ایام روزه
هفتهٔ مقدس
شام آخر
میگویند که فروشگاه بزرگی در ایالات متحده شخصی را بهعنوان «بلاگردان رسمی» بهکار گرفته بود. هر گاه یکی از مشتریان شکایت میکرد، بلاگردان بهعنوان مقصر برای پاسخگویی احضار شده، به شکل تشریفاتی توبیخ و اخراج میشد. مشتری با احساس رضایت و احترام میرفت و بلاگردان منتظر انجام وظیفهٔ بعدی میماند. در مفهوم «بلاگردان» نیرویی پایدار وجود دارد.
در آیینی که خدا برای روز کفاره مقرر کرده بود، دو بز بهکار گرفته میشد. بز بلاگردان را طبق حکم کتاب لاویان از بزی که از آنِ خداوند بود و برای گناهان قوم اسرائیل قربانی میشد، جدا میکردند. گناهان قوم را بر سر بز دیگر مینهادند و سپس آن را در بیابان رها میکردند. به این ترتیب، آن گناهان را از قوم دور میکردند. از قرار، ما هنوز هم وقتی اوضاع خراب میشود، قدر کسی را که بتوانیم تقصیر را به گردن او بیندازیم، میدانیم. میگوییم: «چه به نیت خیر چه بد، کسی باید باشد که گاه برای پاسخگویی مناسب و گاه برای ارضای احساسات عمومی، مسئولیت را بپذیرد.»
در عصر پنجشنبهٔ پیش از جمعهٔ صلیب، ما منطق عمیق «بز بلاگردان» را که سالانه برای مردمی رها میشد که ممکن بود مسئولیت اعمالشان را نپذیرند، محترم میشماریم. اما از منطق عمیقتر صلیب نیز شادمان میشویم: محبتی که شریعت را تحقق میبخشد، گناهان ما را میگیرد و میشوید و تا ابد ما را آزاد میسازد.
دعای امروز
ای پادشاه حقیقی و فروتن
که جماعت با نام ماشیح تو را درود گفتند!
ایمانی عطا کن که تو را بشناسیم و دوست داشته باشیم،
باشد که در راه صلیب
که راه جلال است،
در کنار تو باشیم.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لاویان ۱۶:۲-۲۴
به او گفت: «به برادرت هارون بگو به قُدسِ درون حجاب، پیش جایگاه کفّاره که بر صندوق است، همه وقت داخل نشود، مبادا بمیرد؛ زیرا من در ابر، بر فراز جایگاه کفّاره ظاهر میشوم. بلکه باید بدینگونه به قُدس داخل شود: با گوسالهای نرینه برای قربانی گناه و قوچی برای قربانی تمامسوز. او باید پیراهن مقدس کتان را بپوشد، زیرجامۀ کتان را بر تن کند، شالِ کتان را بر کمر بندد، و دستار کتان را بر سر نهد. اینها جامههای مقدسند؛ پس بدن خود را به آب غسل دهد و آنها را بپوشد. او باید از جماعت بنیاسرائیل دو بزِ نر برای قربانی گناه و یک قوچ برای قربانی تمامسوز بگیرد. «هارون گوسالۀ قربانی گناه را که برای خودِ اوست تقدیم کند، و برای خود و اهل خانهاش کفّاره به جا آوَرَد. آنگاه دو بز را برگیرد و آنها را نزد درِ خیمۀ ملاقات به حضور خداوند حاضر سازد. هارون بر آن دو بز قرعه بیفکند، یک قرعه برای خداوند و دیگری برای عَزازیل . سپس بزی را که قرعۀ خداوند بر آن افتاد بیاورد و آن را به عنوان قربانی