نان روزانه

کلام امروز: لوقا ۹:‏۵۱ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۱۴۳مزامیر ۱۴۶یوشع ۴:‏۱‏-۵:‏۱

توصیف لوقا دربارهٔ سفر عیسی از جلیل به اورشلیم، روشن و قاطع است. این بازتابی از شفافیتی است که از تجربهٔ شورانگیز و سرشار از دعای بالای کوه سرچشمه می‌گیرد. مانند ایلیا، عیسی «به بالا برده می‌شود». بر خلاف ماجرای ایلیا، ارابهٔ آتشینی در کار نیست، بلکه سفر محبت، از طریق رنج و مرگ، به‌سوی حیات و شادمانی است. عیسی این سفر را آگاهانه می‌پذیرد و به‌سوی اورشلیم روی می‌نهد.
این سفری است که دیگران را مجذوب خود می‌کند، اما طی‌کردن آن بسیار دشوار است. برخی مانند سامریان ترجیح می‌دهند که این سفر مقصد دیگری داشته باشد؛ زیرا کوه مقدس آنان جِرزیم است نه اورشلیم. برخی دیگر، مانند شاگردان، سفری اختصاصی می‌خواهند و برای آنان که در مسیری متفاوتند، نزول داوری و نابودی را می‌طلبند. دیگران می‌خواهند با عیسی همراه شوند، اما برای پیروی از عزم راسخش در تقلایند. آنان فقط وقتی با او همراه می‌شوند که با دیگر مسئولیت‌ها و علایق‌شان هماهنگ باشد.

به این دلایل، همراهی با عیسی برای ما نیز همچنان سفری دشوار است: انتخاب مسیر درست، نه لزوماً مسیری راحت‌تر یا نزدیک‌تر؛ گام‌برداشتن با محبت، بدون ترس، نفرت یا برتری‌جویی؛ پیرویِ آزادنه؛ توانایی رها‌کردن هر چیزی که ما را به عقب بازمی‌گرداند و کنار گذاشتن بعضی از چیزهای خوب برای انتخاب بهترین چیز.

این یک چالش است، چالشی واقعی و هرروزه، اما زندگی‌بخش و رهاننده.

دعای امروز

ای خداوند که همهٔ نیکویی‌ها از تو سرچشمه می‌گیرد!
به ما خدمتگزاران خاکسارت عطا کن
که با الهام مقدست
به اموری بیندیشیم که نیکوست،
و با هدایت رحیمانه‌ات اعمال‌مان نیز چنین باشد؛
در خداوندمان عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

لوقا ۹:‏۵۱ تا آخر

چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک می‌شد، با عزمی راسخ رو به سوی اورشلیم نهاد. پس پیشاپیش خود فرستادگانی اعزام داشت که به یکی از دهکده‌های سامِریان رفتند تا برای او تدارک ببینند. امّا مردم آنجا او را نپذیرفتند، زیرا عازم اورشلیم بود. چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا می‌خواهی بگوییم آتش از آسمان نازل شود و همۀ آنها را نابود کند [چنانکه ایلیا کرد]؟» امّا عیسی روی گردانده، توبیخشان کرد. [و گفت: «شما نمی‌دانید از کدام روح هستید! زیرا پسر انسان نیامده تا جان مردم را هلاک کند بلکه تا نجات بخشد.»] سپس به دهکده‌ای دیگر رفتند. در راه، شخصی به عیسی گفت: «هر‌جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.» عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌هاست و مرغان هوا را آشیانه‌ها، امّا پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.» امّا او پاسخ داد: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.» عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند؛ تو برو و به پادشاهی خدا موعظه کن.» دیگری گفت: «سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، امّا نخست رخصت ده تا بازگردم و اهل خانۀ خود را وداع گویم.» عیسی در پاسخ گفت: «کسی که دست به شخم‌زنی ببرد و به عقب بنگرد، شایستۀ پادشاهی خدا نباشد.»

مزامیر ۱۴۳

خداوندا، دعای مرا بشنو؛ در امانت خود به التماسم گوش فرا ده، و در عدالت خود اجابتم فرما. بر خدمتگزار خود به داوری برمیا، زیرا هیچ زنده‌ای در پیشگاه تو پارسا نیست. دشمن بر جان من آزار روا داشته، و حیات مرا بر زمین کوبیده است. او مرا در تاریکی ساکن گردانیده است، همچون کسانی که دیرزمانی مرده باشند! پس روح من در اندرونم مدهوش گشته، و دل من در اندرونم متحیر گردیده است. روزگاران کهن را به یاد می‌آورم؛ در همۀ کرده‌های تو تأمل می‌کنم، و به کارهای دست تو می‌اندیشم. دستهای خود را به سوی تو دراز می‌کنم، جان من همچون زمین خشک، تشنۀ توست. سِلاه خداوندا، مرا به‌زودی اجابت فرما، زیرا که روح من هوش از کف می‌دهد. روی خود را از من مپوشان، مبادا همچون کسانی شوم که به گودال فرو می‌روند. صبحگاهان از محبت خود مرا بشنوان، زیرا که بر تو توکل دارم. راهی را که باید بروم به من بیاموز، زیرا که نزد تو جان خود را برمی‌افرازم. خداوندا، مرا از دشمنانم رهایی ده، زیرا که در تو خویشتن را پنهان می‌کنم. مرا بیاموز که اراده‌ات را به جا آورم، زیرا که تو خدای من هستی. روح نیکوی تو مرا بر زمین هموار هدایت کند. به‌خاطر نام خود، ای خداوند، مرا زنده بدار، به‌خاطر عدالت خود، جان مرا از تنگی به در آر. در محبت خود، دشمنانم را منقطع ساز، و همۀ خصمان جانم را هلاک کن، زیرا که من خادم تو هستم.

مزامیر ۱۴۶

هَلِلویاه! ای جان من، خداوند را ستایش کن! تا زنده‌ام خداوند را ستایش خواهم کرد؛ تا وجود دارم برای خدای خود سرود ستایش خواهم خواند. بر امیران توکل مکنید، بر آدمیزاد، که نزد او نجاتی نیست. چون روح او بیرون می‌رود، او به خاک برمی‌گردد، و در همان روز تدبیرهایش نابود می‌شود. خوشا به حال آن که خدای یعقوب یاور اوست، که امیدش بر یهوه خدای اوست؛ بر صانع آسمان و زمین، و دریا و هر چه در آن است، بر او که امانت را تا به ابد نگاه می‌دارد؛ که مظلومان را دادرسی می‌کند، و گرسنگان را خوراک می‌دهد. خداوند زندانیان را آزاد می‌سازد، خداوند چشمان کوران را می‌گشاید؛ خداوند خم‌شدگان را برمی‌افرازد، خداوند پارسایان را دوست می‌دارد. خداوند بر غریبان دیدبانی می‌کند، و حامی یتیمان و بیوه‌زنان است؛ اما راههای شریران را بی‌فرجام می‌گذارد. خداوند جاودانه پادشاهی می‌کند، خدای تو، ای صَهیون، در همۀ اعصار. هللویاه!

