نان روزانه

مزمور ۴:۹۱

به پرهای خود تو را خواهد پوشانید وزیر بال‌هایش پناه خواهی گرفت. راستی او تو را مجن و سپر خواهد بود.

لوسین آکاد

نیمه‌های شب بود. با صدای انفجار خمپاره‌ای هراسان از خواب پریدیم و دریافتیم که دوباره در میان جنگی دیگر هستیم. شنیدم که کسی به در اتاق خوابمان می‌کوبد. دو تا از بچه‌های کوچکمان وارد شدند و گفتند: «بابا، مامان! ما در اتاق خودمان خیلی می‌ترسیم. می‌شود در اتاق شما بخوابیم؟ اگر قرار است بمیریم، بیایید همگی با هم بمیریم!» اما کوچکترین فرزندمان اصلاً از خواب بیدار نشد. با هم شروع به دعا‌کردن نمودیم و سرود خواندیم و بعد دراز کشیدیم تا بخوابیم، اما خوابم نمی‌برد. پرسش‌های بسیاری به سرم هجوم آورده بودند. «آیا خداوند می‌تواند یک بار دیگر جان ما را حفظ کند؟ آیا بهتر نیست ما هم به نزدیکترین پناهگاه رفته پناه بگیریم؟»

لباس‌هایم را پوشیدم و از پنجره به‌سوی پناهگاه نگاه کردم. خمپاره سیم‌های برق را قطع کرده بود و ما در تاریکی به‌سر می‌بردیم. درست در مقابل پناهگاه و به فاصلهٔ اندکی از خودروی ما، چند اتومبیل در آتش شعله‌ور بودند، اما به‌خاطر گلوله‌باران کسی جرأت نداشت جلو رفته و آتش را خاموش کند. دود سیاهی از سمت پناهگاه بلند بود و من به‌خوبی صدای جیغ مردم را که از آنجا بلند بود، به گوش خود می‌شنیدم.

درِ خانه‌مان به صدا در آمد. برخی از همسایه‌ها بودند که می‌خواستند اجازه دهیم داخل شوند و با ما بمانند. می‌گفتند: «خواهش می‌کنیم بگذارید اینجا بمانیم.» پرسیدم: «خب، چرا دسته جمعی به پناهگاه نرویم؟» آنها جواب دادند: «نه، خانهٔ شما امن‌تر است، زیرا اینجا خانهٔ دعاست؛ لطفا برایمان از کتاب مقدس بخوانید.» قلبم از شادی لبریز شد. «شما نور جهانید… پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند» (متی 14:5و16).

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.