نان روزانه

کلام امروز: متی ۲۱‏:‏۱‏-‏۱۷ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور۲مزمور۱۱۰پیدایش ۱‏:‏۱‏-‏۱۹

حال پس از چند ماه، دوباره به مطالعهٔ انجیل متی بازگشته‌ایم. داستان پیروزمندانهٔ ورود عیسی به اورشلیم، آغازگر روایت مصائب او در انجیل متی است. این بخش شامل چهار نقل‌قول مشخص از عهدعتیق است (که انعکاسی از روایت تولد مسیح در فصل اول انجیل متی هستند). در این قسمت از انجیل متی، مسیح دوباره به ما معرفی می‌شود. ما دیگر او را از دید شاگردان نمی‌بینیم، بلکه از زاویهٔ دید سال‌ها انتظار طولانی مردم و رؤسای کاهنان به داستان می‌نگریم. طی روزهای آینده، سؤالات مشکل و تعارضات زیادی مطرح خواهند شد.
در مرکز این بخش از کلام، پرسشی وجود دارد که تمام شهر آن را می‌پرسیدند: «این کیست؟» این پرسش را شاگردان در قیصریهٔ فیلیپی پرسیده و پاسخش را نیز گرفته بودند. حال ما از دید جمعیت و تاریخ طولانی اسرائیل به این پرسش بازمی‌گردیم. در اینجا با نبی‌ای روبه‌رو هستیم که بسیار فراتر از یک نبیِ صِرف است: او آن پادشاهی است که انتظارش را مدت‌ها می‌کشیدند و حال آمده است، یعنی خودِ مسیح.

اولین کار این پادشاه هنگام ورود به شهر خود چیست؟ او کار بازسازی را از کجا آغاز خواهد کرد؟ در معبد، یعنی محل عبادت. او آنجا را از لوث کسانی که آلوده‌اش کرده بودند، پاک و محل دعا و شفا را دوباره برقرار کرد.

در طول این هفته، با مطالعهٔ انجیل متی، آمادهٔ تصویر بزرگ‌تر و عمیق‌تری از عیسی باشید. در همین ابتدای سال جدید، این کار را با پاک‌کردن مکان و زمان دعا شروع کنید.

دعای امروز

ای پدر جاودانی،
که در هنگام تعمید عیسی، او را به‌عنوان پسر خود آشکار و به روح‌القدس تدهین کردی:
عطا کن تا ما که از آب و روح دوباره تولد یافته‌ایم،
به‌عنوان فرزندخواندگان تو، به خواندگی‌مان وفادار بمانیم؛
به‌واسطهٔ پسر تو و خداوندمان عیسای مسیح
که زنده است و با تو حکومت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
یک خدا، حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

متی ۲۱‏:‏۱‏-‏۱۷

چون به اورشلیم نزدیک شدند و به بِیت‌فاجی در دامنۀ کوه زیتون رسیدند، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاده، به آنان فرمود: «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. به‌محض ورود، الاغی را با کُرًه‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کنید و نزد من آورید. اگر کسی سخنی به شما گفت، بگویید: ”خداوند بدانها نیاز دارد،“ و او بی‌درنگ آنها را خواهد فرستاد.» این امر واقع شد تا آنچه نبی گفته بود تحقق یابد که: «به دختر صَهیون گویید، ”هان پادشاهت نزد تو می‌آید، فروتن و سوار بر الاغ، بر کُرّۀ الاغ.“‌» آن دو شاگرد رفتند و طبق فرمان عیسی عمل کردند. آنان الاغ و کُرّه‌اش را آوردند و رداهای خود را بر آنها افکندند و او بر رداها نشست. جمعیت انبوهی نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عده‌ای نیز شاخه‌های درختان را بریده، در راه می‌گستردند. جمعیتی که پیشاپیش او می‌رفتند و گروهی که از پس او می‌آمدند، فریادکنان می‌گفتند: «هوشیعانا بر پسر داوود!» «مبارک است آن که به نام خداوند می‌آید!» «هوشیعانا در عرش برین!» چون او وارد اورشلیم شد، شور و شوق همۀ شهر را فرا گرفت. مردم می‌پرسیدند: «این کیست؟» و آن جماعت پاسخ می‌دادند: «این است عیسای پیامبر، از ناصرۀ جلیل!» آنگاه عیسی به معبد خدا درآمد و کسانی را که در آنجا داد و ستد می‌کردند، بیرون راند و تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون ساخت و به آنان فرمود: «نوشته شده است که، ”خانۀ من خانۀ دعا خوانده خواهد شد،“ امّا شما آن را ’لانۀ راهزنان‘ ساخته‌اید.» در معبد، نابینایان و لنگان نزدش آمدند و او ایشان را شفا بخشید. امّا چون سران کاهنان و علمای دین اعمال خارق‌العادۀ او را مشاهده کردند و نیز دیدند که کودکان در معبد فریاد می‌زنند: «هوشیعانا بر پسر داوود،» خشمناک شدند. پس به او گفتند: «آیا می‌شنوی اینها چه می‌گویند؟» پاسخ داد: «بله. مگر نخوانده‌اید که، «”از زبان کودکان و شیرخوارگان ستایش را مهیا ساختی“ ؟» پس عیسی ایشان را ترک گفت و از شهر خارج شده، به بِیت‌عَنْیا رفت و شب را در آنجا به سر برد.

