همراهی با عیسی هرگز خستهکننده نبود. (چرا مردم امروز فکر میکنند اینطوری است؟!) عیسی بعد از یک روز تمام تعلیم و خوراک دادن به ۵۰۰۰ نفر با آنهمه نان و ماهی، قدمزنان از دریاچهای در آن نزدیکی گذشت تا به جنیسارت برود. در میانهٔ راه، پطرس نشان داد که شاگردی مشتاق، اما نامطمئن است. عیسی به جنیسارت رفت و در آنجا بسیاری از بیماران نزد او آورده شده، با لمس ردای او شفا یافتند.
در آیات امروز از فصل ۱۴، ما با دومین معجزهٔ خداوند در طبیعت روبهرو میشویم که مسیحیان همیشه دو نظر متفاوت در مورد آن خواهند داشت. خوشبختانه، نجات ابدی ما به این مسئله بستگی ندارد. شاید بهتر باشد ما با آستین فارر همنظر شویم که گفته بود، اگر عیسی حقیقتاً روی آب راه رفت، به دلیل اِعمال قدرت خودسرانه بر طبیعت نبود، بلکه به این خاطر بود که محبت آن را طلب میکرد.
ما چیزی در مورد حدود محبت خدای قادر مطلق نمیدانیم. با اینحال، میتوانیم روایت متی را هم ببینیم که عیسی را بهعنوان تجلی خلاقیت الهی به ما مینمایاند، چون او تسلطی خلاقانه بر طبیعت- دریاچهای طوفانی و پرآشوب- دارد.
ما با نگاهکردن به عیسی، بیشتر و بیشتر در مورد او و در مورد خودمان میآموزیم. آیا ما در مقابل این تصویر از عیسی مقاومت میکنیم یا آن را در آغوش کشیده و میپذیریم؟ آیا این تصویر، مایهٔ خجالت و شرمندگی ماست یا دلیل دلگرمی ما؟ چقدر با این عیسی راحت هستیم؟ و مهمتر از همه، آیا امکان دارد که پا را از قایق امن خود بیرون گذاشته، بهسوی او برویم؟ چون -حداقل به شکلی استعارهای- خوانده شدهایم تا هر روز این کار را انجام دهیم.