این قسمت را به‌عنوان قسمت آخر از ما بپذیرید. ممکن است در آینده دوباره با همین نوع مطالب در خدمت شما خوبان باشیم. تا آن موقع خدا نگهدار.

در دوران باستان، اتفاق می‌افتاد که زنان بعد از ازدواج، با مرد آیندهٔ خود آشنا می‌شدند. در واقع آنها پیش از ازدواج زمانی برای ملاقات و آشنایی با مردان آینده‌شان نداشتند تا ببینند که آیا از رفتار یا قیافهٔ وی خوششان می‌آید یا نه. 

مردها نیز برای انتخاب زن‌ها، بسیاری از مواقع به کنار چاه آب می‌رفتند؛ زیرا در آن زمان‌، زن‌ها برای برداشتن آب به سر چاه می‌آمدند و این فرصتی بود تا مردان، همسران دلخواه خود را بیابند. گاه وضعیت پیچیده‌تر می‌شد؛ یعنی شخص دیگری به نمایندگی از آن مرد یا خانوادهٔ آن مرد می‌رفت تا بر اساس الگوها و سلیقه‌ای که به او گفته شده بود، همسری را برای وی انتخاب کند.

رفقه همسر اسحاق، این‌چنین انتخاب شد. یک‌روز که برای برداشتن آب به سر چاه رفته بود (پیدایش ۲۴: ۱۶)، یکی از خادمین امین خانوادهٔ همسر آینده‌اش او را بر سر چاه می‌بیند و همان‌جا نیز او را خواستگاری می‌کند. نشان این خواستگاری‌کردن یک هدیه بوده که به حسب ثروت داماد به عروس آینده اهدا می‌شد. به رفقه در کنار آن چاه آب، از جمله چند النگوی طلا داده شد که در آن زمان، هدیه‌ای بسیار نفیس بود.

پس از اینکه خادم امین خانوادهٔ اسحاق (یا در واقع خادم ابراهیم؛ زیرا ابراهیم پدر اسحاق بود)، رفقه را از  از پدر و برادر بزرگترش خواستگاری می‌کند (پیدایش ۲۴: ۵۰ و ۵۱، طبق رسم دوران باستان)، وی را با خود در نهایت احترام به پیش خانوادهٔ داماد می‌برد. رفقه از دور اسحاق را می‌بیند که در صحرا به استقبال آنها آمده است؛ اسحاق او را به نزد مادرش سارا می‌برد تا دختر را با مادر‌شوهر آشنا کند.

رفقه، همسر اسحاق، مادر عیسو و یعقوب است. او از جمله زنانی است که در مسیر حرکت روایت‌های کتاب مقدس، نقشی ویژه‌ای دارد. مثلاً آنجا که با پسرش یعقوب هم‌دست می‌شود تا همسرش اسحاق را متقاعد سازد که یعقوب را به‌جای پسر دیگرش عیسو برکت دهد. اگر چه رفتاری نادرست را مرتکب می‌شود، اما به‌هر‌حال در شکل‌گیری مسیر روایت‌ها و اتفاقات کتاب مقدس به شکلی تأثیرگذار عمل می‌کند؛ چون بعدها می‌بینیم که این عمل او در ترجیح‌دادن یعقوب به برادر بزرگترش عیسو اگر چه با روش نادرستی صورت می‌گیرد، اما در نهایت، نفس این عمل و نه شیوهٔ انجام آن، مورد قبول خداوند قرار می‌گیرد و ما این تأیید خدا را در جای‌جای ماجرای زندگی یعقوب شاهد هستیم. 

برگردیم به داستان رفقه. می‌خواهم در مورد شخصیت او این را به‌صراحت بگویم که اگر چه او به‌عنوان یک زن در جهان باستان، گرفتار در روابط حاکم بر آن زمانه بود؛ اما سعی می‌کرد در همان شرایط نیز با توجه به توانایی‌های خودش دخالت داشته باشد. یک نمونه از این دخالت‌ها همان جایی است که او را بر سر چاه، خواستگاری می‌کنند و او انگار با هوش خود می‌فهمد که وقت شتاب است، پس دوان‌دوان می‌رود تا اهل خانه را از مهمان عزیز و گران‌قدری که آمده است خبردار کند (۲۴: ۲۸).حالا ما به‌عنوان کسانی که در هزارهٔ سوم میلادی زندگی می‌کنیم، چگونه می‌توانیم در گیر‌و‌دار مشکلات جهانی و مشکلات پیرامون‌مان، زندگی خود را مدیریت کنیم؟ آیا آنجا که لازم است مثل رفقه، دوان‌دوان خواهیم رفت؟ 

مقالات مرتبط

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.