نوع جادوگری میپردازند، اما بسیارند کسانی که میخواهند خدا را در رابطهای از جنس داد و ستد محدود کنند: یعنی اگر من فلان کار را بکنم، خدا هم در عوض، بهمان کار را خواهد کرد.
این الگوی فکری، زمینه و بستر بسیاری از خرافات است. جالب اینجاست که این را بهوضوح در تعالیم انجیل کامیابی هم میبینیم با این ادعا که خدا به ناچار، ثروت مسیحی عظیم و کلیسایی لبریز از برکات را به ما عطا خواهد کرد. هیچکدام از این دو رویکرد منعکسکنندۀ عمق و سرسختی ایمان مسیحی که در پولس میبینیم، نیستند.
اگر اناجیل یک پیام برای ما داشته باشند، آن این است که خدا میخواهد ما را از اضطراب تلاش برای کنترل جهان اطرافمان، آزاد کند. با عمیقترشدن ایمان، اعتمادمان نیز عمیقتر شده و وابستگیمان به پاسخهای سریع و راهحلهای ساده کاهش مییابد. جماعتها این توانایی بالقوه را دارند که رو بهسوی زندگی بهتری کنند. اما ابتدا میبایست آنقدر صداقت داشته باشند که اعتراف کنند آنها نیز گاهی میخواهند خدا را کنترل و محدود کنند.
دعای امروز
ای خداوند، از درگاهت استدعا میکنیم از روی رحمت
دعای قوم خود را که به حضورت بلند میکنند، بشنو؛
و به آنان درک و دانش آنچه باید به انجام برسانند را عطا کن،
و نیز فیض و قدرت انجام آنها را؛
در نام پسر تو و سرورمان عیسای مسیح،
که زنده است و با تو حکومت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، از حال تا ابدالآباد
مطالعهٔ کتاب مقدس
اعمال رسولان ۱۹:۸-۲۰
سپس پولس به کنیسه رفته، در آنجا سه ماه دلیرانه سخن میگفت و دربارۀ پادشاهی خدا مباحثه میکرد و دلایل قاطع میآورد. امّا بعضی سرسختی میکردند و ایمان نمیآوردند و پیش روی همگان، ’طریقت‘ را بد میگفتند. پس پولس از آنها کناره گرفت و شاگردان را با خود برداشته، همه روزه در تالار سخنرانی تیرانوس به بحث و گفتگو پرداخت. دو سال بدین منوال گذشت و در این مدت، همۀ سکنۀ ایالت آسیا، چه یهود و چه یونانی، کلام خداوند را شنیدند. خدا به دست پولس معجزات خارقالعاده ظاهر میساخت، به گونهای که مردم دستمالها و پیشبندهایی را که با بدن او تماس یافته بود برای بیماران میبردند، و بیماری آنها بهبود مییافت و ارواح پلید از ایشان بیرون میرفت. پس تنی چند از جنگیرانِ دورهگرد یهودی نیز کوشیدند نام خداوند عیسی را بر کسانی که ارواح پلید داشتند، بخوانند. آنان میگفتند: «به آن عیسی که پولس به او موعظه میکند شما را قسم میدهیم!» کسانی که چنین میکردند، هفت پسر اِسکیوا، یکی از سران کاهنان یهود بودند. امّا روح پلید در پاسخ آنها گفت: «عیسی را میشناسم، پولس را هم میشناسم، امّا شما کیستید؟» پس مردی که روح پلید داشت بر آنها جَسته، بر همگی ایشان غلبه یافت و چنان آنها را زد که برهنه و زخمی از آن خانه گریختند. چون همۀ ساکنان اَفِسُس، چه یهودی و چه یونانی، از این امر آگاه شدند، ترس بر همۀ آنان مستولی گشت، به گونهای که از آن پس نام خداوندْ عیسی را بسیار محترم میداشتند. و بسیار کسان که ایمان آورده بودند، پیش آمده، آشکارا به کارهای خود اعتراف کردند. بسیاری نیز که پیش از آن جادوگری میکردند، کتابهای خود را آوردند و در برابر همگان سوزاندند. چون بهای کتابها را حساب کردند، پنجاه هزار دِرْهَم بود. بدینگونه، کلام خداوند بهطور گسترده منتشر میشد و قوّت میگرفت.
