یوسف خواب فرعون را تعبیر می کند

یوسف بعد از روزهای بسیار به مصر رسید. دیدن رود نیل و شهری به این بزرگی و پُر‌جمعیتی، برایش خیلی عجیب و غریب بود.

در زمان‌های قدیم، انسان‌ها مانند شیء قابل خرید و فروش بودند و بَرده‌دار که شخص ثروتمندی بود، صاحب زندگی آن شخص (بَرده) نیز بود. پس تاجران، یوسف را به‌عنوان بَرده به فوطیفار که یکی از افسران فرعون، حاکم مصر، بود فروختند.

یوسف جوان خوش‌قیافه و بسیار باهوشی بود. به همین دلیل اربابش، فوطیفار، خیلی زود او را مسئول تمام کارهای خانهٔ خود کرد.

اوایل، همسر فوطیفار رفتار دوستانه‌ای با یوسف داشت، ولی وقتی یوسف برای رضایت خاطر او حاضر به گناه نشد، آن زن تبدیل به دشمن او شد و به دروغ به یوسف تهمت نادرستی زد. فوطیفار حرف همسرش را باور کرد و دستور داد یوسف را به زندانی تاریک بیندازند.

یوسف که به خدا ایمان داشت، در زندان نیز با همه مهربان بود،  به دیگران کمک می‌کرد و همه او را دوست داشتند. او حتی خواب زندانیان را تعبیر می‌کرد. در کنار همهٔ اینها، یوسف امانت‌دار و درستکار بود، به همین دلیل، زندانبان او را مسئول ادارهٔ زندانیان کرد.

در آن روزها که یوسف سی‌ساله شده و هنوز در زندان به‌سر می‌برد، فرعون خوابی دید که او را بسیار نگران و پریشان کرد. اما در سرزمین مصر هیچ‌کس پیدا نشد که بتواند خواب فرعون را تعبیر کند. 

بنابراین یکی از خادمان فرعون که یوسف را می‌شناخت، در مورد او و توانایی‌اش برای تعبیر خواب، با فرعون صحبت کرد. 

پس فرعون به سرعت یوسف را به حضور خود احضار کرده و گفت: «شنیده‌ام که تو می‌توانی خواب‌ها را تعبیر کنی.»

یوسف پاسخ داد: «من‌خودم‌قادر نیستم‌خواب‌ها را تعبیر کنم‌، و این خدا است که معنی‌خوابت‌را به‌تو خواهد گفت‌.»

 فرعون گفت: «در خواب دیدم که هفت گاو چاق و خوب از رودخانه بیرون آمدند. بعد هفت گاو لاغر این هفت گاو چاق را خوردند، ولی باز هم لاغر، ناتوان و زشت بودند. من هرگز در تمام‌سرزمین‌مصر، گاوهایی‌به‌این‌زشتی‌ندیده‌بودم‌.»

پس یوسف به پادشاه گفت: «خدا آنچه‌را که‌به‌زودی‌در این‌سرزمین‌اتفاق خواهد افتاد، به تو نشان داده است. طی‌هفت‌سال‌آینده‌در سراسر سرزمین‌مصر محصول‌، بسیار فراوان‌خواهد بود. اما پس‌از آن‌،  قحطی‌سختی‌به‌مدت‌هفت‌سال‌پدید خواهد آمد که‌سرزمین‌را از بین‌خواهد برد. من‌پیشنهاد می‌کنم‌که‌فرعون‌مردی‌دانا و حکیم‌را برای ادارهٔ‌امور کشاورزی‌این‌سرزمین‌پیدا کرده و او را مأمور کند که به اتّفاق عدّه‌ای دیگر در سراسر مصر، در تمام مدّت هفت سال فراوانی، یک‌پنجم محصولات زمین را جمع‌آوری کرده و آنها را در انبار شهرها ذخیره و نگهداری کنند. به این ترتیب، از این آذوقه می‌توان برای تأمین خوراک مردم در سال‌های قحطی استفاده کرد.»

فرعون و همهٔ درباریان، این پیشنهاد را پسندیدند. پس فرعون به یوسف گفت: «حالا که خدا همهٔ این چیزها را به تو نشان داده است. پس کاملاً معلوم است که حکمت و فهم تو از همه بیشتر است. من تو را در سراسر کشور مأمور اجرای این کار می‌کنم و تمام مردم از فرمان تو اطاعت خواهند کرد. اکنون تو را شخص دوم سرزمین مصر اعلام می‌کنم.» 

بله، خداوند دوست خود یوسف را فراموش نکرده بود.

پیدایش فصل ۳۹ و ۴۱


والدین: 

خوشابه‌حال کسی که خداوند را گرامی می دارد و از او اطاعت می‌کند.

مزامیر فصل ۱۲۸ آیه ۱

کودکان:

  1. چرا همه یوسف را دوست داشتند؟
  2. چه کسی معنای خواب فرعون را برای یوسف باز کرد؟
  3. پادشاه چگونه یوسف را پاداش داد؟

مقالات مرتبط

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.