یوشع ۱۳:۵و ۱۴
آیا تو از ما هستی یا از دشمنان ما؟» گفت: «نی...» پس یوشع روی به زمین افتاده، سجده کرد و به وی گفت: «آقایم به بنده خود چه میگوید؟
یوشع
یوشع کمی پیش از نخستین رویاروییاش با اریحا، ملاقاتی بسیار عجیب داشت. او تازه به رهبری قوم اسراییل فراخوانده شده بود و اکنون سردار لشکر خداوند از او میخواست تا رهبریاش را تسلیم وی کند. بلوغ روحانی یوشع از اینجا ثابت میشود که وی ترجیح داد در لشکر خدا معاون فرمانده باشد تا در لشکر خودش فرمانده مطلق. هنگامی که از آن مرد پرسید که آیا با اسراییلیهاست یا با دشمنان، آن مرد پاسخ داد: «هیچ کدام.» در واقع منظور فرشته خداوند از بیان این حرف آن بود که: «من برای جانبداری از کسی به اینجا نیامدهام. آمدهام تا زمام امور را در دست بگیرم.»
هرکس که با میل باطنی رهبری را به خدا واگذار نماید، این را شخصاً تجربه خواهد کرد که هیچ دیواری آنقدر بلند، هیچ رودی آنقدر عمیق و هیچ مشکلی آنقدر بزرگ نیست که وی از پسشان برنیاید. آیا رودخانهای هست که گمان میکنید توان عبور از آن را ندارید؟ آیا کوهستانی هست که نمیتوانید از درونش نقب بزنید؟ خدا در انجام امور ناممکن تخصص دارد. او کارهایی میکند که هیچکس را یارای انجامش نیست.