نخستین فصل انجیل مرقس بهطرزی حیرتانگیز، فشرده، غنی و پر از اشارات و پیشنهادهاست. ما بهواسطهٔ نبوتهای عهدعتیق، با تعمید عیسی و زمانی که در بیابان سپری کرد، روبهرو میشویم. سپس به گرفتار شدن یحیی و بعد هم به فراخواندن شاگردان عیسی میرسیم. بعد از آن، در آیهٔ ۲۱، درون کنیسهای در کفرناحوم، کمی توقف میکنیم، جایی که عیسی با مردی که روح پلید داشت، رودررو میشود. مرد فریاد برآورد: «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمدهای نابودمان کنی؟ میدانم کیستی! تو آن قدّوسِ خدایی!»
ما در اینجا با لایهای عمیقتر سروکار داریم: برخورد با بُعدی روحانی و جاودانی: رویارویی شرارت با نیکویی و تاریکی با نور. این نبرد بین خدا و فرشتگان و قدرتهای سرکش است. این نبرد تنها در خصوص سلامتی انسانها نیست، بلکه در مورد حقیقتِ نوع تفکر و واقعیت ادراکشان نیز میباشد.
با وجود آنکه توجه به معنی «روح پلید داشتن» و تفسیر آن با کلماتی مدرن و امروزی، مفید و مهم است، باید بدانیم که تمامی بیماریها تا حدی توسط فرهنگ، تعریف میشوند. اما آنچه باید در اینجا درک کنیم، مفهوم آغاز کشمکشی عظیم میان عیسای ناصری و نیروهایی است که با او سر دشمنی دارند.
و مرقس ما را به مسئلهای حتی فراتر نیز میبرد، به پرسشی در باب هویت او: عیسی کیست؟ این پرسشی است که باید تا پایان عمر، با آن کلنجار برویم.
مطالعهٔ کتاب مقدس
مرقس ۱:۲۱-۲۸
آنها به کَفَرناحوم رفتند. چون روز شَبّات فرا رسید، عیسی بیدرنگ به کنیسه رفت و به تعلیم دادن پرداخت. مردم از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا با اقتدار تعلیم میداد، نه همچون علمای دین. در آن هنگام، در کنیسۀ آنها مردی بود که روح پلید داشت. او فریاد برآورد: «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمدهای نابودمان کنی؟ میدانم کیستی! تو آن قدّوسِ خدایی!» عیسی او را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه روح پلید آن مرد را سخت تکان داد و نعرهزنان از او بیرون آمد. مردم همه چنان شگفتزده شده بودند که از یکدیگر میپرسیدند: «این چیست؟ تعلیمی جدید و با اقتدار! او حتی به ارواح پلید نیز فرمان میدهد و آنها اطاعتش میکنند.» پس دیری نپایید که آوازۀ او در سرتاسر ناحیۀ جلیل پیچید.
مزمور ۱۱۱
هَلِلویاه! خداوند را با تمامی دل سپاس خواهم گفت، در شورای صالحان، در میان جماعت. کارهای خداوند عظیم است؛ آنان که از آنها لذت میبرند، جملگی در آنها غُور میکنند. کار او پر از جلال و شکوه است، و عدالتش پایدار، تا به ابد! او خویشتن را به کارهای شگفتش شهره ساخته است؛ خداوند فیاض و رحیم است. او ترسندگان خود را روزی میدهد، و عهد خویش را تا به ابد یاد میدارد. قوّت کارهای خویش را بر قوم خود اعلام داشته، تا میراث قومها را بدیشان عطا فرماید. اعمال دستهایش حق و عدل است، و جملۀ احکامش قابل اعتماد. پایدارند تا ابدالآباد، و در راستی و درستی وضع گردیدهاند. فدیه را برای قوم خود فرستاد، و عهد خویش را جاودانه حکم فرمود؛ قدوس و مَهیب است نام او! ترس خداوندآغاز حکمت است، آنان را که به احکام او عمل میکنند فهمِ نیکوست. ستایش او تا به ابد پایدار است!
تثنیه ۱۸:۱۵-۲۰
«یهوه خدایتان، از میان شما، پیامبری همانند من، از برادرانتان، برای شما بر خواهد انگیخت؛ به اوست که باید گوش فرا دهید، چنانکه در حوریب، در روز گردهمآیی از یهوه خدای خود درخواست کرده، گفتید: ”صدای یهوه خدای خود را دیگر نشنویم و این آتش عظیم را نبینیم، مبادا بمیریم.“ پس خداوند به من گفت: ”آنچه میگویند نیکوست. نبیای برای ایشان از میان برادرانشان همچون تو بر خواهم انگیخت و کلام خود را در دهان وی خواهم نهاد، تا هرآنچه به او فرمان میدهم به ایشان بازگوید. هر که سخنان مرا که او به نام من خواهد گفت نشنود، من خود از او بازخواست خواهم کرد. اما اگر نبیای خودسرانه به نام من سخنی بگوید که من به گفتنش فرمان ندادهام، یا به نام خدایانِ غیر سخن گوید، آن نبی باید کشته شود.“
مکاشفه ۱۲:۱-۵آ
آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. زن آبستن بود و فریادش از دردِ زا و عذاب زاییدن بلند بود. آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخفام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود. دُمش یک سوّم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فرو ریخت. اژدها پیش روی آن زن که در آستانۀ زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا به دنیا آمد، ببلعد. آن زن پسری به دنیا آورد، فرزند ذکوری که با عصای آهنین بر همۀ قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد.