نان روزانه

لوقا ۳۴:۲۳

ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.

گریس دوب

بنجامین هنگامی که کشته شد،تنها نبود.یکی از پسرانم هم با او بود.بنجامین جونیور دوازده ساله که توانست از مهلکه جان سالم به در ببرد. او از پشت بشکه‌ای نحوه کشته شدن پدرش رادید. او دوان دوان به خانه‌مان در سووتو آمد و آنچه را که اتفاق افتاده بود تعریف کرد. با وجودی که شوهرم این رویداد را پیشگویی کرده بود، باز نمی‌توانستم باور کنم.
پسرم بنیامین به اتاق خودش رفت و همه‌ی شب را گریست. سپس خداوند در قلب پسرم کاری انجام داد. او صدایی عجیب، شبیه صدایی که پدرش شنیده بود، شنید. او اغلب از پدرش می‌شنید که می‌گفت: «بنجامین، اگر روزی برای من اتفاقی افتاد، تو باید جای مرا بگیری و برای خداوند سرود بخوانی.» صبح زود فردای آن شب، شنیدم که از اتاق خواب پسرم صدای سرود خواندن می‌آید.
اولش صدا می‌لرزید، اما بعد رساتر و رساتر شد. به خوبی می‌شنیدم که پسرم برای خداوند سرود می‌خواند. او داشت آیه‌ای از کلام را می‌خواند که می‌گوید: «ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.» به سختی می‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. ای خداوند، مرا هم مانند فرزندانم بساز. کمکم کن تا ببخشم. از آن به بعد، من و پسرم بارها و بارها این سرود عالی را در جلسات بسیار، در کشورهای گوناگون و برای مردمان بسیاری که رنج دیده‌اند و نیازمند بخشودن دیگران هستند، با هم خوانده‌ایم. ای پدر ما را ببخش، زیرا ما نیز همیشه نمی‌دانیم چه می‌کنیم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.