پدری پریشان از عیسی درخواست میکند تا پسرش را ببیند. او به عیسی التماس میکند که نظر لطفی بر ناامیدی او و رنج طاقتفرسای پسرش بیفکند. عیسی میبیند و درحالیکه منقلب شده است، سخن میگوید، بر دیو نهیب میزند و پسر را شفا میدهد.
عیسی ناکامی شاگردان را در پاسخگویی به درخواست پدر نیز میبیند. او ناخشنودی خود را از آن نسل «بیایمان و منحرف» بیان میکند.
شاید شاگردان بهدرستی پسر و دردش را ندیده بودند. شاید همانگونه که لوقا در ادامه توضیح میدهد، آنان درگیر بحث با یکدیگر دراینباره بودند که چه کسی بزرگتر است. نکتهٔ طنزآمیز اینجاست که آنها در صدد بودند تا دیگرانی را بازدارند که بر خلاف خودشان در اخراج دیوها موفق بودند، اما جزو گروه آنها نبودند.
آنها آشنایان را میدیدند و دربارهٔ بزرگی مشاجره میکردند. ناآشنایان را هم میدیدند و میخواستند آنها را از خود برانند. آنان از دیدن پدر و پسر و نیازشان که پیش چشمشان بود، ناتوان بودند. عیسی آنها را به نگاهی دوباره میخواند. او کودک کوچکی را به کنار خود فرامیخواند و از شاگردان میخواهد که درنگ کنند و ببینند.
هنگامی که برای دیدن و برای پذیرفتن یک کودک یا یک غریبه یا یکدیگر وقت صرف میکنیم، میآموزیم که پذیرفتنِ خدا به چه معناست. هنگامی که خدا را میپذیریم، نگاهی متفاوت مییابیم، نه دیدنی آشفته بر اثر رقابت یا ترس، بلکه دیدنی بر اثر محبت و عمل.
دعای امروز
ای خداوند که همهٔ نیکوییها از تو سرچشمه میگیرد!
به ما خدمتگزاران خاکسارت عطا کن
که با الهام مقدست
به اموری بیندیشیم که نیکوست،
و با هدایت رحیمانهات اعمالمان نیز چنین باشد؛
در خداوندمان عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۹:۳۷-۵۰
روز بعد، چون از کوه فرود آمدند، جمعی انبوه با عیسی دیدار کردند. ناگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، به تو التماس میکنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است. روحی ناگهان او را میگیرد و او در دَم نعره برمیکشد و دچار تشنج میشود، به گونهای که دهانش کف میکند. این روح بهدشواری رهایش میکند، و او را مجروح وامیگذارد. به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، امّا نتوانستند.» عیسی پاسخ داد: «ای نسل بیایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را اینجا بیاور.» در همان هنگام که پسر میآمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. امّا عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد. مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند. در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت: «به آنچه میخواهم به شما بگویم بهدقّت گوش بسپارید: پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد.» امّا منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و میترسیدند در این باره از او سؤال کنند. روزی در میان شاگردان این بحث درگرفت که کدامیک از ایشان از همه بزرگتر است. عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد، و به آنان گفت: «هر که این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستندۀ مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آنکس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.» یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج میکرد، امّا چون از ما نبود، او را بازداشتیم.» عیسی گفت: «بازَش مدارید، زیرا هر که بر ضد شما نیست، با شماست.»
مزامیر ۱۱۹:۱۵۳ تا آخر
بر مذلت من بنگر و مرا برهان، زیرا که شریعت تو را از یاد نبردهام. به دفاع از حقِ من برخیز و مرا برهان! بر حسب وعدهات مرا زنده بدار! نجات از شریران دور است، زیرا که جویای فرایض تو نیستند. رحمتهای تو ای خداوند بسیار است؛ مرا بر حسب قوانین خود زنده بدار! آزاردهندگان و دشمنان من بیشمارند، اما از شهادات تو روی برنمیگردانم. خیانتپیشگان را میبینم و کراهت دارم، زیرا که کلام تو را نگاه نمیدارند. ببین که احکام تو را چقدر دوست میدارم، بر حسب محبت خود، خداوندا، مرا زنده بدار! جملۀ کلام تو راستی است، و همۀ قوانین عادلهات، جاودانه. حاکمان بیسبب آزارم میدهند، اما دل من از کلام تو ترسان است. من در وعدۀ تو شادی میکنم همچون کسی که غنیمت فراوان یافته باشد! از دروغ نفرت و کراهت دارم، اما شریعت تو را دوست میدارم. روزی هفت بار تو را میستایم، برای قوانین عادلانهات. دوستداران شریعت تو را سلامتی بسیار است، و هیچ چیز سبب لغزش آنان نمیشود. خداوندا، در انتظار نجات تو هستم، و فرمانهای تو را به جا میآورم. جان من شهادات تو را نگاه میدارد، و آنها را بسیار دوست میدارم. احکام و شهادات تو را نگاه میدارم، زیرا همۀ راههای من در نظر توست. خداوندا، فریادم به درگاه تو برسد؛ بر حسب کلام خود مرا فهیم گردان. فریاد التماسم به درگاه تو برسد؛ بر حسب وعدهات مرا برهان! ستایش از لبهایم جاری خواهد شد، زیرا فرایض خود را به من میآموزی! زبانم در وصف کلامت خواهد سرایید، زیرا که فرامین تو جملگی عدل است! دست تو برای یاریِ من آماده باشد، زیرا که احکام تو را برگزیدهام. خداوندا مشتاق نجات تو هستم، و شریعت تو لذت من است! جان مرا زنده بدار تا تو را بستایم و قوانین تو مرا مدد رساند. همچون گوسفندی گمشده، گمراه گشتهام؛ خادمت را بجوی، زیرا که فرامین تو را از یاد نبردهام!
