مکاشفه ۹:۱
من یوحنا، برادر شما، که در رنجها و در پادشاهی و در استقامتی که در عیسی از آن ماست، با شما شریکم، بهخاطر کلام خدا و شهادت عیسی، در جزیرهٔ پاتموس بودم.
هوراشیو هررا
زندگیکردن در یک جزیره خیلی جالب و چالشبرانگیز است. من که خودم در یک جزیره (کوبا) به دنیا آمدهام، تأمل بر دورهای که یوحنا در جزیرهٔ پاتموس بهسر برد برایم بسیار جالب بوده است. آن جزیره بیگمان برای یوحنا جای جالبی نبوده است. او را تنها، مطرود و به صورت یک زندانی به آنجا فرستاده بودند. بدون اینکه با کشورهای دیگر ارتباطی داشته باشد و یا از سوی دوستان و خویشان مورد حمایت و پشتیبانی قرار بگیرد.
حتماً برای مردی ۹۰ ساله اینگونه زندگی کردن بسیار بسیار دشوار بوده است. با این حال، نه تنها یوحنا زنده ماند، بلکه چنان مکاشفهای دریافت کرد که هیچکس تا آن زمان از خدا نگرفته بود. خدای ما محدود نیست. بُعد مسافت برای او مشکلی ایجاد نمیکند. او گاهی اجازه میدهد که روانهٔ زندان شویم تا چیزی بسیار ویژه را بر ما مکشوف سازد. شاید عجیب بهنظر برسد، اما حقیقت دارد. آیا خدا نمیتوانست این همه چیزهای عجیب را هنگامی که یوحنا در آزادی کامل به کار موعظه و تعلیم اشتغال داشت، بر وی مکشوف سازد؟
آیا به این خاطر نبود که وی آنقدر سرگرم کار خداوند بود که دیگر مجالی برای آرام گرفتن در حضور خداوند و شنیدن از او برایش باقی نمانده بود؟ نمیدانم که آیا درک درستی از طرز نگرش یوحنا دارم یا نه. او میبایست وقت زیادی را با خدا سپری کرده باشد، اما خدا اجازه داد تا وی را به گوشهای خلوت بفرستند تا آینده را بر وی مکشوف نماید. یوحنا از جزیره مکانی مقدس ساخت. تنهایی او به محفلی متشکل از خیل میلیونی فرشتگان، و تبعیدگاهش به دروازه آسمان بدل گشت.
آری، خدا میتواند مشکلات ما را به نقشههای خودش مبدل سازد.