مزمور۲

از چه سبب قومها می‌شورند و ملتها به عبث تدبیر می‌کنند؟ پادشاهان زمین به صف می‌شوند و فرمانروایان به مشورت می‌نشینند، بر ضد خداوند و بر ضد مسیح او؛ که «بیایید بندهایشان بگسلیم و زنجیرهایشان از خود بیفکنیم.» آن که در آسمانها جلوس کرده، می‌خندد؛ خداوندگار ریشخندشان می‌کند. آنگاه در خشم خویش بدیشان سخن خواهد گفت، و به غضب خویش ایشان را هراسان خواهد ساخت. خواهد گفت: «من پادشاه خود را نصب کرده‌ام، بر کوه مقدسم صَهیون». و حال، من حکم را بازمی‌گویم، خداوند مرا گفته است: «تو پسر من هستی؛ امروز من تو را مولود ساخته‌ام. از من بخواه، که ملتها را میراث تو خواهم گردانید و کرانهای زمین را مُلک تو خواهم ساخت. به عصای آهنین ایشان را خواهی شکست و همچون کوزۀ کوزه‌گر خُردشان خواهی کرد. پس حال خردمند باشید، ای شاهان، و ادب شوید، ای فرمانداران جهان. خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز به وجد آیید. پسر را ببوسید، مبادا به خشم آید، و در راه هلاک شوید، زیرا خشم او به دمی افروخته می‌شود. خوشا به حال همۀ آنان که به او پناه می‌برند.

مزمور۱۱۰

خداوند به خداوندگار من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.» خداوند عصای اقتدار تو را از صَهیون دراز خواهد کرد؛ در میان دشمنانت فرمانروایی کن. در روزی که به جنگ روی قوم تو با رغبت داوطلب خواهند شد. آراسته به شکوهی مقدس، جوانان تو چون شبنم از رَحِمِ فجر نزد تو حاضر خواهند بود. خداوند سوگند خورده و نظرش را تغییر نخواهد داد که: «تو جاودانه کاهن هستی، در رتبۀ مِلکیصِدِق.» خداوند بر دست راست توست! او در روز خشم خود پادشاهان را در هم خواهد کوبید.

پیدایش ۱‏:‏۱‏-‏۱۹

در آغاز، خدا آسمانها و زمین را آفرید. زمین بی‌شکل و خالی بود، و تاریکی بر روی ژرفا؛ و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت. خدا گفت: «روشنایی باشد،» و روشنایی شد. خدا دید که روشنایی نیکوست، و خدا روشنایی را از تاریکی جدا کرد. خدا روشنایی را ’روز‘ و تاریکی را ’شب‘ نامید. شامگاه شد و بامداد آمد، روز اوّل. و خدا گفت: «فَلَکی باشد میان آبها، و آبها را از آبها جدا کند.» پس خدا فَلَک را ساخت و آبهای زیر فَلَک را از آبهای بالای فَلَک جدا کرد. و چنین شد. خدا فَلَک را ’آسمان‘ نامید. شامگاه شد و بامداد آمد، روز دوّم. و خدا گفت: «آبهای زیر آسمان در یک جا گرد آیند و خشکی پدیدار شود.» و چنین شد. خدا خشکی را ’زمین‘ و اجتماع آبها را ’دریا‘ نامید، و خدا دید که نیکوست. آنگاه خدا گفت: «زمین نباتات برویاند، گیاهانی که دانه تولید کنند و درختان میوه‌ای که بر حسب گونۀ خود میوۀ دانه‌دار بیاورند، بر روی زمین.» و چنین شد. زمین نباتات رویانید، گیاهانی که بر حسب گونۀ خود دانه تولید می‌کردند، و درختانی که بر حسب گونۀ خود میوۀ دانه‌دار می‌آوردند. و خدا دید که نیکوست. شامگاه شد و بامداد آمد، روز سوّم. و خدا گفت: «نورافشانها در فَلَک آسمان باشند تا روز را از شب جدا کنند، و تا نشانه‌ها باشند برای نمایاندن زمانها و روزها و سالها، و نورافشانها باشند در فَلَک آسمان تا بر زمین روشنایی بخشند.» و چنین شد. خدا دو نورافشان بزرگ ساخت، نورافشان بزرگتر را برای فرمانروایی بر روز، و نورافشان کوچکتر را برای فرمانروایی بر شب، و نیز ستارگان را. خدا آنها را در فَلَک آسمان نهاد تا بر زمین روشنایی بخشند و بر روز و بر شب سلطنت کنند و نور را از تاریکی جدا سازند. و خدا دید که نیکوست. شامگاه شد و بامداد آمد، روز چهارم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.