نان روزانه

کلام امروز: مرقس ۱۴:‏۲۶-‏۴۲ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۷۷حزقیال ۱۲:‏۱-‏۱۶

عیسی و شاگردان در انتهای شام، سرودی سرودند. این سرود، «هَلّلِ مصری» نام داشت (مزمورهای ۱۱۴ و ۱۱۵). این یک سرود مخصوص عید پسح، در ستایش خدایی بود که قوم خود را رهایی می‌بخشد. بدینسان، آن شبِ تعیین‌کننده با اعلان این حقیقت آغاز شد که خدا حاکمیت دارد. آنگونه که در مزمور ۱۱۵ آمده: «او هرآنچه را که بخواهد، به انجام می‌رساند.» (مزمور ۱۱۵:‏۳). آنچه بعد از آن رخ داد، همان بود که پدر «می‌خواست». عیسی این را درک می‌کرد. او خیانت به خود و مرگ قریب‌الوقوعش را پیشگویی کرده بود. اکنون به شاگردانش گفت که او را رها خواهند ساخت. او نبوتی از زکریا را به یاد آورد که می‌فرماید: «شبان را بزن و گوسفندان پراکنده خواهند شد.» (زکریا ۱۳:‏۷).
مرقس یک بار نیز پیش از این، از زکریا نقل قول کرده بود، آنجا که عیسی خاطرنشان ساخت که جماعت همچون «گوسفندانی بی‌شبان» هستند (مرقس ۶:‏۳۴). عیسی همان نقشی را ایفا می‌کند که زکریا پیش‌بینی کرده بود، آن هنگام که وعده‌های خدا جامۀ عمل می‌پوشند. عهد با خدا نقض شده بود، اما بار دیگر برقرار خواهد گشت. گوسفندان پراکنده خواهند شد، اما عیسی، آن شبان اعظم، پیش روی ایشان (به جلیل) خواهد رفت و ایشان باز گرد خواهند آمد.

پطرس از پذیرش آن سر باز زد. گفت که هرگز مسیح را انکار نخواهد کرد. اما ساعتی نگذشت که شکست خورد. حالا شروع می‌کنیم به توجه به این امر که عیسی چقدر تنها شده بود، جدا از همه و بیدار در باغ جتسیمانی. اکنون رازی ژرف شروع به تحقق یافتن می‌کند، تحت هدایت خدا. عیسی‌ یکه و تنها، در اضطرابی جانکاه، خود را به آنچه پدرش می‌خواست متعهد ساخت. دعوت و رسالت عیسی از حیات و محبت پدرش جدایی‌پذیر نبود.

دعای امروز

ای خدای قادر مطلق،
تو ما را برای خودت سرشته‌ای،
و دل ما ناآرام است تا آن هنگام که در تو آرامی بیابد:
محبت خود را در دل ما بریز و ما را به سوی خودت جذب کن،
و ما را به شهر آسمانی خود بیاور،
به آنجا که تو را رو در رو ببینیم؛
به‌واسطۀ عیسای مسیح، پسر تو و خداوندگار ما،
که با تو زنده است و سلطنت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

مرقس ۱۴:‏۲۶-‏۴۲

آنگاه پس از خواندن سرودی، به سمت کوه زیتون به راه افتادند.
عیسی به آنان گفت: «همۀ شما خواهید لغزید زیرا نوشته شده،
«”شبان را خواهم زد
و گوسفندان پراکنده خواهند شد.“
امّا پس از آنکه برخاستم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» پطرس به او گفت: «حتی اگر همه بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.» عیسی به او گفت: «آمین، به تو می‌گویم که امروز، آری همین امشب، پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد!» امّا پطرس با تأکید بسیار گفت: «اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد.» سایر شاگردان نیز چنین گفتند.
آنگاه به مکانی به نام جِتْسیمانی رفتند و در آنجا عیسی به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید، تا من دعا کنم.» سپس پطرس و یعقوب و یوحنا را با خود برد و پریشان و مضطرب شده، بدیشان گفت: «از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌ام. در اینجا بمانید و بیدار باشید.» سپس قدری پیش رفته، بر خاک افتاد و دعا کرد که اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد. او چنین گفت: «اَبّا،

پدر، همه چیز برای تو ممکن است. این جام را از من دور کن، امّا نه به خواست من بلکه به ارادۀ تو.» چون بازگشت، آنان را در خواب یافت. پس به پطرس گفت: «شَمعون، خوابیده‌ای؟ آیا نمی‌توانستی ساعتی بیدار بمانی؟ بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش

نیفتید. روح مشتاق است امّا جسم ناتوان.» پس دیگر بار رفت و همان دعا را کرد. چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان بسیار سنگین شده بود. آنها نمی‌دانستند چه به او بگویند. آنگاه عیسی سوّمین بار نزد شاگردان آمد و بدیشان گفت: «آیا هنوز در خوابید و استراحت می‌کنید؟

دیگر بس است! ساعت مقرر فرا رسیده. اینک پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم می‌شود. برخیزید، برویم. اینک تسلیم‌کنندۀ من از راه می‌رسد.»

مزمور ۷۷

آواز من به سوی خداست،
و فریاد برمی‌آورم؛
آواز من به سوی خداست،
و او به من گوش فرا خواهد داد!
در روز تنگی خویش خداوندگار را می‌جویم؛
شبانگاه دست من دراز شده، بازکشیده نمی‌شود،
و جانم از تسلی پذیرفتن ابا می‌کند.
خدا را یاد می‌کنم و می‌نالم؛
تأمل می‌کنم و روحم بیهوش می‌شود. سِلاه
چشمانم را باز نگاه می‌داری؛
چنان پریشانم که سخن نمی‌توانم گفت.
به ایام گذشته می‌اندیشم،
به سالهای روزگاران پیشین.
شبانگاه سرود خویش را به یاد می‌آورم؛
در دل می‌اندیشم و روح من تفتیش می‌کند:
«آیا خداوندگار تا به ابد طرد خواهد نمود؟
و دیگر هرگز نظر لطف نخواهد افکند؟
آیا محبت او برای همیشه پایان پذیرفته،
و وعدۀ او برای همۀ نسلها باطل گردیده است؟
آیا خدا فیض خود را از یاد برده،
و در خشم خویش، رحمت خود را بازداشته است؟» سِلاه
آنگاه گفتم: «این ضعف من است.»
زِهی سالهای دست راست آن متعال!
کارهای خداوند را یاد خواهم کرد؛
آری، عجایب تو را که از قدیم است، به یاد خواهم آورد.
در تمامی کارهای تو تأمل خواهم کرد
و به اعمال تو خواهم اندیشید.
خدایا، طریق تو در قدوسیت است.
کیست خدای بزرگ همچون خدای ما؟
تو خدایی هستی که کارهای عجیب می‌کنی؛
تو قدرت خویش را در میان قومها معروف گردانیده‌ای.
به بازوی خود قوم خویش را رهانیدی،
فرزندان یعقوب و یوسف را. سِلاه
خدایا، آبها تو را دیدند؛
آبها تو را دیدند و به تلاطم درآمدند؛
و ژرفناها به لرزه افتادند.
ابرها آب ریختند
و آسمانها غرّش کردند؛
و تیرهای تو به هر سو روان شدند!
صدای رعدِ تو در گردباد بود،
و آذرخشِ تو جهان را روشن ساخت؛
زمین لرزید و به جنبش درآمد.
مسیر تو از میان دریا بود،
و راهت از میان آبهای عظیم،
ولی جای پایت دیده نمی‌شد.
تو قوم خویش را چون گله رهبری کردی،
به دست موسی و هارون.

حزقیال ۱۲:‏۱-‏۱۶

کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: «ای پسر انسان، تو در میان خاندانی عِصیانگر ساکنی، که چشم برای دیدن دارند، اما نمی‌بینند و گوش برای شنیدن دارند، اما نمی‌شنوند، زیرا که خاندانی عِصیانگرند. پس تو ای پسر انسان، اسباب رفتن به تبعید برای خود مهیا ساز و در وقت روز، در برابر دیدگان ایشان به تبعید برو. آری، در برابر دیدگان ایشان، همچون تبعیدی، از مکان خود به مکان دیگر برو؛ شاید توجه کنند، هرچند خاندانی عِصیانگرند. در وقت روز، در برابر دیدگان ایشان، بار سفر خود را همچون بار تبعید بیرون آور، و شامگاهان، در برابر دیدگان ایشان، تو خود همچون کسانی که به تبعید می‌روند، بیرون شو.در برابر چشمان ایشان، شکافی در دیوار حفر کن و بار سفرت را از میان آن بیرون ببر. و در برابر دیدگانشان بار سفر بر دوش بگذار و در تاریکی بیرون ببر. روی خویش را نیز بپوشان تا این سرزمین را نبینی، زیرا که تو را برای خاندان اسرائیل، آیتی ساخته‌ام.»
پس بر حسب آنچه فرمان یافتم، عمل کردم. در وقت روز، بار سفرم را همچون بار تبعید بیرون آوردم، و شامگاهان، به دستان خود شکافی در دیوار حفر کردم. در تاریکی بار سفرم را بیرون آوردم و در برابر دیدگان ایشان بر دوش حمل کردم.
بامدادان، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: «ای پسر انسان، آیا خاندان اسرائیل، آن خاندان عِصیانگر، تو را نگفتند که، ”چه می‌کنی؟“ بدیشان بگو، ”خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: این وحی دربارۀ حاکمی در اورشلیم است و دربارۀ تمامی خاندان اسرائیل که در آنجایند.“ بگو: ”من آیتی برای شما هستم: چنانکه من کردم، همچنان بر ایشان واقع خواهد شد، و به تبعید و اسارت خواهند رفت.“ و حاکمی که در میان ایشان است اسباب خود را در تاریکی بر دوش گرفته، بیرون خواهد رفت. او شکافی در دیوار خواهد کَند تا آنها را بیرون بَرَد و روی خود را خواهد پوشانید تا این سرزمین را به چشمان خود نبیند. من تور خود را بر او خواهم افکند و در دام من گرفتار خواهد شد، و من او را به بابِل، به سرزمین کَلدانیان خواهم برد، اما آنجا را نخواهد دید، و در آنجا خواهد مُرد. تمامی اطرافیان و معاونان و لشکریانش را به هر بادی خواهم پراکند و شمشیر برهنه از پی‌شان خواهم فرستاد. و چون ایشان را در میان قومها پراکنده سازم و در میان ممالک آواره گردانم، آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.