نان روزانه

کلام امروز: کولسیان ۱:‏۲۴‏-۲:‏۷ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۱۰۲یونس باب ۳ و۴

در این متن نکات بسیاری هست اما قلب آن دربارۀ تنشی میان تلاش و جلال است، تنشی که با پرده برداشتن از یک راز رفع می‌شود. در نامه به کولسیان پولس بارها از تصویر رازی پنهان استفاده می‌کند که سرانجام در مسیح آشکار می‌شود. بیشتر مفسران معتقدند که کلیسای کولسی در معرض خطر پیروی شکلی از تعالیم ناستیکی (گنوسی) بود، نوعی از نخبه‌گرایی، مذهبی روشنفکرانه و پیچیده که در آن فقط خبرگان متخصص یا کارشناسان واقعی می‌توانستند پرده‌ها را بدرند، مراتب را پشت سر بگذارند و در نهایت تا گنوسیس یا معرفت پنهان یا دانش حقیقی اوج گیرند.
پاسخ پولس همچون برخی معلمان کم‌مایه که در مجامع در‌صدد توجیه معجزات برمی‌آیند، اسطوره‌زدایی یا رمززدایی از ایمان نیست. نه، او تأیید می‌کند که «آن راز… » در میان بوده و «اکنون… آشکار شده است». او به رمززدایی نمی‌پردازد، بلکه اصلی را تعمیم می‌بخشد! زیرا آن راز دور و دست‌نیافتنی نیست. نباید صعود کنید تا به آن دست یابید؛ آن راز از پیش در شماست، زیرا مسیح در شماست! هیچ‌کس محروم نیست، و هیچ‌کس نیز نخبه نیست؛ همه به «تمامی حکمت» دسترسی دارند.

ممکن است ما نیز همچون کولسیان وسوسه شویم ایمان را به هیئت مجموعه‌ای از مراتب ممنوعه و جدول‌های رمزگذاری شده برگردانیم و تا جایی پیش رویم که به تعبیر جفری هیل شاعر بگوییم «خدا / دور و دشوار است» ( اُوید در رایش سوم).

اما پولس بر خلاف این دیدگاه می‌گوید که من می‌خواهم شما «دلگرم شوید»، زیرا «همۀ گنج‌های حکمت و معرفت» در مسیح سخاوتمندانه به دست شما رسیده است.

دعای امروز

خدای تثلیث!
اتحاد ازلی محبت کامل!
همۀ قوم‌ها را در یک خانواده جمع کن
و ما را به زندگی مقدس درآور
در ایام میلاد عمانوئیل
خداوند ما عیسای مسیح.

مطالعهٔ کتاب مقدس

کولسیان ۱:‏۲۴‏-۲:‏۷

اکنون از آن رنج و زحمتی که به‌خاطر شما می‌بینم، خوشحالم. زیرا به وسیلهٔ رنجهای جسمانی خود، آنچه را که از رنجهای مسیح برای بدن او، یعنی کلیسایش باقیمانده است، تکمیل می‌کنم. من طبق مأموریتی که خدا برای خیریّت شما به من عطا فرمود، خادم کلیسا هستم تا پیام خدا را کاملاً اعلام نمایم، یعنی آن حقیقت اسرار‌آمیز که طی اعصار و قرون مخفی مانده بود، امّا اکنون برای مقدّسین آشکار شده است. خدا صلاح دانست که راز پر جلال و بی‌قیاس خود را در میان ملل غیر یهود آشکار سازد و آن سرّ این است که مسیح در شما ساکن می‌باشد و این حقیقت، مایهٔ امید شما به سهیم شدن در جلال خداست. ما مسیح را به همه می‌شناسانیم و با تمام دانشی که داریم همه را آگاه ‌ساخته، تعلیم می‌دهیم تا آنها را به صورت افرادی بالغ در مسیح به خدا تقدیم نماییم. برای انجام این کار، من زحمت می‌کشم و کوشش می‌کنم و از قدرت عظیمی که مسیح به من می‌دهد و در من کار می‌کند، استفاده می‌نمایم.''می‌خواهم بدانید که چقدر برای شما و ایمانداران «لائودیکیه» و برای همهٔ آنانی که تا به حال روی مرا ندیده‌اند زحمت می‌کشم، تا آنان دلگرم شوند و در محبّت متّحد گردند و از برکاتِ سرشارِ اطمینانِ کامل که از راه درک حقیقت به دست می‌آید، بهره‌مند شوند و از این راه به راز خدا که خود مسیح است، پی خواهند برد. تمام گنجینه‌های حکمت و معرفت الهی، در مسیح نهفته است. این را می‌گویم تا مبادا کسی شما را با دلایل مجذوب کننده گمراه سازد، زیرا اگرچه جسماً غایب هستم ولی در روح حضور دارم و از دیدن نظم و ترتیبی که در میان شما وجود دارد و از ثبات ایمانتان به مسیح خوشحالم. پس همان طوری که روزی مسیح عیسی را به عنوان خداوند خود پذیرفتید، اکنون همیشه در اتّحاد با او زندگی کنید. در او ریشه بگیرید و رشد کنید. همان‌گونه که تعلیم یافتید در ایمان استوار باشید و در ستایش خدا برای دیگران نمونه باشید. '

مزمور ۱۰۲

خداوندا، دعایم را بشنو و به فریاد من برس. در روزهای سختی از من روی متاب. به من گوش بده و چون تو را بخوانم، دعایم را هرچه زودتر مستجاب فرما. زیرا روزهای عمرم مانند دود برباد می‌رود و استخوانهایم مانند آتش می‌‌سوزد. دل من شکسته و مثل کاه خشک و پژمرده شده است. اشتها و میل به غذا ندارم. از بس ناله کرده‌ام، در بدنم فقط پوست و استخوان باقی مانده است. مثل مرغ وحشی در صحرا و مانند جغد در خرابه‌ها به سر می‌برم. خوابم نمی‌برد، مانند پرنده‌ای بر پشت‌بام، تنها مانده‌ام. دشمنانم هر روز مرا سرزنش می‌کنند و مسخره‌کنندگانم مرا لعنت می‌نمایند. به‌خاطر خشم و غضب تو، به جای نان، خاکستر می‌خورم و اشکهایم با آبی که می‌نوشم، آمیخته‌اند، زیرا تو مرا بلند کرده و بر زمین زدی. به‌خاطر خشم و غضب تو، به جای نان، خاکستر می‌خورم و اشکهایم با آبی که می‌نوشم، آمیخته‌اند، زیرا تو مرا بلند کرده و بر زمین زدی. عمرم مانند سایه‌های غروب به سرعت رو به زوال است و همچون گیاه پژمرده می‌شوم. امّا تاج و تخت تو ای خداوند، ازلی و ابدی است و تمام نسلهای بشر نام تو را به یاد خواهند آورد. می‌دانم که تو خواهی آمد و بر صهیون رحم خواهی کرد و اکنون وقت آن است تا وعده‌ای را که داده بودی، عملی کنی، و رحمت خود را نشان بدهی. بندگان تو آن را دوست می‌دارند، گرچه ویرانه گشته؛ نسبت به آن رحمت می‌دارند، گرچه خرابه گشته. ملل جهان از نام خداوند، و پادشاهان روی زمین، از عظمت و جلال او خواهند ترسید. هنگامی‌که خداوند صهیون را دوباره آباد ‌کند، جلال و شکوه او آشکار خواهد شد. به زاریِ بیچارگان گوش خواهد داد و دعای ایشان را اجابت خواهد کرد. این را برای نسلهای آینده بنویسید تا از کارهای خداوند آگاه شوند و کسانی‌که هنوز به دنیا نیامده‌اند، او را بستایند. خداوند از جایگاه عالی و مقدّس خود در آسمان به زمین نظر افکنده است. ناله‌های زندانیان را شنید و آنهایی را که محکوم به مرگ بودند، رهایی بخشید. در نتیجه نام خداوند در صهیون ذکر خواهد گردید و در اورشلیم او را خواهند پرستید، وقتی همهٔ اقوام و پادشاهان جهان با هم جمع شوند و او را پرستش نمایند. خداوند مرا در جوانی ضعیف و ناتوان ساخت و عمرم را کوتاه کرد. ای خدا نگذار که اکنون بمیرم، قبل از آنکه به پیری برسم. ای خدا، تو تا به ابد زنده هستی در ابتدا زمین را آفریدی و آسمانها کار دستهای توست. آنها از میان خواهند رفت، امّا تو باقی خواهی ماند. همهٔ آنها همچون لباس، کُهنه خواهند شد و تو آنها را مانند ردا عوض خواهی کرد و دور خواهی انداخت و نابود خواهند شد. امّا تو همیشه همان هستی و عمر تو، پایانی نخواهد داشت. فرزندان ما، در پناه تو در امان هستند و در زیر سایهٔ حمایت تو، نسل آنها پایدار خواهد بود.'

یونس باب ۳ و۴

بار دیگر خدا به یونس فرمود: «به نینوا، آن شهر بزرگ برو و پیامی را که به تو می‌گویم به آنها اعلام کن.» یونس اطاعت کرد و به نینوا رفت. نینوا شهر بسیار بزرگی بود؛ به طوری که به اندازهٔ سه روز پیاده روی وسعت داشت. یونس وارد شهر شد و پس از یک روز راه پیمایی اعلام کرد که بعد از چهل روز نینوا نابود خواهد شد. مردم نینوا پیام خدا را پذیرفتند و همگی روزه گرفته و از بزرگ و کوچک، به علامت توبه، پلاس پوشیدند. وقتی پادشاه نینوا پیام را شنید، از تخت خود پایین آمد، ردای خود را کند و پلاس پوشید و روی خاکستر نشست. سپس از طرف پادشاه و بزرگان فرمانی صادر شد و در همه‌جا اعلام کردند که همهٔ مردم و تمامی گاوان و گوسفندان چیزی نخورند و نیاشامند. همهٔ مردم و حیوانات باید پلاس بپوشند و نزد خدا گریه و زاری کنند و همه از راه بد خود بازگردند و از ظلم دست بکشند و توبه کنند. شاید خدا تصمیم خود را عوض کند و از خشم خود بازگردد و ما را هلاک نسازد. چون خدا کار آنان را دید و مشاهده کرد که آنها از کارهای زشت خود دست کشیده و توبه کرده‌اند، از تصمیم خود منصرف شد و همان‌طور که قبلاً فرموده بود، آنها را هلاک نکرد.''یونس از این بابت بسیار ناراحت و خشمگین شد. پس دعا کرد و گفت: «ای خداوند، آیا وقتی در وطن خودم بودم، همین را نگفتم و آیا به همین دلیل نبود که می‌خواستم به اسپانیا فرار کنم؟ من می‌دانستم که تو کریم، رحیم، دیر غضب و با محبّتی پایدار احاطه شده‌ای و همیشه حاضری که تصمیم خود را عوض کنی و مردم را مجازات نکنی. حالا ای خداوند بگذار که من بمیرم زیرا برای من مردن از زنده ماندن بهتر است.» خداوند در پاسخ یونس فرمود: «تو چه حقّی داری که خشمگین شوی؟» یونس از شهر بیرون رفت و در قسمت شرقی شهر نشست. در آنجا سایبانی برای خود ساخت و زیر سایه‌اش نشست و منتظر این بود که ببیند برای نینوا چه اتّفاقی می‌افتد. پس خداوند در آنجا کدویی رویانید تا بر یونس سایه بیاندازد که راحت‌تر باشد. یونس به‌خاطر بوتهٔ کدو بسیار خوشحال شده بود. امّا سپیده‌دَم روز بعد، به دستور خدا کرمی کدو را زد و از بین برد. بعد از اینکه آفتاب بالا آمد، خدا باد شرقی سوزانی فرستاد. چون آفتاب بر سر یونس تابید، او بی‌حال شد و از خدا طلب مرگ کرد و گفت: «برای من مردن از زنده ماندن بهتر است.» امّا خدا به او فرمود: «تو چه حقّی داری که به‌خاطر یک بوتهٔ کدو خشمگین شوی؟» یونس گفت: «من حق دارم آن‌قدر خشمگین شوم که بمیرم.» خداوند فرمود: «این بوته در عرض یک شب رویید و روز بعد خشک شد. تو هیچ زحمتی برای آن نکشیدی و آن را رشد و نمو ندادی، امّا دلت به حال آن می‌سوزد؟ پس چقدر بیشتر باید دل من برای نینوا بسوزد. شهر بزرگی که بیشتر از صد و بیست هزار بچّه در آن زندگی می‌کنند که هنوز دست چپ و راست خود را نمی‌شناسند، همچنین برای حیوانات بسیاری که در آنجا هستند.»'

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.