این سرود عظیم دربارۀ مسیح بهعنوان کسی که در او همه چیز قوام دارد، قلب پنهان و مرکز هستی که در او همه چیز آغاز میشود و همه چیز برای او ساخته شده است، در نظر ما تناقضی غافلگیرکننده جلوه میکند؛ زیرا آن را به فاصلۀ اندکی پس از عید میلاد میخوانیم. هنوز میتوانیم با چشم ذهنمان بچۀ کوچکی را در آخور ببینیم که انگشتان ظریفش را بازمیکند و میبندد و برای آرامش یافتن به سینۀ مادرش پناه میبرد. لیکن، او همان کسی است که «پیش از همه چیز وجود داشته» و «همه چیز در او قوام دارد». منطق، تفکیک این مصادیق را میطلبد، اما دل بهتر میداند و روح آنها را – همانگونه که همه چیز قوام یافته است − با هم جمع میکند.
اما مسیح به دنیایی میآید که به نظر میرسد تقریباً هیچ چیز آن دوام و قوام نمییابد و شاعر نیز این را میداند که: «اشیا از هم میپاشند، کانون را یارای نگهداری نیست». ماتم پیامبرانۀ ویلیام باتلر ییتس در کتاب شعر «بازآمدن» گویاتر از هر چیز بهنظر میرسد و به همین دلیل است که ظهور مسیح در جهان تا این حد حیاتی است. از اینرو، این آیات همچنین اعلام میکنند که ما زمانی «بیگانه با خدا، و در افکار خویش دشمن او» بودیم. و به همین خاطر، مسیح بهعنوان آشتیدهنده میآید. هستی در او قوام یافته است؛ اکنون او ما را، یعنی گمگشتههای بیگانۀ خلقت نیکویش را، فرامیخواند تا در او کانونِ قوام را بیابیم، محبتی را که میتواند آشتی دهد.
دعای امروز
خدای قادر!
که ما را به شیوهای شگفتانگیز به صورت خود آفریدی
و دیگر بار به شیوهای شگفتانگیزتر احیایمان کردی
در پسرت عیسای مسیح؛
همچنان که او آمد تا در انسانیت ما شریک شود،
عطا کن که ما در زندگی الهی او شریک شویم؛
او که زنده است و با تو پادشاهی میکند
در اتحاد با روحالقدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
کولسیان ۱:۱۵-۲۳
مسیح، صورت و مظهر خدای نادیده است و نخستزاده و بالاتر از همهٔ مخلوقات. زیرا به وسیلهٔ او هر آنچه در آسمان و زمین است، دیدنیها و نادیدنیها، پادشاهان، حکمرانان و اولیای امور آفریده شدند، آری تمام موجودات به وسیلهٔ او و برای او آفریده شدند. او قبل از همهچیز وجود داشت و همهچیز به وسیلهٔ او با هم ارتباط پیدا میکند. او سر و منشاء بدن یعنی کلیساست و نخستین کسی است که پس از مرگ زنده گردید تا تنها او در همهچیز مقام اول را داشته باشد. زیرا ارادهٔ خدا بر این تعلّق گرفت که او دارای الوهیّت کامل باشد. و به وسیلهٔ مسیح، همهچیز را با خود آشتی داد و به وسیلهٔ ریختن خون مسیح بر روی صلیب، صلح و دوستی بین خدا و هر آنچه در آسمان و زمین است، برقرار گردید. شما زمانی از خدا دور بودید و با کارها و افکار شریرانهٔ خود با او دشمنی داشتید، امّا اکنون او به وسیلهٔ مرگ جسمانی مسیح شما را با خود متّحد ساخته تا شما را پاک، بیعیب و بیآلایش به حضور خود بیاورد، البتّه به شرط اینکه ایمان خود را از دست ندهید، محکم و استوار بمانید و آن امیدی را که در وقت شنیدن انجیل به دست آوردید، ترک نکنید. این همان انجیلی است که در سرتاسر جهان اعلام گردیده و من «پولس» خادم آن هستم. '
مزمور ۱۱۱
خداوند را سپاس باد! خداوند را در میان قوم او، با تمامی دل خود خواهم ستود. کارهای خداوند چقدر عالی است، کسانیکه به آنها علاقه دارند، دربارهٔ آنها تفکّر میکنند. تمام کارهای او پُرشکوه و با عظمت است و عدالت او جاودانی. کارهای عجیب او فراموش نشدنی است، زیرا خداوند رحیم و مهربان است. روزیِ ترسندگان خود را میرساند و پیمان خود را هرگز فراموش نمیکند. او با دادن سرزمین بیگانگان به قوم خود، قدرت خود را به آنها نشان داد. کارهای خداوند با عدالت و راستی و احکام او همه، قابل اعتماد میباشند. همهٔ آنها پایدار و ابدی هستند، زیرا بر عدالت و راستی بنا شدهاند. به قوم خود آزادی بخشید و با آنها پیمانی ابدی بست. او مقدّس و پُر قدرت است. ترس از خداوند شروع حکمت است. او به کسانیکه از او اطاعت میکنند، فهم و شعور میبخشد. او را تا به ابد سپاس باد!'