گناه تقدیم کند. اما بزی را که قرعۀ عَزازیل بر آن افتاد، زنده به حضور خداوند حاضر کنند تا بر آن کفّاره به جا آورده شود و به بیابان نزد عَزازیل فرستاده شود. «هارون گوسالۀ قربانی گناه را که برای خود اوست بیاورد، و برای خود و اهل خانهاش کفّاره به جا آورَد. او باید گوسالۀ قربانیِ گناه را که برای خود اوست، ذبح کند. سپس بخورسوزی پر از اَخگرهای آتش از مذبحِ حضور خداوند و دو مشت بخورِ خوشبوی کوبیده شده برگرفته، به درون حجاب بیاورد. بخور را بر آتشی که در حضور خداوند است بریزد، تا ابرِ بخور، جایگاه کفّاره را که بر صندوق شهادت است بپوشاند، مبادا بمیرد. سپس مقداری از خون گوساله را برگیرد و با انگشت خود بر قسمت جلویی جایگاه کفّاره، بر ضلع شرقی، بپاشد؛ آنگاه مقداری از خون را با انگشت خود هفت بار پیش روی جایگاه کفّاره بپاشد. «سپس بزِ قربانی گناه را که برای قوم است ذبح کند و خون آن را به درون حجاب آورده، با آن خون همان کند که با خون گوساله کرد؛ یعنی آن را بر جایگاه کفّاره و پیش روی آن بپاشد. بدینگونه برای قُدس کفّاره به جا خواهد آورد، به جهت ناپاکیهای قوم اسرائیل و نافرمانیهایشان، یعنی برای تمامی گناهان آنها. آری، او برای خیمۀ ملاقات که با ایشان در میان ناپاکیهایشان ساکن است، چنین به عمل خواهد آورد. از زمانی که هارون داخل میشود تا در قُدس برای خود و اهل خانهاش و برای تمامی جماعت اسرائیل کفّاره به جا آورد، تا زمانی که بیرون میآید، هیچکس نباید در خیمۀ ملاقات باشد. آنگاه نزد مذبحی که در حضور خداوند است بیرون آید و برای آن کفّاره به جا آورد. او باید مقداری از خون گوساله و مقداری از خون بز را برگیرد و بر شاخهای دور مذبح بمالد. آنگاه مقداری از خون را با انگشت خود هفت بار بر مذبح بپاشد و آن را از ناپاکیهای بنیاسرائیل تطهیر کرده، تقدیس نماید. «پس از آنکه هارون از به جا آوردن کفّاره برای قُدس، خیمۀ ملاقات و مذبح فارغ شد، بز زنده را بیاوَرَد. هارون دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد، و بر آن به تمامی تقصیرات بنیاسرائیل و همۀ نافرمانیهایشان، یعنی به تمامی گناهان آنها اعتراف کند. او این همه را بر سر بز بگذارد، و بز را به دست شخصی آماده، به بیابان روانه سازد. بز همۀ تقصیرات ایشان را بر خود به جایی دورافتاده خواهد برد. پس بز را در بیابان رها کند. «سپس هارون به خیمۀ ملاقات داخل شود و جامههای کتان را که هنگام دخول به قُدس پوشیده بود از تن به در آورده، آنها را در آنجا وانهَد. آنگاه در مکانی مقدس بدن خود را به آب غسل داده، جامههای خویش را بر تن کند و بیرون آمده، قربانی تمامسوزِ خود و قربانی تمامسوزِ قوم را تقدیم نماید، و بدینگونه برای خود و قوم کفّاره به جا آوَرَد.
