عبرانیان ۲۷:۱۱
با ایمان بود که او بیآنکه از خشم پادشاه بهراسد مصر را ترک گفت، زیرا آن نادیدنی را همواره در برابر چشمان خود داشت.
موسی
موسی خودش را در قول و فعل با قومش یکی میدانست. رویارویی وی با آن فرد ستمکار مصری، خود نمونهای از این همذاتپنداری است. تا جایی که موسی بهخاطر این حس یگانگی با قوم اسراییل مرتکب اشتباهی فاحش شد. انگیزهٔ وی (برای کمک به بردهٔ اسراییلی) خوب بود، اما روشی که برای کمک به او انتخاب کرد (کشتن مصری) اشتباه بود.
این حادثه نقطهٔ عطفی در زندگی وی شد. موسی از کاخ به بیابان گریخت و در آنجا چهل سال از گوسفندان پدر زنش، یترون نگهداری کرد. تنها پس از آن بود که خدا توانست از وجود او برای هدایت «گوسفندان اسراییل» از مصر بهسوی سرزمین موعود استفاده کند. موسی باید این واقعیت را میآموخت که با توانایی خویش نمیتواند قوم اسراییل را برهاند، بلکه برای این کار تنها به قوت خدا نیاز است.
چه تحولی! شاهزادهٔ قاتل تبدیل شد به «مردی بسیار حلیم، بیشتر از جمیع مردمانی که در روی زمینند» (اعداد 3:12). «با ایمان بود که موسی… نخواست پسر دختر فرعون خوانده شود. او آزاردیدن با قوم خدا را بر لذت زودگذر گناه ترجیح داد»(عبرانیان 24:11و25). «مصر را ترک گفت، زیرا آن نادیدنی را همواره در برابر چشمان خود داشت.» هر کس آن نادیدنی را ببیند، میتواند دست به اعمال ناممکن بزند. برای این کار شاید لازم باشد به همان جایی بازگردد که مشکلات از آنجا آغاز شده… و به جای گرفتن انتقام در صدد نجات دادن باشد.