یوشع ۴:‏۱‏-۵:‏۱

چون تمامی قوم از اردن گذشتند، خداوند به یوشَع فرمود: «از میان قوم دوازده تن برگیر، از هر قبیله یکی. ایشان را امر کن که از میان رود اردن، درست همان جا که پاهای کاهنان قائم ایستاده بود، دوازده سنگ برگیرند و آنها را همراه تو آورده، در منزلگاهی که امشب در آنجا به سر خواهید برد، بنهند.» پس یوشَع آن دوازده مرد را که از میان بنی‌اسرائیل برگماشته بود، یعنی از هر قبیله یکی، فرا خواند و بدیشان گفت: «پیش صندوق یهوه خدایتان به میان رود اردن بروید، و هر یک از شما یک سنگ به شمار قبیله‌های اسرائیل بر دوش خود برگیرید تا نشانه‌ای باشد در میان شما. در آینده هرگاه فرزندانتان از شما بپرسند: ”این سنگها برای شما چه معنایی دارد؟“ به آنها بگویید که آبهای اردن در برابر صندوق عهد خداوند بند آمد. چون صندوق از اردن می‌گذشت، آبهای اردن از حرکت بازایستاد. پس این سنگها برای قوم اسرائیل یادبود ابدی خواهد بود.» پس بنی‌اسرائیل مطابق آنچه یوشَع بدیشان فرمان داده بود، کردند. آنان همان‌گونه که خداوند به یوشَع گفته بود، دوازده سنگ به شمار قبیله‌های بنی‌اسرائیل از میان اردن برگرفته، با خود به اردوگاه خویش بردند و آنجا بر زمین نهادند. و یوشَع در میان اردن، همان‌جا که پاهای کاهنانی که صندوق عهد را می‌بردند ایستاده بود، دوازده سنگ بر پا کرد، که تا به امروز در آنجاست. اما کاهنانی که صندوق را می‌بردند در میان رود اردن ایستاده باقی ماندند، تا هرآنچه یوشَع به فرمان خداوند و مطابق دستور موسی به قوم گفته بود، به کمال کرده شد. قوم به‌شتاب گذشتند، و پس از عبور تمامی قوم، صندوق خداوند و کاهنان در برابر دیدگان قوم گذشتند. مردان رِئوبین و مردان جاد و نیم‌قبیلۀ مَنَسی همان‌گونه که موسی گفته بود، مسلح پیشاپیش بنی‌اسرائیل گذشتند. نزدیک چهل هزار مرد، آمادۀ کارزار، در حضور خداوند از رود گذشته، برای جنگ عازم دشت اَریحا شدند. خداوند در آن روز یوشَع را در چشم تمامی اسرائیلیان بزرگ ساخت به گونه‌ای که در همۀ روزهای زندگی‌اش او را حرمت می‌نهادند، همان‌گونه که موسی را حرمت نهاده بودند. آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «کاهنانی را که صندوق شهادت را می‌برند امر فرما تا از اردن برآیند.» پس یوشَع به کاهنان فرمان داد: «از اردن برآیید.» چون کاهنانی که صندوق عهد خداوند را می‌بردند از میان رود اردن برآمدند و بر خشکی قدم گذاشتند، آبهای اردن به جای نخست بازگشت و همچون گذشته بر تمامی کناره‌هایش سیلاب کرد. در روز دهم از ماه نخست، قوم از اردن برآمدند و در جِلجال واقع در سرحدات شرقی اَریحا اردو زدند. و یوشَع آن دوازده سنگ را که از اردن برگرفته بودند، در جِلجال بر پا کرد. آنگاه به بنی‌اسرائیل گفت: «در آینده هرگاه فرزندانتان از پدرانشان بپرسند: ”معنی این سنگها چیست؟“ بدیشان تعلیم داده، بگویید: ”اسرائیل بر خشکی از این اردن گذشت.“ زیرا یهوه خدایتان آبهای اردن را پیش روی شما خشکانید تا شما از آن گذشتید، همان‌گونه که دریای سرخ را خشکانید تا ما از آن گذشتیم؛ او چنین کرد تا همۀ قومهای جهان بدانند که دست خداوند نیرومند است، و تا شما همواره از یهوه خدایتان بترسید.»
