در دل عالم مخلوق، حقیقتی شگفتانگیز نهفته است، حقیقتی که رشد و نموّ خوانده میشود. بذرها بر زمین میافتند، و گیاهان و درختانی تولید میکنند که به گلها و میوهها حیاتی وافر میبخشند، و اینها نیز بهنوبۀ خود حاوی بذرهایی برای رشدی تداومیابنده میگردند. این عالم مخلوق پر است از رنگها، وفور و فراوانی، حلاوت و شیرینی و رایحه. به این شکل است که خدا در خلقت عمل میکند. اینها همگی زیبا هستند، و آکنده از مواهب، و حیاتبخش نیز هستند. به همین شیوه است که خدا میخواهد در ما کار کند، با همان فراوانی و زیبایی، و همان هدف شادمانه برای ایجاد حیات در تمامی پُریاش.
آن خادم سوم، نتوانست به حقیقت پی ببرد. در نظر او، اربابش شخصی بود که میبایست از او ترسید، شخصی که دیگران را شتابزده محکوم میکند، و پیش از آنکه چیزی به کسی بدهد، میخواهد دریافت کند. از اینرو، پول را محکم در پارچهای پیچید و پنهان ساخت.
خادمان اول نظر متفاوتی در مورد اربابشان داشتند. ایشان به این نکته پی برده بودند که او چقدر مشتاق است که ببیند ثروتش چه ثمری میتواند به بار بیاورد، و از دیدن آن شاد میشد. پس آنچه را که دریافت کرده بودند، بهکار انداختند و ثمر بیشتری تولید کردند.
این خادمان بر اساس درکی که از شخصیت اربابشان داشتند، مشغول به کار شدند، و بههنگام بازگشتش، در برابر چنین اربابی بود که حضور یافتند.
نحوۀ استفادۀ ما از تمام چیزهایی که به ما داده شده- وقت، استعدادها، محبت و نیز ثروتمان- تماماً بستگی دارد به اینکه اساساً در مورد عطاکنندۀ آنها چه باوری داریم.
امروز وقتی را صرف تأمل بر خدای سخاوتمند، حیاتبخش و خلاقی کنید که میبینیم در اطراف ما در حال عملکردن است، و سپس امروز کارهایتان را با همان قدرت تخیّل، زیبایی و گشادهدستی انجام دهید.