نان روزانه

مزمور ۳:۲۷

اگر لشگری بر من فرود آید دلم نخواهد ترسید. اگر جنگ بر من برپا شود، در این نیز اطمینان خواهم داشت.

ناجی ابی هاشم

تجربهٔ آرامش در میان سختی و محنت به‌راستی عطیه‌ای آسمانی است. در خلال سال‌های دراز درگیری در بیروت، شبی آن بخش از شهر که ما در آن زندگی می‌کردیم هدف گلوله‌باران سنگین قرار داشت. با این حال، احساس می‌کردم که باید هرچه زودتر بیرون بروم و به یکی از خانواده‌هایی که عضو کلیسایمان بودند سر بزنم. پس از برادری که بر حسب تصادف به ساختمان کلیسا آمده بود و منتظر آرام‌شدن گلوله‌باران بود خواهش کردم مرا همراهی کند.
اول مردد بود و گفت: «اگر مردم ما را در حال راه‌رفتن در خیابان‌های متروکه ببینند، حتماً فکر می‌کنند عقل از سرمان پریده است.» اما بعد کمی با هم دعا کردیم و راهی شدیم. با خود قدری نان، آب تازه و چند شمع برای آن خانواده و یک سری لوازم اولیهٔ زندگی که در آن روزها همیشه در دسترس نبود، برداشتیم. بمب و خمپاره بود که چپ و راست منفجر می‌شد. نزدیک به دیوار راه می‌رفتیم و تا حد ممکن از میان‌بُر استفاده می‌کردیم. سرانجام رسیدیم. اهل خانه از دیدار غافلگیرانهٔ ما شگفت‌زده شدند.
هرچند به گرمی از ما استقبال کردند، اما هراسان، نومید و بسیار مضطرب به‌نظر می‌رسیدند. با آنها گپی زدیم، دربارهٔ خداوند صحبت کردیم، خندیدیم و با هم غذا خوردیم و خیلی زود ترس و وحشتی را که پیرامونمان را احاطه کرده بود، فراموش کردیم. مزمور 27 را دو‌بار با دقت خواندیم و همگی دعا کردیم. پیش از آنکه آنجا را ترک کنیم، چهرهٔ آن خانواده شاد، درخشان و آرامش یافته به‌نظر می‌رسید. می‌گفتند احساسشان این است که در آن ساعات تیره و تار گویی دو فرشته به دیدارشان آمده‌اند. در راه بازگشت، از قدرت کلام و روح خدا در شگفتی فرو رفته بودیم. هرچند آن شب بمباران اصلاً متوقف نشد، ولی ما این درس را آموختیم که اوج تجربهٔ مسیحی هنگامی فرا می‌رسد که در موقع خطر و چالش جدی به دعوت خداوند لبیک گفته‌ایم و از او اطاعت کرده‌ایم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.