چون تمامی قوم از اردن گذشتند، خداوند به یوشَع فرمود: «از میان قوم دوازده تن برگیر، از هر قبیله یکی. ایشان را امر کن که از میان رود اردن، درست همان جا که پاهای کاهنان قائم ایستاده بود، دوازده سنگ برگیرند و آنها را همراه تو آورده، در منزلگاهی که امشب در آنجا به سر خواهید برد، بنهند.» پس یوشَع آن دوازده مرد را که از میان بنی‌اسرائیل برگماشته بود، یعنی از هر قبیله یکی، فرا خواند و بدیشان گفت: «پیش صندوق یهوه خدایتان به میان رود اردن بروید، و هر یک از شما یک سنگ به شمار قبیله‌های اسرائیل بر دوش خود برگیرید تا نشانه‌ای باشد در میان شما. در آینده هرگاه فرزندانتان از شما بپرسند: ”این سنگها برای شما چه معنایی دارد؟“ به آنها بگویید که آبهای اردن در برابر صندوق عهد خداوند بند آمد. چون صندوق از اردن می‌گذشت، آبهای اردن از حرکت بازایستاد. پس این سنگها برای قوم اسرائیل یادبود ابدی خواهد بود.» پس بنی‌اسرائیل مطابق آنچه یوشَع بدیشان فرمان داده بود، کردند. آنان همان‌گونه که خداوند به یوشَع گفته بود، دوازده سنگ به شمار قبیله‌های بنی‌اسرائیل از میان اردن برگرفته، با خود به اردوگاه خویش بردند و آنجا بر زمین نهادند. و یوشَع در میان اردن، همان‌جا که پاهای کاهنانی که صندوق عهد را می‌بردند ایستاده بود، دوازده سنگ بر پا کرد، که تا به امروز در آنجاست. اما کاهنانی که صندوق را می‌بردند در میان رود اردن ایستاده باقی ماندند، تا هرآنچه یوشَع به فرمان خداوند و مطابق دستور موسی به قوم گفته بود، به کمال کرده شد. قوم به‌شتاب گذشتند، و پس از عبور تمامی قوم، صندوق خداوند و کاهنان در برابر دیدگان قوم گذشتند. مردان رِئوبین و مردان جاد و نیم‌قبیلۀ مَنَسی همان‌گونه که موسی گفته بود، مسلح پیشاپیش بنی‌اسرائیل گذشتند. نزدیک چهل هزار مرد، آمادۀ کارزار، در حضور خداوند از رود گذشته، برای جنگ عازم دشت اَریحا شدند. خداوند در آن روز یوشَع را در چشم تمامی اسرائیلیان بزرگ ساخت به گونه‌ای که در همۀ روزهای زندگی‌اش او را حرمت می‌نهادند، همان‌گونه که موسی را حرمت نهاده بودند. آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «کاهنانی را که صندوق شهادت را می‌برند امر فرما تا از اردن برآیند.» پس یوشَع به کاهنان فرمان داد: «از اردن برآیید.» چون کاهنانی که صندوق عهد خداوند را می‌بردند از میان رود اردن برآمدند و بر خشکی قدم گذاشتند، آبهای اردن به جای نخست بازگشت و همچون گذشته بر تمامی کناره‌هایش سیلاب کرد. در روز دهم از ماه نخست، قوم از اردن برآمدند و در جِلجال واقع در سرحدات شرقی اَریحا اردو زدند. و یوشَع آن دوازده سنگ را که از اردن برگرفته بودند، در جِلجال بر پا کرد. آنگاه به بنی‌اسرائیل گفت: «در آینده هرگاه فرزندانتان از پدرانشان بپرسند: ”معنی این سنگها چیست؟“ بدیشان تعلیم داده، بگویید: ”اسرائیل بر خشکی از این اردن گذشت.“ زیرا یهوه خدایتان آبهای اردن را پیش روی شما خشکانید تا شما از آن گذشتید، همان‌گونه که دریای سرخ را خشکانید تا ما از آن گذشتیم؛ او چنین کرد تا همۀ قومهای جهان بدانند که دست خداوند نیرومند است، و تا شما همواره از یهوه خدایتان بترسید.»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.