هیچ چیز تصادفیای در مورد مرگ و زحمات عیسای مسیح وجود ندارد. هر مرحله آگاهانه مرحلهٔ پیشین را در اهداف خدا و نقشههای انسانها دنبال میکند. داستان مصائب به شیوهٔ خود، وضعیت قلب انسان را آشکار میکند. همان شرارتها و گناهانی که مسیح برای آنها مُرد، همچون بخشی از رنجهای او پدیدار میشوند.
نخستین آنها بیرحمی است. سربازان در موضع قدرتاند. عیسی به دست (رحم) آنان سپرده شده است، اما در اینجا رحمی در کار نیست. عدم توازن قدرت باعث میشود که غرایز پلید سربازان بروز کند. این الگویی است که میبینیم در زورگویی در زمین بازی یا محیط کار، در حکومتهای تمامیتخواه سراسر جهان، و در بیرحمی رسانههای جمعی تکرار میشود.
دومین آنها بیعدالتی است. این جماعت نه برای تشخیص و کشف راه درست پیش رو، بلکه بهعنوان بخشی از نقشهٔ محکومکردن عیسی به مرگ، گرد هم آمدهاند. هیچ تلاشی برای عدالت در کار نیست. زندانی را تمام شب استهزا کردهاند و زدهاند. دفاعیهای در میان نیست. نتیجهٔ دادگاه از پیش مشخص است.
عیسی چطور؟ عیسی استهزا را با وقار و محاکمه را با عزم و آرامش تحمل میکند. عیسی میداند که راه باغ به صلیب و از آنجا به باغی دیگر در فراسوی آن خواهد انجامید.
ما چطور؟ ما باید شجاع باشیم. به تعبیر نامه به عبرانیان: «چون او خود هنگامی که آزموده شد، رنج کشید، قادر است آنان را که آزموده میشوند، یاری رساند.» (عبرانیان ۲:۱۸)