یوحنا باب ۲
دو روز بعد، در قانای جلیل جشن عروسی برپا بود و مادر عیسی در آنجا حضور داشت. عیسی و شاگردانش نیز به عروسی دعوت شده بودند. وقتی شراب تمام شد، مادر عیسی به او گفت: «آنها دیگر شراب ندارند.» عیسی به وی پاسخ داد: «این به من مربوط است یا به تو؟ وقت من هنوز نرسیده است.» مادرش به نوکران گفت: «هرچه به شما بگوید انجام دهید.» در آنجا شش خمرهٔ سنگی وجود داشت، که هر یک در حدود هشتاد لیتر گنجایش داشت و برای انجام مراسم تطهیر یهود به کار میرفت. عیسی به نوکران گفت: «خمرهها را از آب پر کنید.» آنها را لبالب پر کردند. آنگاه عیسی گفت: «اکنون کمی از آن را نزد رئیس مجلس ببرید.» و آنها چنین کردند. رئیس مجلس که نمیدانست آن را از کجا آورده بودند، آبی را که به شراب تبدیل شده بود چشید، امّا خدمتکارانی که آب را از چاه کشیده بودند، از جریان اطّلاع داشتند. پس رئیس مجلس داماد را صدا کرد و به او گفت: «همه، بهترین شراب را اول به مهمانان میدهند و وقتی سرشان گرم شد، آن وقت شراب پستتر را میآورند امّا تو بهترین شراب را تا این ساعت نگاه داشتهای!» این معجزه، که در قانای جلیل انجام شد، اولین معجزهٔ عیسی بود و او به وسیلهٔ آن جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند. بعد از آن عیسی همراه مادر، برادران و شاگردان خود به کفرناحوم رفت و چند روزی در آنجا ماندند. چون عید فصح یهود نزدیک بود عیسی به اورشلیم رفت. در معبد بزرگ، اشخاصی را دید که به فروش گاو و گوسفند و کبوتر مشغولند، و صرّافان هم در پشت میزهای خود نشستهاند. پس با طناب شلاقی ساخت و همهٔ آنان را با گوسفندان و گاوان از معبد بزرگ بیرون راند و سکّههای صرّافان را دور ریخت و میزهای آنها را واژگون ساخت. آنگاه به کبوتر فروشان گفت: «اینها را از اینجا بیرون ببرید. خانهٔ پدر مرا به بازار تبدیل نکنید.» شاگردان عیسی بهخاطر آوردند که کتابمقدّس میفرماید: «غیرتی که برای خانهٔ تو دارم آتشی در وجودم برافروخته است.» پس یهودیان از او پرسیدند: «چه معجزهای میکنی که نشان بدهد حق داری این کارها را انجام دهی؟» عیسی در پاسخ گفت: «این معبد را ویران کنید و من آن را در سه روز برپا خواهم کرد.» یهودیان گفتند: «ساختن این معبد چهل و شش سال طول کشیده است. تو چطور میتوانی آن را در سه روز بنا کنی؟» امّا معبدی که عیسی از آن سخن میگفت بدن خودش بود. پس از رستاخیز او از مردگان، شاگردانش بهیاد آوردند که این را گفته بود و به کتابمقدّس و سخنان عیسی ایمان آوردند. در آن روزها که عیسی برای عید فصح در اورشلیم بود اشخاص بسیاری که معجزات او را دیدند، به او گرویدند امّا عیسی به آنان اعتماد نکرد، چون همه را خوب میشناخت و لازم نبود کسی دربارهٔ انسان چیزی به او بگوید زیرا او به خوبی میدانست که در درون انسان چیست.'