نان روزانه

اول یوحنا ۱۸:۴

در محبت ترس نیست، بلکه محبت کامل ترس را بیرون می‌راند.

ژوزف تُن

سال‌ها پیش یک روز یکشنبه، ژوزف تن را دستگیر کردند. فردای آن روز، بازجویی شروع شد. حدود نیمروز، ژنرالی وارد شد و به دو افسر بازجو دستور داد از اتاق خارج شوند. وقتی آنها رفتند، او شروع به زدن ژوزف نمود. او را از سر و صورت مورد ضرب و شتم قرار داد تا اینکه بیهوش شد. چند روز بعد، همان اتفاق دوباره تکرار شد. افسران مجبور به ترک اتاق شدند و ژوزف انتظار داشت تا دوباره مورد آزار و کتک قرار بگیرد. اما ژنرال نشست و گفت که می‌خواهد با او حرف بزند. ژوزف گفت: «اول می‌خواهم از شما عذرخواهی کنم.» ژنرال با حیرت به او خیره شد.

آخر، او ژوزف را کتک زده بود و دلیلی برای عذرخواهی از سوی وی نمی‌دید. ژوزف گفت که در خلال کتک خوردن چه فکری به ذهنش خطور کرده: «من این هفته دریافتم که ما یاد مصائب مسیح را زنده کرده‌ایم. من خیلی متأسفم که وقتی شما داشتید مرا می‌زدید، فریاد می‌کردم، چون برای یک مسیحی چیزی بالاتر از آن نیست که مانند خداوند رنج کشیده‌اش رنج ببرد. در واقع، شما به من ارزشمندترین هدیه‌ای را که تا‌به‌حال گرفته‌ام، دادید. خیلی از شما ممنونم!» همچنین ژوزف به ژنرال گفت که شروع به دعا‌کردن برای او و خانواده‌اش نموده است.

ژنرال چنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که بدون معطلی پوزش خواست. بعدها وی نقش مهمی در آزادی ژوزف ایفا نمود. او چیزی را دید که تا آن زمان هیچ وقت ندیده بود»، کسی که به او گفته بود برای خودش و خانواده‌اش دعا می‌کند. در محبت ترس نیست. خداوند ما را آزاد می‌سازد و دل‌هایمان را از محبت نسبت به دشمنان پر می‌سازد. این مایه برکت خودمان و دیگران نیز می‌شود و خدا نیز جلال می‌یابد.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.