تداومیابنده
جماعتی که نزد عیسی میشتافتند، اصرار عجیبی داشتند که او را درک نکنند. در ابتدای قرائت امروز، انبوه مردمانی را میبینیم که در پی او به راه افتاده بودند، «زیرا آیاتی را که با شفای بیماران به ظهور میرسانید، دیده بودند.». او از طریق تأمین معجزهآسای خوراک، گرسنگی جسمانی ایشان را برطرف ساخته بود، و فشارها زمانی شدت یافت که او را بهعنوان یک پیامبر پذیرفتند و کوشیدند او را پادشاه سازند. عیسی چارهای ندید جز اینکه از ایشان کنارهگیری کند تا از هویت حقیقی خود محافظت کند، زیرا امکان نداشت این هویت در چارچوب قدرت و اقتدار بشری محدود گردد، و همچنین به خدمت منافع شخصی انسانها درآید. اما معنای این کنارهگیری فراتر از اشتیاق او به این امر بود که تفکر نادرست جماعت را اصلاح کند. گزارشهای دقیق دربارۀ عزلتگزینیهای عیسی در بیابان، چه در انجیل متی (۴:۱-۱۱) و چه در لوقا (۴:۱-۱۲)، کاملاً روشن میسازند که وسوسۀ چنگزدن به راههای دنیوی برای کسب قدرت و تمجید، بسیار واقعی است. عیسی قبلاً مشخص ساخته بود که بطور کامل به پدرش متکی است و نمیتواند جدا و مستقل از این رابطه، بدرستی عمل کند (یوحنا ۵:۱۹). از اینرو، این کنارهگیری از جماعت، بار دیگر عیسی را قادر ساخت تا در برابر جذبۀ قدرت زمینی ایستادگی کند، و از طریق دعا، اتکا و وابستگیاش به پدر را استحکام بخشید (ر.ک. لوقا ۵:۱۵؛ متی ۱۴:۲۳). آن هنگام که کارهایمان تمجید و تحسین مردم را برمیانگیزد، ایستادگی و مقاومت در برابر احساس غرور و خودستاییای که چنین تعریف و تمجیدهایی به وجود میآورند، ممکن است دشوار باشد. در چنین مواقعی، یک «کنارهگیری» یا عزلتگزینی درونی شاید کمکی باشد تا به یاد بیاوریم که تواناییها و قابلیتهای خود را از کدام منبع و سرچشمه دریافت میکنیم.
مطالعهٔ کتاب مقدس
یوحنا ۶:۱-۲۱
چندی بعد، عیسی به آن سوی دریاچۀ جلیل که همان دریاچۀ تیبِریه است، رفت. گروهی بسیار از پی او روانه شدند، زیرا آیاتی را که با شفای بیماران به ظهور میرسانید، دیده بودند. پس عیسی به تپهای برآمد و با شاگردان خود در آنجا بنشست. چون عیسی نگریست و دید که گروهی بسیار به سویش میآیند، فیلیپُس را گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟» عید پِسَخِ یهود نزدیک بود. این را گفت تا او را بیازماید، زیرا خود نیک میدانست چه خواهد کرد. یکی دیگر از شاگردان به نام آندریاس، که برادر شَمعون پطرس بود، گفت: فیلیپُس پاسخ داد: «دویست دینار نان نیز کفافشان نمیکند، حتی اگر هر یک فقط اندکی بخورند.» «پسرکی اینجاست که پنج نان جو و دو ماهی دارد، امّا این کجا این گروه را کفایت میکند؟» عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» در آنجا سبزۀ بسیار بود. پس ایشان که نزدیک پنج هزار مرد بودند، نشستند. آنگاه عیسی نانها را برگرفت، و پس از شکرگزاری، میان نشستگان تقسیم کرد، و ماهیها را نیز، به قدری که خواستند. چون سیر شدند، به شاگردان گفت: «پارهنانهای باقیمانده را جمع کنید تا چیزی هدر نرود.» پس آنها را جمع کردند و از پارههای باقیماندۀ آن پنج نان جو که جماعت خورده بودند، دوازده سبد پر شد. مردم با دیدن این آیت که از عیسی به ظهور رسید، گفتند: «براستی که او همان پیامبر است که میباید به جهان بیاید.» عیسی چون دریافت که قصد دارند او را برگرفته، بهزور پادشاه کنند، آنجا را ترک گفت و بار دیگر تنها به کوه رفت. هنگام غروب، شاگردانش به سوی دریا فرود آمدند و سوار قایق شده، به آن سوی دریا، به جانب کَفَرناحوم روانه شدند. هوا تاریک شده بود، امّا عیسی هنوز به آنان نپیوسته بود. در این حین، دریا به سبب وزش بادی شدید به تلاطم آمد. چون به اندازۀ بیست و پنج یا سی پرتاب تیر پارو زده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریا راه میرود و به قایق نزدیک میشود. پس به هراس افتادند. امّا او به آنها گفت: «من هستم؛ مترسید.» آنگاه خواستند او را سوار قایق کنند، که قایق همان دم به جایی که عازمش بودند، رسید.
دوم سموئیل ۱۱:۱-۱۵
هنگام بهار، آنگاه که پادشاهان به جنگ بیرون میروند، داوود یوآب را با خادمانش و همۀ اسرائیل به جنگ فرستاد. آنان عَمّونیان را هلاک کردند و رَبَّه را نیز به محاصره درآوردند. اما داوود در اورشلیم ماند. روزی عصرگاهان، هنگامی که داوود از بسترش برخاسته، بر بام کاخ شاهی قدم میزد، از فراز بام زنی را دید که مشغول شستشوی خود بود. آن زن بسیار زیباروی بود. پس داوود فرستاده، در مورد او پرس و جو کرد. داوود را گفتند: «او بَتشِبَع، دختر اِلیعام، زنِ اوریای حیتّی است.» آنگاه داوود قاصدان فرستاده، او را آورد. و آن زن نزد وی آمد و داوود با او همبستر شد. آن زن تازه خود را از نجاست ماهانه طاهر ساخته بود. پس به خانۀ خود بازگشت. و آن زن آبستن شد و فرستاده، داوود را گفت: «من آبستنم.» آنگاه داوود برای یوآب پیغام فرستاد که: «اوریای حیتّی را نزد من بفرست.» پس یوآب، اوریا را نزد داوود فرستاد. چون اوریا نزد او آمد، داوود از سلامتی یوآب و لشکر و وضعیت جنگ جویا شد. سپس داوود به اوریا گفت: «به خانهات برو و پاهایت را بشوی.» پس اوریا کاخ پادشاه را ترک کرد، و از پیاش، هدیهای از جانب پادشاه برای او فرستاده شد. ولی اوریا به خانۀ خود نرفت، بلکه نزد دَرِ کاخ پادشاه با همۀ خادمان سرورش خوابید. چون داوود را گفتند: «اوریا به خانۀ خویش نرفته است»، داوود از اوریا پرسید: «مگر از سفر نیامدهای؟ پس چرا به خانۀ خود نرفتی؟» اوریا به داوود گفت: «صندوق خداوند و اسرائیل و یهودا در خیمهها ساکنند و سرورم یوآب و خادمانش در دشت اردو زدهاند. آیا من به خانۀ خود رفته، بخورم و بیاشامم و با زنم همبستر شوم؟ به حیات تو و به جانت قسم که چنین نخواهم کرد!» آنگاه داوود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا بمان و فردا تو را روانه خواهم کرد.» پس اوریا آن روز و فردایش را نیز در اورشلیم ماند. و به دعوت داوود، نزد وی خورد و آشامید، بدانسان که او را مست کرد. آن شب نیز اوریا بیرون رفته، نزد خادمان سرورش بر بستر خود خوابید، و به خانۀ خود نرفت. بامدادان، داوود برای یوآب نامهای نوشت و آن را به دست اوریا برایش فرستاد. در نامه چنین نوشت: «اوریا را در خطِ مقدمِ نبردی سخت بگذارید و سپس از او کناره جویید تا ضربت خورده، بمیرد.»
مزمور ۱۴
ابله در دل خود میگوید: «خدایی نیست!» اینان فاسدند و کارهایشان کراهتآور است! نیکوکاری نیست! خداوند از آسمان بر بنی آدم مینگرد، تا ببیند آیا کسی هست که عاقلانه رفتار کند و خدا را بجوید. همه گمراه گشتهاند، و با هم فاسد شدهاند! نیکوکاری نیست، حتی یکی! آیا بدکاران را شناختی نیست؟ آنان که قوم مرا فرو میبلعند چنانکه گویی نان میخورند، و خداوند را نمیخوانند؟ آنجا ایشان سخت ترسانند، زیرا خدا با مردمان پارسا است. شما تدبیرهای ستمدیدگان را باطل میسازید، اما خداوند پناه ایشان است. کاش که نجات برای اسرائیل از صَهیون فرا میرسید! چون خداوند سعادت گذشته را به قوم خویش بازگردانَد، یعقوب به وجد آید و اسرائیل شادی کند!
دوم پادشاهان ۴:۴۲ تا آخر
روزی مردی از بَعَلشَلیشَه آمده، بیست قرص نان جو از نوبر محصول خود، با خوشههای گندمِ تازه در خورجینش برای مرد خدا آورد. اِلیشَع گفت: «اینها را به مردم بده تا بخورند.» خادمش پرسید: «چگونه میتوانم اینها را جلوی یکصد مرد بگذارم؟» ولی اِلیشَع پاسخ داد: «به مردم بده تا بخورند، زیرا خداوند چنین میگوید: ”خواهند خورد و زیاد نیز خواهد آمد.“» پس پیش ایشان گذاشت و خوردند، و طبق کلام خداوند، پارهای نیز زیاد آمد.