یوشع ۳
صبح زود یوشَع برخاست و با همۀ بنیاسرائیل از شِطّیم روانه شده، به اردن رسید. ایشان پیش از عبور، در آنجا اردو زدند. پس از سه روز، صاحبمنصبان قوم از میان اردوگاه گذشته، قوم را فرمان دادند: «چون صندوق عهدِ یهوه خدایتان را ببینید که لاویانِ کاهن آن را میبرند، از جای خود روانه شده، از پی آن بروید. آنگاه خواهید دانست از کدامین راه باید رفت، زیرا تا کنون هرگز از این راه نرفتهاید. اما بین شما و صندوق حدود دو هزار ذِراع فاصله باشد و نزدیک آن میایید.» سپس یوشَع به قوم گفت: «خود را تقدیس کنید، زیرا فردا خداوند در میان شما کارهای شگفتانگیز خواهد کرد.» و به کاهنان گفت: «صندوق عهد را برگیرید و پیشاپیش قوم بروید.» پس ایشان صندوق عهد را برگرفته، پیشاپیش قوم روانه شدند. و خداوند یوشَع را گفت: «امروز به بزرگ ساختن تو در برابر چشمان تمامی اسرائیل آغاز خواهم کرد تا بدانند چنانکه با موسی بودم، با تو نیز خواهم بود. پس تو کاهنانی را که صندوق عهد را میبرند امر کرده، بگو: ”چون به کنارۀ آبهای اردن رسیدید، در اردن بایستید.“» و یوشَع بنیاسرائیل را گفت: «نزدیک آمده، به سخنان یهوه خدایتان گوش فرا دهید.» و یوشَع گفت: «از این خواهید دانست که خدای زنده در میان شماست، و او بهیقین کنعانیان، حیتّیان، حِویان، فِرِزّیان، جِرجاشیان، اَموریان و یِبوسیان را از پیش روی شما بیرون خواهد راند: هان، صندوق عهد خداوندگارِ تمامی زمین پیشاپیش شما به اردن داخل میشود. پس اکنون دوازده مرد از قبیلههای اسرائیل برگیرید، از هر قبیله یکی. چون کفِ پای کاهنانی که صندوق یهوه خداوندگار تمامی زمین را میبرند، در آب اردن قرار گیرد، آبهای اردن که از بالا میآید، بند آمده، همچون تودهای خواهد ایستاد.» پس چون قوم از خیمههای خود روانه شدند تا از اردن بگذرند، کاهنانی که صندوق عهد را میبردند، پیشاپیش آنها میرفتند. رود اردن در تمامی فصل برداشت در کنارههایش سیلاب میشود. اما چون کسانی که صندوق عهد را میبردند به اردن رسیدند و پای کاهنانی که صندوق را میبردند در لبۀ آب فرو رفت، آبهایی که از بالا میآمد، بازایستاد و در مسافتی بسیار دور در شهری به نام آدَم واقع در جوار صَرِتان به صورت تودهای بر پا شد، و آبی که به جانب دریای عَرَبَه یعنی دریای نمک جاری بود، کاملاً قطع شد. آنگاه قوم مقابل اَریحا از رود عبور کردند. کاهنانی که صندوق عهد خداوند را میبردند، در میان رود اردن بر زمینِ خشک بیحرکت ایستادند، و اسرائیل همگی بر زمین خشک عبور کردند تا تمامی قوم کاملاً از اردن گذشتند.