مکاشفه ۱۷:۱و ۱۸
چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم، اما او دست راستش را بر من نهاد و گفت: «بیم مدار، من اولم و من آخر و من آن که زنده اوست. مرده بودم، اما اینک ببین که زنده جاویدم.
علی سوگو
علی سوگو نخستین مسیحی بومی جزایر کومور، مجمعالجزایری زیبا در اقیانوس هند و شرق قاره افریقا، بود. علی که در خانوادهای مسلمانزاده بزرگ شده بود، مسیح را بهطرزی مافوق طبیعی ملاقات نمود. نخستین برخورد او با مسیح بهواسطه یک مسیحی بود که به جزیرهشان آمده بود. حرفهایی که از آن مرد شنیده بود، علی را کاملاً گیج ساخته بود. «عیسی مرا دوست دارد و بهخاطر گناهان من مرده؟ این عیسی کیست؟» جرأت نکرده بود از آن مسیحی بپرسد. به هر صورت، اگر جرأت هم میکرد، نمیتوانست از کسی چیزی بپرسد، چون آن مسیحی جزیرهشان را ترک کرده بود و فرد مسیحی دیگری هم در آنجا وجود نداشت.
علی، پریشان و مبهوت به خانه رفت. تنها چیزی که در آن لحظه احتیاج داشت یک گوشه دنج و آرام بود تا قدری استراحت کند و خوب بخوابد. آن شب اتفاقی افتاد. علی متوجه شد که دیگر در اتاقش تنها نیست. درست در برابر چشمانش مردی در اتاق ایستاده بود. زیبایی سیمای او غیر قابل توصیف بود. از ردای سفیدش اتاق روشن شده بود. چشمانی به زیبایی یاقوت آبی داشت. علی میگوید: «او دستانش را دراز کرد و آنها را روی پیشانی من گذاشت. اکنون میدانستم که در حضور خداوند عیسای مسیح هستم.»
این نخستین معارفه علی با مسیحیت یا بهتر است بگوییم خود مسیح بود. «از رختخوابم بلند شدم و در اتاق شروع به جستجو کردم: پنجرهها بسته بودند.» عیسی در شبی فراموش ناشدنی بر وی ظاهر شده بود. آن شب برای علی روز تازهای آغاز شد. ملاقاتی مافوق طبیعی با نجاتدهندهای ناشناس. کسی نبود که با علی درباره مسیح حرف بزند پس خود مسیح آمده، خویشتن را بر علی آشکار ساخته بود. اگر خدا توانست علی را بدان شیوه عجیب ملاقات نماید، آیا همین امروز نمیتواند با شما ملاقاتی داشته باشد؟