مزمور ۴۴
خدایا، به گوشهای خود شنیدهایم؛ پدران ما برایمان بازگفتند که در روزگار ایشان چهها کردی، در روزگاران پیشین. تو به دست خود قومها را بیرون کردی اما ایشان را غرس نمودی؛ قومها را مبتلا ساختی اما ایشان را منتشر گردانیدی. زیرا به شمشیر خود نبود که زمین را فتح کردند، بازوی ایشان نبود که پیروزشان ساخت. بلکه دست راست تو بود، بازوی تو و نور روی تو؛ زیرا بر ایشان نظر لطف داشتی. خدایا، تو شاه من هستی، در حق یعقوب، به پیروزیها حکم فرما! به واسطۀ توست که خصم را عقب میرانیم؛ به نام توست که مهاجمان را لگدمال میکنیم. من بر کمان خویش توکل نمیدارم، و شمشیر من مرا پیروز نمیسازد؛ بلکه تویی که به ما بر دشمنان پیروزی بخشیدهای، و بدخواهان ما را سرافکنده گردانیدهای. همۀ روز به خدا فخر کردهایم، و نام تو را جاودانه خواهیم ستود. سِلاه اما اکنون تو ما را طرد کرده و رسوا ساختهای؛ دیگر با سپاهیان ما بیرون نمیآیی. ما را در برابر خصم عقب نشاندی، و بدخواهان غارتمان کردند. ما را همچون گوسفندانِ کشتاری گردانیدی و در میان قومها پراکنده ساختی. قوم خود را بیبها فروختی، و از فروش آنها سودی نبردی. ما را مضحکۀ همسایگان ساختی، مایۀ تمسخر و ریشخند اطرافیان. ما را در میان قومها ضربالمثل ساختی؛ مایۀ سر تکان دادن در میان ملتها. رسوایی من همۀ روز در برابر من است، روی من از شرم پوشیده شده، از سخن طعنهزنندگان و ناسزاگویان، از روی دشمن و انتقامگیرنده. این همه بر ما رخ نمود، با اینکه تو را فراموش نکرده بودیم و در عهدت خیانت نورزیده بودیم. دلهایمان برنگشته بود، و قدمهایمان از راهت کج نشده بود. اما تو ما را در هم کوبیدی و به مکان شغالها بدل ساختی و به تاریکی غلیظ پوشانیدی. اگر نام خدای خود را به فراموشی سپرده بودیم، یا دست به سوی خدای بیگانه برافراشته بودیم، آیا خدا این را درنمییافت؟ زیرا او از اسرار دل آگاه است. اما ما همۀ روز، بهخاطر تو به کام مرگ میرویم، و همچون گوسفندانِ کُشتاری شمرده میشویم. خداوندگارا، بیدار شو! چرا خوابیدهای؟ برخیز و ما را تا ابد طرد مکن! چرا روی خود را پنهان میکنی و ستمدیدگی و مظلومیت ما را به یاد نمیآوری؟ زیرا جان ما به خاک خم شده، و شکم ما به زمین چسبیده. برخیز و به یاری ما بیا؛ بهخاطر محبت خود ما را فدیه ده.
۱پادشاهان ۱۲:۲۵ -۱۳:۱۰
آنگاه یِرُبعام، شِکیم را در نواحی مرتفع اِفرایِم بنا کرده، در آن ساکن شد. سپس از آنجا بیرون رفته، فِنوئیل را بنا کرد. و یِرُبعام در دل خود گفت: «حال سلطنت به خاندان داوود بر خواهد گشت. اگر این قوم همچنان برای تقدیم قربانی به خانۀ خداوند در اورشلیم بروند، همانا دلهایشان دیگر بار به سوی سرورشان رِحُبعام، پادشاه یهودا، بر خواهد گشت، و مرا خواهند کشت و به سوی رِحُبعام، پادشاه یهودا، بازگشت خواهند کرد.» پس پادشاه مشورت کرده، دو گوسالۀ زرّین ساخت و به قوم گفت: «رفتن به اورشلیم برای شما زحمت است. هان، خدایان شما، ای اسرائیل، که شما را از سرزمین مصر بیرون آوردند!» سپس یکی از گوسالهها را در بِیتئیل گذاشت و دیگری را در دان. و این امر سبب گناه شد، زیرا قوم برای حاضر شدن به حضور یکی حتی تا دان میرفتند. یِرُبعام همچنین در مکانهای بلند معبدها ساخت، و از میان تمامی مردم، کاهنانی تعیین کرد که از لاویان نبودند. و در روز پانزدهم از ماه هشتم عیدی مقرر داشت، همچون عیدی که در یهودا بود، و بر مذبح قربانیها تقدیم کرد. و در بِیتئیل نیز چنین کرد و برای گوسالههایی که ساخته بود، قربانی تقدیم نمود. و کاهنانِ مکانهای بلندی را که ساخته بود، در بِیتئیل قرار داد. پس یِرُبعام در روز پانزدهم از ماه هشتم، یعنی ماهی که از دل خود ابداع کرده بود، به مذبحی که در بِیتئیل ساخته بود، برآمد. او عیدی برای بنیاسرائیل مقرر داشت، و به مذبح برآمد تا بخور بسوزاند.
روزی یِرُبعام کنار مذبح ایستاده بود تا بخور بسوزاند، که مرد خدایی به فرمان خداوند از یهودا به بِیتئیل آمد و به فرمان خداوند بر ضد آن مذبح ندا کرده، گفت: «ای مذبح، ای مذبح! خداوند چنین میفرماید: ”اینک برای خاندان داوود پسری زاده خواهد شد، و نام او یوشیا خواهد بود. او کاهنان مکانهای بلند را که بر تو بخور میسوزانند، بر تو قربانی خواهد کرد، و استخوانهای آدمیان بر تو سوزانیده خواهد شد.“» و در همان روز نشانهای داد و گفت: «این است نشانی که خداوند فرموده است: ”اینک این مذبح شکافته خواهد شد و خاکستری که بر آن است، ریخته خواهد گشت.“» چون یِرُبعامِ پادشاه سخن مرد خدا را که بر ضد مذبح بِیتئیل ندا کرده بود شنید، دست خود را از مذبح دراز کرده، گفت: «او را بگیرید!» ولی دستش که آن را به سوی مرد خدا دراز کرده بود خشک شد، به گونهای که نتوانست آن را باز نزد خود پس کِشَد. و مطابق با نشانی که مرد خدا به فرمان خداوند داده بود، مذبح شکافته شد، و خاکستر از روی مذبح ریخت. پادشاه مرد خدا را گفت: «تمنا آن که نزد یهوه خدایت شفاعت کرده، برای من دعا کنی تا دستم به من باز داده شود.» پس مرد خدا نزد خداوند شفاعت کرد و دست پادشاه به او باز داده شد و به حالت نخست بازگشت. آنگاه پادشاه به مرد خدا گفت: «به خانهام بیا و تجدید قوا کن و تو را پاداش خواهم داد.» اما مرد خدا به پادشاه پاسخ داد: «حتی اگر نیمی از خانۀ خود را به من ببخشی، همراه تو نخواهم آمد و در این مکان نه نان خواهم خورد و نه آب خواهم نوشید زیرا خداوند مرا به کلام خود فرمان داده، گفت: ”نان مخور و آب منوش، و از راهی که آمدهای بازنگرد.“» پس راه دیگری در پیش گرفت و از راهی که به بِیتئیل آمده بود، بازنگشت.