اعمال رسولان ۵:۱۲
پس پطرس را در زندان نگاه داشتند، اما کلیسا با جدیت تمام نزد خدا برای او دعا میکرد
برادر جیکاب
یکی از هم سلولیهای من مردی بود که به اتهام همکاری با یک گروه شورشی در کشورمان دستگیر شده بود. گرچه هیچ وقت این اتهام ثابت نشد، اما در یک کشور مارکسیستی اثبات جرم چندان اهمیتی ندارد. حتی کوچکترین سوءظن کافی است که شما خودتان را مقابل جوخه آتش ببینید. همگی میدانستیم که در طی هفتهی آینده این مرد را اعدام خواهند کرد. تمام وجودش را ترس فرا گرفته بود و با توجه هر چه تمامتر به انجیل گوش میداد. روزی تصمیم گرفتیم دور او حلقه بزنیم و برایش دعا کنیم. از ته دل به حضور خدا استغاثه میکرد. سعی کردیم برای فراری دادن وی از زندان نقشهای بکشیم. نمیدانستیم نقشهمان خواهد گرفت یا نه، ولی دعا کردیم و نقشه فرارش را کشیدیم.
هر روز صبح ما را زیر نظر مردان مسلح برای شستشو از سلول خارج میکردند. هنگامی که یکی از مردان مسلح در را باز میکرد، همه ما صف کشیده در راهرو زندان به راه میافتادیم و سربازی دیگر با مسلسل در آستانهی در حمام میایستاد و مراقب بود. بنابر توافق قبلی، همگی مستقیما به طرف حمام به راه افتادیم، البته به جز رفیقمان که مستقیما به راهش ادامه داد و به سوی آزادی پیش رفت. دو نگهبان مسلح برای اینکه جلوی فرار وی را بگیرند، هیچ واکنشی از خود نشان ندادند، زیرا در آن لحظات همانگونه که دعا کرده بودیم، چشمان ایشان کور شده بود. هنگامی که شهادت این معجزه را میدادیم، دلهایمان از شادی لبریز شده بود. بله، هنوز هم امکان وقوع معجزات هست. به شرط آنکه کسانی را که اسیرند، با دعا احاطه نماییم.