«آواز من بهسوی خداست و فریاد بر میآورم؛
آواز من بهسوی خداست و او به من گوش فرا خواهد داد!
در روز تنگی خویش خداوندگار را میجویم؛
شبانگاه دست من دراز شده، بازکشیده نمیشود،
و جانم از تسلیپذیرفتن ابا میکند،
خدا را یاد میکنم و مینالم؛ تأمل میکنم و روحم بیهوش میشود.»
هر وقت صحبت از فصل بهار و نوروز میشد، انتظار برای دیدن شکوفههای بهاری، سرزدن به فامیل و آشنایان، لباسهای نو پوشیدن، مسافرترفتن و خوردن آجیل و شیرینیهای مخصوص ایام نوروز حس تازهای به ما میبخشید. علیرغم مشکلاتی که پیرامون ما وجود داشت؛ گویا بهار با خودش حیات به همراه داشت و نسیم روحبخش بهاری غبار این مشکلات را از ذهن و قلب ما میزدود. اما بهار امسال کشورمان ایران، سرود غم و اندوه سر میدهد. سرودی دستهجمعی، سرودی که پهنای آن نه به وسعت کشورمان، بلکه ایرانیان خارج از کشور را نیز اندوهبار کرده است. سرود سوگواری و عزا از کوچههای زیرآب رفتهٔ روستای «آققلا» شنیده میشود. خاطرات نوشته شده در دفترها؛ در دل تاریکی شبهای زیبای مازندران خیس شده و از بین رفته است. بچههایی که با اشتیاق تمام بعد از شش ماه درس و مدرسه، منتظر تعطیلات نوروزی و فوتبال و قایمباشکبازی بودند، با بهت و حیران، با چشمهای اشکآلود و هزاران حسرت و سؤال در دل، شاهد قایقهای در حال حرکت در سطح شهر زیرآب رفته هستند که با نشاندادن وضعیت رخ داده، از مسئولین و مردم درخواست کمک میکنند.
چگونه این قلم میتواند این صحنههای دلخراش را به نگارش درآورد. کدام قسمت از این وقایع دردناک را تشریح کنم؟ چگونه با شما عزیزانمان که بیسرپناه شدهاید و خانههایتان که در این روزها بهجای مهمان، پذیرای سیل و گل شده،همدردی نمایم؟ چطور میتوان با این پنجرههای شکسته و گلآلود، آینده و زیباییها را دید؟ چطور میتوان اشکهای روی گونههای شما خواهران و برادرانمان که عزیزانتان را از دست دادهاید، پاک کرد؟ چگونه میتوان شما را از شوک مصیبت ازدستدادن سلامتی، اموال و داراییتان بیرون آورد؟ شنیدن چه جملهای تسلی دلهای شکستهٔشما خواهد بود؟ همیشه در مورد شمال کشورمان عبارت «خطهٔسبز» را میشنیدیم، اما امروز بهجای این جمله چه میتوان گفت؟ شاید نشود به این سؤالات جواب داد، ولی پرسیدن آن از شما به این خاطر است که بدانید در طول این چند روز مدام از خود میپرسیدم که چه بگویم و بنویسم تا از طریق کلمات شما را در آغوش بگیرم و بگویم چقدر قلب من با دیدن و شنیدن بحران رخ داده، به درد آمده است. تسلی از جانب خدایی را برای شما عزیزانمان میطلبم که فقط نظارهگر این درد و فریادهای اندوهبار نیست، بلکه او خدایی دردآشناست و در این لحظات سخت و پرفشار، آغوش پدرانهاش را باز کرده است تا هر چه در دلت هست را به او بگویی. فریاد دلت را به او بگو. حتی ممکن است با او بجنگی که چرا کاری نکرده و جلوی این اتفاقات را نگرفته است؟ چرا این همه درد و مصیبت ایران ما را فرا گرفته و راه گریزی نیست؟ و صدها پرسش دیگر که نمیدانم او چه جوابی خواهد داد، فقط میدانم که او هست.
در انجیل (رومیان فصل ۸) میخوانیم که خلقت تسلیم بطالت شد و تمام خلقت تا هم اکنون از دردی همچون درد زایمان مینالد. در این دنیای سقوط کرده بهخاطر گناه، شاهد فجایع و مصیبتهای اجتنابناپذیری هستیم که قلب ما را میفشارد، شادی و امید به آینده را از ما میدزدد، لباس غم و عزا را بر تن ما میکند، حس تنهایی و عدم امنیت را در ما میکارد و دهها و صدها زخم و آسیب روحی و جسمی دیگر که حتی توان دعاکردن و طلبیدن آرامش و تسلی را در خود نمیبینیم. در همین فصل از کتاب رومیان میخوانیم که «روح در ضعف ما به یاریمان میآید، زیرا نمیدانیم چگونه باید دعا کنیم. اما روح با نالههایی بیانناشدنی، برای ما شفاعت میکند.» ما نیز در این روزها نمیدانیم چگونه دعا کنیم و چه بگوییم، اما با محبتی که از خدا نسبت به شما عزیزانمان در دل داریم، برایتان دعا میکنیم و طالب رحمت و نجات از جانب خدا و درایت، تعهد و دلسوزی بیشتر مسئولین و کارگزاران مربوطه نسبت به این اوضاع هستیم.