مزمور ۴۲
چنانکه آهو سراپا مشتاق نهرهای آب است، همچنان، ای خدا، جان من بهشدت مشتاق توست. جان من تشنۀ خداست، تشنۀ خدای زنده، که کی بیایم و به حضور او حاضر شوم. اشکهایم روز و شب خوراک من است، چون تمامی روز مرا گویند: «خدای تو کجاست؟» از دل فغان برمیآورم چون ایامی را یاد میآورم که با جماعت میرفتم، و آنان را به خانۀ خدا رهنمون میشدم، در میان فریادهای شادمانی و شکرگزاریِ جمعیت جشنگیرندگان. ای جان من، چرا افسردهای؟ چرا در اندرونم پریشانی؟ بر خدا امید دار، زیرا که او را باز خواهم ستود؛ او را که رهانندۀ من و خدای من است. جانم در اندرونم افسرده است؛ از این رو تو را یاد خواهم کرد، از سرزمین اردن و بلندیهای حِرمون، و از کوه مِصعار. ژرفا به ژرفا خبر میدهد از خروش آبشارهای تو؛ امواج و سیلابهای تو، جملگی از سرم گذشته است. در روز، خداوند محبتش را عنایت میکند، و در شب، سرودش با من است، دعایی به درگاه خدای حیاتبخشم. به خدا که صخرۀ من است، میگویم: «چرا مرا از یاد بردهای؟ چرا باید از جور دشمن به روز سیاه بنشینم؟» طعنۀ خصم استخوانهایم را خُرد کرده، چراکه تمامی روز مرا گوید: «خدای تو کجاست؟» ای جان من، چرا افسردهای؟ چرا در اندرونم پریشانی؟ بر خدا امید دار، زیرا که او را باز خواهم ستود؛ او را که رهانندۀ من و خدای من است.
مزمور ۴۳
خدایا، مرا داد بده و به دفاع از حق من در برابر قوم خدانشناس برخیز؛ مرا از چنگ مردمان حیلهگر و ظالم برهان! زیرا تویی خدایی که به او پناه میبرم؛ چرا مرا از خود راندهای؟ چرا باید از جور دشمن به روز سیاه بنشینم؟ نور و حقیقت خود را بفرست تا هدایتم کنند، و مرا به کوه مقدس و مسکن خاص تو بیاورند! آنگاه به مذبح خدا خواهم آمد، نزد خدایی که شادی و سرور من است؛ و تو را، ای خدا، ای خدای من، با بربط خواهم ستود. ای جان من، چرا افسردهای؟ چرا در اندرونم پریشانی؟ بر خدا امید دار، زیرا که او را باز خواهم ستود؛ او را که رهانندۀ من و خدای من است.
لوقا ۲۳:۱-۲۵
آنگاه همۀ شورا برخاستند و او را نزد پیلاتُس بردند و از او شکایت کرده، گفتند: «این مرد را یافتهایم که قوم ما را گمراه میکند و ما را از پرداخت خَراج به قیصر بازمیدارد و ادعا دارد مسیح و پادشاه است.» پس پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» در پاسخ گفت: «تو میگویی!» آنگاه پیلاتُس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مرد نمییابم.» امّا آنها بهاصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک میکند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.» چون پیلاتُس این را شنید، خواست بداند آیا او جلیلی است. و چون دریافت که از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد، زیرا هیرودیس در آن هنگام در اورشلیم بود. هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیرزمانی خواهان دیدار وی بود. پس بنا بر آنچه دربارۀ عیسی شنیده بود، امید داشت آیتی از او ببیند. پس پرسشهای بسیار از عیسی کرد، امّا عیسی پاسخی به او نداد. سران کاهنان و علمای دین که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام میزدند. هیرودیس و سربازانش نیز به او بیحرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاتُس بازفرستادند. در آن روز، هیرودیس و پیلاتُس بنای دوستی با یکدیگر نهادند، زیرا پیشتر دشمن بودند. پیلاتُس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فرا خواند و به آنها گفت: «این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم. نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما بازفرستاده است. چنانکه میبینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد. در هر عید، پیلاتُس میبایست یک زندانی را برایشان آزاد میکرد.] پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.» [ امّا آنها یکصدا فریاد برآوردند: «او را از میان بردار و باراباس را برای ما آزاد کن!» باراباس به سبب شورشی که در شهر واقع شده بود، و نیز به سبب قتل، در زندان بود. پیلاتُس که میخواست عیسی را آزاد کند، دیگر بار با آنان سخن گفت. امّا ایشان همچنان فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن! بر صلیبش کن!» سوّمین بار به آنها گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.» امّا آنان با فریادِ بلند بهاصرار خواستند بر صلیب شود. سرانجام فریادشان غالب آمد و پیلاتُس حکمی را که میخواستند، صادر کرد. او مردی را که به سبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادیاش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند.